مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

اخبار،پرسش و پاسخ،مقاله، گزارش تصویری فعالیت های مسجد،کانون فرهنگی والفجر
مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

اخبار،پرسش و پاسخ،مقاله، گزارش تصویری فعالیت های مسجد،کانون فرهنگی والفجر

حضرت علی:

پیشگویی ولادت حضرت علی:
در زمان حضرت ابوطالب (علیه السلام) راهبی زندگی می کرد بنام مثرم بن دعیت بن شیتقام. این مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت کرده بود و هرگز حاجتی از خداوند نخواسته بود. تا اینکه از خدا خواست،

ولادت مولود کعبه

پیشگویی ولادت حضرت علی:
در زمان حضرت ابوطالب (علیه السلام) راهبی زندگی می کرد بنام مثرم بن دعیت بن شیتقام. این مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت کرده بود و هرگز حاجتی از خداوند نخواسته بود. تا اینکه از خدا خواست، خداوندا! یکی از اولیاء خود را به من نشان ده؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسید و او را در مقابل خود نشانید و گفت: خدا تو را رحمت کند، تو کیستی؟ حضرت فرمود: مردی از منطقه تهامه. پرسید از کدام طایفه عبدمناف؟ فرمود: از بنی هاشم. راهب بار دیگر برخاست و سر حضرت ابوطالب (علیه السلام) را بوسید و گفت: خدا را شکر که خواسته مرا اعطا کرد و مرا نمیراند تا ولی خود را به من نشان داد. سپس گفت: تو را بشارت باد! خداوند به من الهام نموده که آن مژده ای به توست.حضرت ابوطالب (علیه السلام) پرسید آن بشارت چیست؟ گفت: فرزندی از صلب تو بوجود می آید که ولی الله است. اوست ولی خدا و امام متقین و وصی رسول رب العالمین. اگر آن فرزند را ملاقات کردی از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام می گوید: و شهادت می دهد که خدایی جز الله نیست، یگانه است و شریکی ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشین بر حق او هستی نبوت با محمد و وصایت با تو کامل می شود. در اینجا حضرت ابوطالب (علیه السلام) گریه کرد و فرمود: نام این فرزند چیست؟او گفت: نامش علی است
دوم:روزی حضرت فاطمه بنت اسد مادر علی (علیه السلام) با عده ای از زنان قریش نشسته بود در این حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با چهره نورانی خود ظاهر شدند در حالی که یکی از کاهنان پشت سر آن حضرت می آمد و آن حضرت را زیر نظر داشت و به دقت او را نگاه می کرد. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد آن زنان رسیدند کاهن از آنان درباره حضرت پرسید. آنان گفتند: این محمد است، صاحب شرف عظیم و فضیلت شامخ، کاهن آنچه از منزلت حضرت می دانست به آنان گفت، و درباره آینده آن حضرت و پیامبریش و مقام بلندی که به آن دست خواهد یافت به آنان بشارت داد سپس اضافه کرد:
«
در بین شما آن بانویی که پیامبر را در کودکی پرستاری کرده است بزودی همین پیامبر فرزند این زن را پرستاری می کندکه هر دو از یک ریشه اند. او را به اسرار و صحبت خود مخصوص می گرداند و یگانگی و برادری خود را با او قرار می دهد. فاطمه بنت اسد به کاهن گفت: منم آنکه از او نگهداری کرده ام. من همسر عموی او هستم که به آینده او امید دارد و منتظر است، کاهن گفت: اگر راست می گویی بزودی پسری عالم، و مطیع پروردگار و عالی مقام به دنیا می آوری که نام او سه حرف است.
او در همه امورش پیرو این پیامبر است و در همه امور کوچک و بزرگ او را یاری می کند پریشانی ها را از او می زداید... او و پسر تو که جانشین اوست پیامبر را بعد از رحلتش در حجره اش دفن می کند
فاطمه بنت اسد می گوید: آن روز درباره سخن آن کاهن فکر کردم و شب همان طور در خواب چنین دیدم: که کوههای شام به حرکت درآمده و پیش می آمدند در حالی که پوششی از آهن بر روی آنها بود، و از داخل آنها صدای وحشتناکی برمی خاست.کوههای مکه نیز به حرکت درآمده و به استقبال آنها رفتند و با همان صدای وحشتناک جوابشان را دادند. منظره وحشت آوری بود و آن کوهها مانند شتر رم کرده و در هیجان بودند. کوه ابوقبیس مانند اسب به حرکت درآمده بود و قطعات آن از راست و چپش می افتاد و مردم آنها را جمع می کردند. من نیز همراه مردم به جمع کردن پرداختم و چهار شمشیر و یک کلاه خود آهنین طلاکوب شده برداشتم همینکه وارد مکه شدم یکی از آن شمشیرها در آب افتاد و به قعر آن رسید و سپس به آسمان بالا رفت دومی آن هم مستقیم به آسمان رفت و سومی به زمین افتاد و شکست و چهارمی از غلاف بیرون کشیده و در دست من ماند. من آن را بدست گرفته و می چرخاندم که ناگاه آن شمشیر به بچه شیری تبدیل شد و سپس به شیر مهیبی مبدل گردید و از دست من خارج شد و به سوی کوهها به راه افتاد و همچنان پستی و بلندی های آن را در می نوردید. در آن حال مردم از او می ترسیدند و از او حذر می کردند، که ناگهان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و دست در گردن او انداخت و مانند آهوی مهربان با او همراه شد.
آنگاه من از خواب بیدار شدم در حالی که مرا لرزه گرفته بود و به وحشت افتاده بودم در پی تعبیرکنندگان خواب خود رفتم تا آنکه یکی از آنها خواب مرا، به من خبر داد او در تعبیر چنین گفت: تو چهار فرزند پسر و بعد از آنها دختری بدنیا می آوری یکی از پسران تو غرق می شود و دیگری در جنگ کشته می شود و آن دیگر می میرد و نسل او باقی می ماند ولی چهارمی آنها امام مردم می شود او صاحب شمشیر و حقیقت است او صاحب فضیلت و مقام والا است او پیامبر مبعوث شده را به بهترین وجهی اطاعت می کند. فاطمه بنت اسد می گوید: این رویا همچنان در ذهن من بود تا خداوند سه پسر به من عطا کرد: عقیل و طالب و جعفر سپس به علی (علیه السلام) حامله شدم. در آن ماهی که علی (علیه السلام) را به دنیا آوردم در خواب دیدم عمودی از آهن از وسط سر من جدا شد و در هوا به حرکت درآمد تا به آسمان رسید و سپس به سوی من بازگشت در خواب پرسیدم: این چیست؟ به من گفته شد:
«
این قاتل اهل کفر و صاحب پیمان پیروزی است. حمله او شدید است و از ترس او به وحشت درمی آیند
او کمک پروردگار برای پیامبرش و تأیید او بر علیه دشمنش می باشد»قربانی برای درخواست فرزند
حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد تا مدتی صاحب هیچ فرزندی نمی شدند. به همین جهت سرپرستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر عهده گرفتند و از وجود او خرسند شدند و درخشش وجود او را در خانه خود سعادت می دانستند و او را بعنوان فرزند خود پذیرفتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه آنان بهترین و بالاترین دوران رشد را سپری کرد محبت مادرانه فاطمه بنت اسد نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدی بود که آن حضرت او را مادر خطاب می کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن روزگار رغبت فاطمه را به مادر شدن متوجه شد لذا روزی به او فرمود: «مادر جان! یک قربانی خالصانه برای خداوند ذبح کن و در آن شریکی قرار مده،خداوند آن را از تو می پذیرد و از تو قبول می کند و حاجت تو را زود برمی آورد.»
فاطمه بنت اسد امر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اطاعت کرد و خالصانه قربانی کرد و از خداوند خواست فرزند پسری به او عطا کند. دعای او را مستجاب کرد و او به آرزویش رساند و پنج فرزند به او عطا فرمود: عقیل، طالب، جعفر، علی (علیه السلام)، و بعد از آنها خواهرشان فاخته که معروف به ام هانی است.لرزه در مکه
از آن شبی که وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمین به لرزه درآمد بطوری که قریش بشدت از آن زمین لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند: خدایان بت های خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند.
وقتی آنها بهمراه بت ها برفراز کوه جمع شدند لرزش آن بیشتر شد بطوری که صخره ها و تخته سنگها را به حرکت درآورد و آنها را متلاشی ساخت و بتها به صورت روی زمین افتادند. آنها وقتی این منظره را دیدند گفتند: ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم! اینجا بود که حضرت ابوطالب (علیه السلام) بر فراز کوه آمد و در حالی که به اضطراب مردم اهمیتی نمی داد فرمود: ای مردم خداوند تبارک و تعالی امشب حادثه جدیدی در جهان هستی ایجاد کرده و مخلوقی را خلق کرده که اگر او را اطاعت نکنید و به ولایت او اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این لرزه و زلزله آرام نمی گیرد و آنقدر ادامه پیدا می کند که در سرزمین تهامه برای شما مسکنی باقی نماند. مردم گفتند: ای ابوطالب، هر چه تو بگویی می پذیرم حضرت ابوطالب (علیه السلام) گریه کرد و دستهای خود را به سوی خداوند بلند کرد و عرضه داشت: «الهی و سیدی اسالک بالمحمدیة المحمودة و بالعلویة العالیه و بالفاطمیة البیضاء و الا تفضلت علی تهامه بالرافة و الرحمة»
با دعای حضرت ابوطالب (علیه السلام) زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را بخاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن دعا را در گرفتاریهای خود می خواندند در حالی که معانی و حقیقت آن را نمی دانستند . تکلم علی در رحم مادر
از هنگامی که فاطمه بنت اسد به امیرالمؤمنین (علیه السلام) حامله شد زیبایی چهره اش افزوده گشت فاطمه صدای فرزندش را از درون می شنید که می گفت:
«
لا اله الا الله، محمد رسول الله، به تختم النبوة و بی تختم الولایة، خدایی جز الله نیست، محمد پیامبر خداست، با او نبوت و با من ولایت ختم می شود» گاهی حضرت در شکم مادر خود با مردم بیرون سخن می گفت حتی روزی با برادر خود جعفر سخن گفت، که جعفر با شنیدن صدای علی (علیه السلام) از درون شکم فاطمه بنت اسد بیهوش روی زمین افتاد.قبله حاجات علی
وقتی که حضرت علی (علیه السلام) در حمل مادر خود فاطمه بن اسد بود چون حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه بنت اسد را می دیدند، اگر فاطمه نشسته بود بی اختیار از جای خود برمی خاست وقتی از جناب فاطمه بنت اسد سؤال می کردند چرا تو با حمل بچه ای که داری باز بر می خیزی، فرمود: حالت عجیبی در خود می بینم هر وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را می بینم بچه در رحم من به حرکت می آید و متوجه می شوم که فرزندم قیام نموده لهذا هنگام دیدن آن حضرت بی اختیار بر می خیزم و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، در پیش من از طرفی به طرف دیگر می رود فی الفور جنین من نیز به همان سمت به حرکت در می آید بنابراین من نیز ناچارم روی خود را بدان طرف نمایم، لذا حضرت علی (علیه السلام) از حالت و مرتبت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منکشف بوده در هنگامی که هنوز تولد نیافته بود و این نیست مگر از خواص نفس قدسی لذا اهل تسنن به همین دلیل وقتی که نام مبارک علی (علیه السلام) را به زبان می آورند می گویند کرم الله وجهه (خداوند بر مقامش بیفزاید) و فقط درباره علی (علیه السلام) این جمله را می گویند ولی درباره سایر صحابه جمله (رضی الله عنه) می گویند.
سقوط بتها در مقابل فاطمه
روزی فاطمه بنت اسد برای زیارت وارد کعبه شد ناگهان بتها به صورت روی زمین افتادند فاطمه بنت اسد دست بر شکم خود کشید و خطاب به پسرش گفت: « نور چشمانم، اکنون که به دنیا نیامده ای بتها در برابرت سجده می کنند، پس چگونه خواهی بود زمانی که بدنیا بیایی؟
فاطمه این ماجرا را برای شوهرش ابوطالب (علیه السلام) نقل کرد حضرت گفت: این فرزند؛ همان کسی است که شیری در راه طائف درباره او با من سخن گفت؛ و خبر تولد او را به من داد. (روزی در راه طائف شیری با حضرت ابوطالب روبرو شد و در مقابل او تعظیم کرد. حضرت ابوطالب به او فرمود: بحق خالقت ماجرای خود را برایم بازگو کن شیر گفت: تو پدر اسد الله و پشتیبان محمد پیامبر خدا و مربی شیر خدا هستی!)
گفتگوی و تبریک موجودات
فاطمه بنت اسد می گوید: چندین ماه که از حمل من می گذشت، وقتی نزدیک بدنیا آمدن علی (علیه السلام) شد از نار هر سنگ و کلوخ و درختی که عبور می کردم می شنیدم که به من می گفتند:
«
هنیئالک یا فاطمه، بما خصک الله من الفضل و الکرامة بحملک بالامام الکریم ای فاطمه گوارایت باد، آنچه از فضل کرامت، که خدایت بدان اختصاص داده، بخاطر آنکه تو حامل امام کریم هستی»
ابوطالب صبر کن
شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سی ام از عام الفیل بود ثلثی از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر می آیی؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتی دارم. حضرت آن اسمی را که در ذکر آن از گرفتاریها نجات می یافت را بر زبان آورد و فاطمه نیز بواسطه گفتن آن ذکر آرام گفت.
سپس به او گفت: من می روم عده ای از زنان آشنایت را بیاورم تا در این موقع شب تو را در ولادت فرزندت یاری دهند.
فاطمه گفت: هر طور صلاح می دانی عمل کن. ناگهان صدایی از گوشه خانه شنیده شد که گفت: ای ابوطالب، صبر کن! چرا که ولی خدا را دست نجس نباید لمس کند.
فاطمه بنت اسد و ورود به کعبه
صبح هنگام، بار دیگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (علیه السلام)
ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد در راه عده ای از زنان قریش را دید که علت ناراحتی را از او پرسیدند حضرت پاسخ داد: فاطمه در شدیدترین حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید: عمو جان، چرا ناراحتی؟! عرض کرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حمل است. در همین حال، فاطمه ندایی را شنید که می گوید: ای فاطمه، بر تو باد که به خانه خدا بروی! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست ابوطالب (علیه السلام) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود کنار خانه خدا آوردند.
فاطمه بنت اسد در قسمت پشت کعبه (یعنی پشت آن سمتی که درب در آن است) ایستاده بود و رو به کعبه دعا می خواند که ناگهان پیش چشمان همه حاضران دیوار خانه خدا از همان قسمت شکاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت که فاطمه توانست از شکاف دیوار وارد شود و جبرئیل او را به داخل برد و دوباره دیوار به هم آمد و او داخل کعبه ماند.فاطمه در داخل کعبه
قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل کعبه چیزی جز دعوت خداوند نبود چرا که از در خانه وارد نشد بلکه خالق جهان دیوار را برای او شکافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره دیوار را بست و اینک باید، پذیرایی الهی از این مهمان صورت گیرد. آری این چنین بود که فاطمه در آن سه روزی که در درون کعبه ماند از میوه ها و غذای بهشتی برایش آوردند.پرستاران فاطمه در کعبه
وقتی فاطمه بنت اسد در درون کعبه قرار گرفت پنج بانو نزد او آمدند در حالی که لباس همچون حریر سفید بر تن داشتند و عطری خوش تر از مشک ناب از آنان شنیده می شد. اینان حوا و ساره و آسیه و مادر موسی بن عمران و مریم مادر عیسی (علیه السلام) بودند. اینان از طرف خداوند برای کمک در ولادت علی (علیه السلام) فرستاده شدند چرا که نباید زنان ناپاک مکه در ولادت چنین مولودی حضور داشته باشند، آنان رو به فاطمه کردند و گفتند: «السلام علیک ولیة الله: سلام بر تو ای بانویی که از اولیای خدا هستی» فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتی برابر او نشستند در حالی که هر یک ظرف عطری از نقره در دست داشتند.
چگونگی تولد علی
علی (علیه السلام) بر روی سنگ سرخی که در گوشه راست کعبه است بدنیا آمد و همین که قدم بر زمین گذاشت به سجده افتاد و در همان حال دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت:
«
اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا و رسول الله. و ان علیا و صی محمد رسول الله. بحمد یختم الله النبوة و بی یتم الوصیة و انا امیرالمومنین» یعنی: «شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و محمد پیامبر خداست و علی وصی محمد رسول الله است. با محمد نبوت ختم می شود و با من وصایت کامل می شود و من امیرالمؤمنین هستم» سپس فرمود:  «جاء الحق و زهق الباطل حق آمد و باطل رفت.»
ناله شیطان در تولد علی
آنگاه که امیرالمومنین علی (علیه السلام) به دنیا آمد نور حضرت از کعبه تا سینه آسمان را شکافت و بتهایی که بر روی کعبه نصب شده بود به صورت افتادند. شیطان فریاد بر آورد و گفت: وای بر بتها و عبادت کنندگانشان از این فرزند!علی و بانوان بهشتی
وقتی علی (علیه السلام) به دنیا آمد رو به آن پنج بانوی بهشتی نمود و به آنها سلام و خیر مقدم گفت: و سپس فرمود:
«
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له. و اشده ان محمدا رسول الله. به تختم النبوة و بی تختم الولایة؛ شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست، یگانه است است و شریک ندارد. و شهادت می دهم که محمد پیامبر خداست، با او نبوت و با من ولایت ختم می شود» آنگاه حضرت حوا؛ تازه مولد را از زمین برداشت و در آغوش خود گرفت. علی (علیه السلام) نگاهی به صورت او انداخت و با بیانی رسا و واضح گفت: سلام بر تو ای مادر! حوا پاسخ گفت: سلام بر تو پسرم!
حضرت پرسید: پدرم (آدم (علیه السلام)) چه می کند؟ گفت: غرق در نعمتهای خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. سپس حضرت مریم نزدیک آمد در حالی که ظرف عطری همراهش بود و علی (علیه السلام) را از آغوش حوا گرفت. مولود کعبه نگاهی به روی مریم کرد و گفت: سلام بر تو خواهرم! گفت: سلام بر تو برادرم! پرسید عمویم چه می کند؟ او گفت: خوب است و به تو سلام رسانده است. آنگاه مریم با عطری که همراه داشت علی (علیه السلام) را معطر نمود. آنگاه حضرت آسیه علی (علیه السلام) را در آغوش گرفت و او را در پارچه ای که همراه داشت پیچید و گفت: این فرزند پاک و مطهر به دنیا آمده است حرارت آهن به او نمی رسد مگر بر دست مردی که خدا و رسول و ملائکه و آسمان و زمین و دریاها او را مبغوض می دارند و جهنم مشتاق آن مرد است.
ملاقات انبیاء الهی با علی در کعبه
وقتی که علی (علیه السلام) در کعبه پا به عرصه وجود گذاشت پنج تن از انبیا الهی وارد کعبه شدند علی (علیه السلام) با دیدن آنها حرکتی کرد و خندید. آنان گفتند: سلام بر تو ای ولی خدا و خلیفه پیامبر خدا؛ حضرت در جواب آنها فرمود: و علیکم السلام و رحمة الله برکاته و سپس د به هر یک جداگانه سلام کرد. آنها حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی (علیه السلام) بودند که یکی پس از دیگری نوزاد را گرفته و بوسیدند و زبان به مدح او گشودند و سپس رفتند
ملائکه الهی در محضر مولود کعبه
فاطمه بنت اسد می گوید: ناگهان پس از اینکه علی (علیه السلام) به دنیا آمد صدای بال ملائکه را شنیدم و ابری سفید رنگ را دیدم که تا کنار فرزندم آمد و او را با خود برداشت و به آسمان برد. در این حال شنیدم که ندایی می گفت:
«
بگردانید علی بن ابیطالب را در شرق و غرب زمین، و خشکی و دریاهای آن و کوهها و آسمانهای آن، و احکام پیامبران و علوم وصیین و همه اخلاق انبیا و مرسلین و اوصیا و صدیقین را به او بدهید، و آنچه درباره برادرش سید الاولین و الآخرین انجام شده برای او هم انجام دهید. او را بر همه انبیا و مرسلین و ملائکه مقربین و اهل آسمانها و زمین نشان دهید که ولی خدای رب العالمین است». فاطمه گوید: رفت و بازگشت علی (علیه السلام) کمتر از ساعتی طول کشید و او را باز گرداندند. ناگهان ابری دیگر را دیدم که به سوی او پایین آمد و مانند دفعه اول او را با خود برد و شنیدم ندایی را که می گفت:
«
علی بن ابیطالب را نزد همه مخلوقات خدا ببرید و احکام علم و حلم و ورع و زهد و تقوا و سخاوت و بلند مرتبگی و نورانیت و تواضع و خشوع و رقت و هیبت و مروت و کرم و مودت و شفاعت و شجاعت و حفظ و دیانت و قناعت و فصاحت و عفاف و انصاف و نیکی و همه اخلاق انبیا را به او دهید./فاطمه می گوید: ناگاه فرزندم را در مقابلم دیدم که او را در حریر سفید بهشتی پیچیده بودند و به من گفتند: « او را از چشم بینندگان حفظ کن که ولی رب العالمین است بدان که وارد بهشت نمی شود کسی، مگر که ولایت او را بپذیرد و امامت او را تصدیق کند خوشا به حال آنکه تابع اوست و وای بر کسی که از او روگردان شود مثل او چون کشتی نوح است که هر که بر آن سوار شد نجات می یابد و هر که از آن باز ماند غرق می شود و سقوط می کن.»
فاطمه می گوید: سپس در گوش علی (علیه السلام) مطلبی گفتند که من نفهمیدم بعد او را بوسیدند و رفتند
ندای الهی در بدرقه مولود کعبه
فاطمه بنت اسد سه روز در کعبه ماند در آغاز روز چهارم فاطمه آماده بیرون آمدن از کعبه شد. او فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود که ندای را شنید که چنین می گوید:
«
ای فاطمه، نام این مولود را علی بگذار چرا که من خدای علی اعلی هستم. من نام او را از نام خود گرفته ام، و او را به ادب خود آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام، و او را بر غوامض علم خود آگاهی داده ام. او در خانه من به دنیا آمده است. او اول کسی است که بر فراز خانه من اذان می گوید: و بتها را می شکند و آنها را از بالای کعبه به صورت پایین می اندازد. اوست که مرا به عظمت یاد می کند و مرا تقدیس و تمجید می کند و به یگانگی یاد می نماید. اوست اما بعد از حبیب من.... خوشا به حال کسی که او را دوست می دارد و او را اطاعت می کند
حوادث آسمانی در تولد علی
آن شبی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا آمد، در آسمان نور افشانی شد، و نور ستارگان چند برابر گردید. قریش با دیدن این منظره غیر منتظره، دیدگان را به تعجب گشودند و مردم هیجان زده از خانه های خود بیرون ریختند و با یکدیگر گفتگو می کردند و می گفتند: لابد امشب در آسمان حادثه ای روی داده است که این چنین شده است   [b]حجت خدا کامل شد [/b] وقتی مادر علی (علیه السلام) وارد کعبه شد در بین مردم سخن فقط از میهمان کعبه بود همه متوجه حضرت ابوطالب (علیه السلام) بودند در این انتظار، ناگاه آن حضرت بیرون آمد و در گذرگاهها و بازارهای مکه به راه افتاد و این اعلام را برای مردم آورد که: یا ایها الناس، تمت حجة الله ای مردم حجت خدا کامل شد! مردم که از این مطلب چیزی نمی فهمیدند، درباره علت نورانی شدن آسمان و ازدیاد نور ستارگان از او سؤال می کردند حضرت ابوطالب در جواب آنها می فرمود:
«
بشارت باد شما را! در این شب ولیی از اولیای خدا ظاهر شده که خدا صفات نیک را در او کامل نموده و با او جانشینان ختم می شوند او امام متقین، و یاری دهنده دین، و ریشه کن کننده مشرکین، و باعث غیظ منافقین، و زینت عبادت کنندگان، و جانشین رسول رب العالمین است، اوست امام هدایت، و ستاره بلندمرتبه، و چراغ تاریکیها، و نابودکننده شرک. او ریشه یقین و رئیس دین است» حضرت تا صبح در کوچه های مکه می گردید. مردمی که در هر محله دور او جمع می شوند این اعلام را از او می شنیدند.
سخنان مادر مولود کعبه
صبح روز چهارم وقتی فاطمه از کعبه بیرون آمد در مقابل چشمان به انتظار نشسته مردم، ناگهان دیوار کعبه از همان جای قبل شکاف برداشت و از هم فاصله گرفت تا حدی که فاطمه توانست از آن خارج شود. مردم در کمال تعجب ناظر این مطلب عجیب بودند آنها دیدند آن بانوی با عظمت مولود کعبه را در آغوش فشرده و نوزاد خندان است و با این حال از شکاف دیوار کعبه خارج شد قبل از آنکه کسی سؤال کند، فاطمه رو به مردم کرد و چنین سخن آغاز کرد. ای مردم من بر زنانی که قبل از من بوده اند فضیلت داده شدم... من وارد خانه محترم خداوند شدم و در خانه عتیق الهی فرزند به دنیا آوردم و سه روز درون آن ماندم و از میوه ها و غذاهای بهشت خوردم آنگاه فرمود: هنگامی که فرزندم را در آغوش گرفتم و خواستم از کعبه خارج شوم هاتفی ندایم داد:
«
ای فاطمه نام این مولود را علی بگذار...».دستهایم رو به خداست
وقتی حضرت امیر (علیه السلام) بدنیا آمد، فاطمه بنت اسد همانند سایر نوزادان علی (علیه السلام) را قنداق می کرد و دستهای آن حضرت را در قنداق می بست. اما بعد از اینکه فاطمه به سراغ علی (علیه السلام) می آمد، مشاهده می کرد دستهای آن حضرت بیرون از قنداق است و پارچه ها هم پاره شده است، فاطمه بنت اسد دو پارچه مصری محکم آورد دستهای آن حضرت را محکم تر از قبل بست و آنگاه حضرت را در گهواره خود گذاشت، حضرت امیر (علیه السلام) با تکانی، مجدد دستمال ها را پاره کرد و دست خود را از قنداق بیرون آورد، مجدد فاطمه بنت اسد با سه پارچه محکم دست های حضرت را می بندد، اجمالا تا هفت بار و هفت پارچه بر روی هم، دست های حضرت را در قنداق می بندد باز حضرت دستان خود را باز می نماید. آنگاه حضرت علی (علیه السلام) به مادر خود می فرماید.
«
مادر دست مرا رها کن، دست علی باید باز باشد که به درگاه خدا دراز کند»تبریک تولد علی
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هنگام ولادت علی (علیه السلام) جبرئیل بر من نازل شد و چنین پیام آورد:
«
ای حبیب خدا، خداوند علی اعلی بر تو سلام می رساند و برای ولادت برادرت علی به تو تبریک می گوید: و می فرماید: اکنون زمان ظهور نبوت تو و اعلام وحی تو و پرده برداری از رسالت تو نزدیک شده است، چرا که تو را به برادرت و وزیرت و دامادت و جانشینت موید داشته ام. کسی که با او کمر تو را محکم نمودم و ذکر تو را علنی ساختم.
اکنون برخیز و استقبال او برو، و او را با دست راست در آغوش گیر، چرا که او اصحاب یمین است و شیعیان او پیشانی سفیدان نشانه دار هستند. لذا به همین جهت است که در روایتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «علی منی به منزلة راسی من بدنی؛ نسبت علی با من مانند نسبت سر من است با بدن من»دیدار پیامبر با علی در تولد
قبل از هر کسی، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوطالب (علیه السلام) طبق پیام الهی زمان خروج فاطمه را از کعبه می دانستند لذا قبل از همه کنار کعبه حاضر بودند. پس از سخنان فاطمه برای مردم حضرت ابوطالب (علیه السلام) به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیش آمدند. فاطمه برایشان آنچه که در کعبه اتفاق افتاده بود شرح داد و فضیلتی را که خداوند به او و فرزندش ارزانی داشته را بیان کرد. و مردمی که گوش می کردند غرق در حیرت بودند.
ابوطالب (علیه السلام) بسیار خوشحال بود. و در نگاه اول علی (علیه السلام) به پدر خود گفت: السلام علیک یا ابه و رحمة الله و برکاته حضرت ابوطالب (علیه السلام) هم در جواب گفت: و علیک السلام یا بنی و رحمة الله و برکاته و سپس فرزند خود را در آغوش گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که بشدت مسرور بود نزدیک آمد، تا چشم علی (علیه السلام) به آن حضرت افتاد از خوشحالی، خود را حرکتی داد و به روی او خندید و عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته» و گفت: «مرا در آغوش بگیر»! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ سلامش را داد و او را در آغوش گرفت او را بوسید و دست در دست او گذاشت سپس نوزاد کعبه دست راست بر گوش راست خود گذاشت و اذان و اقامه گفت: و به یگانگی خداوند عزوجل و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت داد
قرائت کتب انبیاء توسط علی
در حالی که نوزاد کعبه در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، رو به آن حضرت کرد و پرسید: یا رسول الله بخوانم؟! حضرت فرمود: بخوان آنگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) سینه خود را صاف کرد و شروع به خواندن کتب انبیای گذشته نمود ابتدا از صحف حضرت آدم (علیه السلام) که به دست پسرش شیث نگهداری شده بود آغاز کرد و آنها را چنان خواند که اگر حضرت شیث (علیه السلام) حاضر بود اقرار می کرد که علی (علیه السلام) آنها را از او بهتر می داند، سپس صحف حضرت نوح (علیه السلام) و بعد صحف حضرت ابراهیم (علیه السلام) را بخواند و بعد از آن تورات حضرت موسی (علیه السلام) را خواند سپس زبور حضرت داود (علیه السلام) را طوری خواند که اگر آن حضرت حاضر بود اقرار می کرد که علی (علیه السلام) زبور را بهتر از او می داند. و سپس انجیل را خواند.مولود قرآن خوان
عباس بن عبدالمطلب روایت کرده زمانی که علی بن ابیطالب (علیه السلام) بدنیا آمد قندانه او را به دست حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دادند. حضرت علی (علیه السلام) به تلاوت آیات اولیه سوره مؤمنون و آیات بعدی آن پرداخت و وقتی به آیه اولئک هم الوارثون رسید رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به خدا قسم! که ای علی (علیه السلام) تو امیر ایشان می باشی.نامگذاری نوزاد کعبه
چنانچه در داستان های قبلی اشاره شد نامگذاری حضرت علی (علیه السلام) توسط درخواست ابوطالب (علیه السلام) و مادرش در بیرون مکه انجام شد که خداوند لوح سبزی را از آسمان فرستاد و به این وسیله به نام علی نامگذاری شد.
این لوح سبزی که از آسمان توسط ابری برای حضرت ابوطالب آورده شده بود را در کعبه آویختند تا نسلهای آینده علی (علیه السلام) را بهتر بشناسند و از ساعات اول حیات او مقام عظیمش را درک کنند.
این لوح همچنان در خانه خدا بود و کسی جرأت دست زدن به آن را پیدا نکرد تا زمانی که هشام بن عبدالملک آن را از جایش برداشت و دیگر کسی از سرنوشت آن لوح سبز اطلاعی پیدا نکرد.جلوه ای نورانی بر آسمان
وقتی علی (علیه السلام) بدنیا آمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه بنت اسد فرمود: ای فاطمه نزد حمزه برو و او را به این تازه مولود بشارت ده، فاطمه رفت و به او خبر داد وقتی بازگشت مشاهده کرد که نوری از وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به سوی آسمان بالا می رود. فردای ولادت نیز دوباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به دیار تازه مولود آمد. تا چشم علی (علیه السلام) به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم افتاد به حضرت سلام کرد و به روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خندید و اشاره کرد که مرا در آغوش بگیر، و مانند روز گذشته به من آب گوارا بنوشان.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را در آغوش گرفت آنگاه فاطمه بنت اسد گفت: به خدا سوگند؛ او را می شناسد. مومنین به وسیله تو رستگار شوند
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید وقتی علی (علیه السلام) را در بغل گرفتم علی بن ابیطالب شروع به خواندن همان قرآنی نمود که خداوند بعدها بر من نازل کرد... امیرالمؤمنین (علیه السلام) سینه را صاف نمود و از اول سوره مؤمنین شروع به خواندن کرد تا آیه 11 آن سوره؛ بعد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به علی (علیه السلام) فرمود:
قد افلحوابک، انت والله امیرهم، تمیرهم من علمک فیمتارون، و انت دلیلهم و بک تهیدون...؛ مومنان به وسیله تو رستگار شوند. بخدا قسم تو امیر آنها هستی. از علوم خود به مؤمنان توشه می دهی و آنان استفاده می برند. به خدا قسم تو راهنمای مؤمنان هستی، و بوسیله تو هدایت می شوند. بخدا قسم تو جانشین و وزیر و داماد منی. تو یاور دین من و اداکننده قرضهای من و همسرم دخترم و پدر دو نوه ام و خلیفه من در امتم هستی. خوشا به حال کسی که تابع تو باشد و تو را دوست بدارد، و وای بر کسی که عصیان تو را نماید و با تو دشمنی کند. به خدا قسم دوست نمی دارد تو را مگر سعادتمند و دشمن نمی دارد. تو را مگر شقاوتمند.ولیمه ابوطالب در تولد علی
در روز سوم از ولادت علی (علیه السلام) حضرت ابوطالب (علیه السلام) اعلام عمومی کرد و گفت: همه در ولیمه پسرم علی بیایید. برای این سفره سیصد شتر و هزار رأس گاو و گوسفند قربانی شد و ولیمه عظیمی به پا شد آنگاه که سفره ها چیده می شود حضرت ابوطالب اعلام کرد که: ای مردم!هر کسی برای ولیمه پسرم علی می آید، هفت بار گرد کعبه طواف کند و وقتی وارد خانه من شد بر فرزندم علی سلام کند، چرا که خداوند این فرزند را شرافت خاصی داده است
مردم نیز طبق دستور آن حضرت طواف می کردند و سپس به خانه او می آمدند و بر تازه مولود سلام می کردند و بر سر سفره ها می نشستند و از ولیمه مولود کعبه تبرک می جستند.
علی در دامان مهر نبوی
موقعی که علی (علیه السلام) را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مادر علی (علیه السلام)فاطمه فرمود: برو حمزه را از ولادت علی (علیه السلام) با خبر کن، فاطمه بنت اسد گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اگر من بروم، چه کسی علی را شیر می دهد؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو برو من علی را سیراب خواهم کرد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم زبان مبارک خود را در دهان علی (علیه السلام) گذاشت، وقتی که فاطمه بنت اسد برگشت، علی (علیه السلام) را نظیر کودکان دیگر در میان جامه ای پیچیده و بست. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: گهواره علی (علیه السلام) را نزدیک رختخواب من بگذارید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شخصا تربیت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بر عهده گرفت. علی (علیه السلام) را شستشو می داد، شیر در گلوی آن حضرت می ریخت، در وقت خواب گهواره علی (علیه السلام) را تکان می داد و در موقع بیداری با علی (علیه السلام) سخن می گفت: و علی (علیه السلام) را به سینه خود می چسبانید، آن حضرت را برای گردش به کوههای مکه، شکاف کوهها، رودها و جاده ها می برد و علوم و اسرار الهی را به گوش آن بزرگوار می خواند. طلوع خورشید از مشرق کعبه
امیرمؤ منان از صلب پدری چون ابوطالب دیده به جهان گشود. ابـوطـالب بزرگ بطحاء و رئیس بنی هاشم بود. سراسر وجود او، کانونی از سماحت و بخشش ، عطوفت و مهر، جانبازی و فداکاری در راه آئین توحید بود. مـادر وی فـاطـمه ، دختر اسد فرزند هاشم است. وی از نخستین زنانی است که به پیامبر ایـمـان آورد و پـیـش از بـعثت از آیین ابراهیم پیروی می کرد. او به هنگام شدت یافتن درد زایمان راه مسجدالحرام را پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت: خـداونـدا، بـه تـو و پـیـامـبـران و کـتـابـهـائی کـه از طـرف تـو نـازل شـده انـد و نـیـز بـه سـخـن جـدّم ابـراهـیـم سـازنـده ایـن خـانـه ایـمـان راسخ دارم. پـروردگارا، به پاس ‍ احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما.
لحـظـه ای نـگـذشـت کـه فـاطمه به صورت اعجازآمیزی وارد خانه خدا شد و در آنجا علی علیه السّلام به دنیا آمد. تولد علـی
علی (علیه السلام) اولین هاشمی است که پدر و مادرش هاشمی بودند (فاطمه بنت اسد بن هاشم و ابوطالب ابن عبدالمطلب بن هاشم) حضرت امیر در روز جمعه 13 رجب ده سال قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و 23 سال پیش از هجرت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در شهر مکه و در خانه خدا به دنیا آمد. ابن قعنب می گوید: با عباس بن عبدالمطلب و گروهی دیگر رویاروی خانه ی خدا نشسته بودیم فاطمه بنت اسد به سوی خانه ی خدا آمد و ایستاد و گفت:«خداوندا به تو و پیامبرانت و کتابهایشان ایمان دارم. گفتار ابراهیم (علیه السلام) جد خود را راستین می دانم همانگونه این خانه را به فرمان تو بنا نهاد... تو را به او، و به این کودک که با خود در شکم دارم، سوگند می دهم که زادنش را بر من آسان کن» در همین هنگام به چشم خویش همه ما دیدیم که دیوار خانه ی خدا از هم شکافت و آن گرامی بانو پا به درون آن گذارد و دیوار دوباره به هم آمد ما هم شتابناک برخاستیم تا در خانه را باز کنیم اما هر چه کردیم باز نشد... و دانستیم که این حکمت خداوندی است. سپس فاطمه بنت اسد بعد از چهار روز با کودک خود از خانه کعبه بیرون آمد. طبق پاره ای از روایات ابوطالب در هنگام ولادت حضرت علی (علیه السلام) در مکه حضور نداشت، آنگاه که ابوطالب آمد، فرزند را از مادر گرفت و به همراه فاطمه به سمت خانه کعبه رفت و از خدای کعبه خواست که نام او را هم خود معین کند و شعری در پی درخواستش خواند: «ای پروردگار شبهای تیره و تاریک، ای پروردگار ماه نورانی و درخشان، به امر خود برای ما بیان کن، که چه سزاوار او می بینی درباره این فرزند و او فکر می کرد نام فرزند خود را چه بگذارد ورقه سبزی از آسمان فرود آمد که روی آن نوشته شده بود: خصصتما من ولد الزکی- الطاهر المطهر المرضی - واسمه من شامخ علی - علی اشتق من العلی یعنی: شما زن و شوهر را به وجود فرزندی پاک و مفتخر ساختیم. فرزندی که پاکیزه و برگزیده و مورد پسند خداست. نام او را به سبب عظمتش علی گذاشتیم. نام علی از نام خدای علی اعلی مشتق است
منابع: بحارالانوار، ج 35 ، دایرة المعارف علوی ، روضة الواعظین، امالی شیخ طوسی و . . .
----------------------------------------------------------------------------------
تا صورت پیوند جهان بود، على بود تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود آن قلعه گشایى که در از قلعه خیبر برکند به یک حمله و بگشود، على بود آن گرد سر افراز، که اندر ره اسلام تا کار نشد راست، نیاسود، على بود آن شیر دلاور، که براى طمع نفس برخوان جهان پنجه نیالود، على بود این کفر نباشد، سخن کفر نه این است تا هست على باشد و، تا بود، على بود شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود سلطان سخا و کرم و جود، على بود هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داود ، على بود هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هو ایوب هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود مسجود ملایک که شد آدم، ز على شد آدم چو یکى قبله و مسجود، على بود آن عارف سجاد، که خاک درش از قدر بر کنگره عرش بیفزود ، على بود هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
«
ان لحملک لحمى» بشنو تا که بدانى آن یار که او نفس نبى بود، على بود موسى و عصا و ید بیضا و نبوت در مصر به فرعون که بنمود، على بود چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روى یقین در همه موجود، على بود خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود آن نور خدایى که بر او بود، على بود آن شاه سرفراز، که اندر شب معراج با احمد مختار یکى بود، على بود آن کاشف قرآن‏که‏خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، على بود

آیات نازله در باره علی(علیه السلام)
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون (سوره مائده آیه 55)
بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه آیات زیادی (بیش از سیصد آیه) در باره ولایت علی علیه السلام و فضائل و مناقب آنحضرت در قرآن کریم آمده است که نقل همه آنها از عهده این کتاب خارج است لذا ما در اینجا فقط بنقل چند مورد از کتب معتبره اهل سنت اشاره مینمائیم که جای چون و چرا برای آنان باقی نماند.
1
ـ آیه تبلیغ ـ ابو اسحق ثعلبی در تفسیر خود و طبری در کتاب الولایة و ابن صباغ مالکی و همچنین دیگران نوشته اند که آیه تبلیغ یعنی آیه 67 سوره مائده یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک... در باره علی علیه السلام نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه....[1] . چون در باره نزول این آیه و جریان غدیر خم در فصل ششم بخش یکم توضیحات کافی داده شده لذا در اینجا از تکرار آن صرفنظر میشود.
2
ـ آیه ولایت ـ عموم مفسرین و محدثین مانند فخر رازی و نیشابوری و زمخشری و دیگران از ابن عباس و ابوذر و سایرین نقل کرده اند که روزی سائلی در مسجد از مردم سؤال نمود و کسی چیزی باو نداد، علی علیه السلام که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست اشاره بسائل نمود و سائل متوجه شد وآمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آیه انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون[2] نازل گشت یعنی ولی و صاحب اختیار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنینی هستند که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکوة میدهند. (اگر چه مؤمنین را بصیغه جمع آورده که در حال رکوع صدقه میدهند ولی در خارج مصداق واقعی آن منحصر بفرد بوده و علی علیه السلام میباشد، بعضی هم گفته اند چون ائمه دیگر نیز دارای مقام ولایت بوده و اولاد معصومین علی علیه السلام میباشند لذا بصیغه جمع قید شده است. ). در آنحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله از سائل پرسید آیا کسی بتو چیزی داد؟ سائل ضمن اشاره بعلی علیه السلام عرض کرد این انگشتر را او بمن داد[3] . علمای اهل سنت با اینکه بنزول این آیه در باره ولایت علی علیه السلام اقرار دارند اما بعضی از آنها مانند ابن حجر و غیره در اینجا طفره رفته و میگویند کلمه ولی بمعنی دوست و ناصر است نه بمعنی اولی بتصرف در صورتیکه از ظاهر کلام کاملا معلوم است که ولی بمعنی زعیم و صاحب اختیار است زیرا آیه شریفه با انما که افاده حصر میکند شروع شده است یعنی صاحب اختیار و اولی بتصرف شما فقط خدا و رسول او و کسی است که در حال رکوع صدقه داده است اگر ولی بمعنی دوست باشد انحصار آن بخدا و رسول او و شخص راکعی که صدقه داده است بی معنی و دور از منطق خواهد بود چون در اینصورت مؤمنین جز خدا و رسول و علی علیه السلام دوست دیگری نخواهند داشت در حالیکه مؤمنین همه دوست و ناصر یکدیگرند و دوستی چیزی نیست که خداوند آنرا در انحصار خود و اولیائش قرار دهد، در این مورد حسان بن ثابت حضرت امیر علیه السلام را مدح کرده و چنین گوید: فانت الذی اعطیت اذ کنت راکعا
فدتک نفوس القوم یا خیر راکع فانزل فیک الله خیر ولایة
و بینها فی محکمات الشرایع[4] . یعنی تو آن کسی هستی موقعیکه در رکوع بودی بخشش نمودی پس جانهای مردم فدای تو باد ای بهترین رکوع کننده. خداوند هم در شأن تو بهترین ولایت را نازل کرد و آنرا در قرآن کریم ضمن شرایع محکم دین بیان فرمود و معلوم و واضح است که مقصود از بهترین ولایت همان زعامت و رهبری است نه یاری و دوستی و معانی دیگر.
3
ـ آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول. و اولی الامر منکم[5] .
(
ای مؤمنین خدا و رسول او صاحبان امر از خودتان را اطاعت کنید). شیخ سلیمان بلخی و دیگران نوشته اند که این آیه در باره امیر المؤمنین نازل شده و منظور از اولی الامر ائمه علیهم السلام از اهل بیت اند.[6] . اهل سنت هر رئیس و زعیمی را که نسبت بمسلمین ریاست داشته باشد اولو ـ الامر گویند و اطاعت او را بموجب این آیه واجب میدانند ولی این قول بهیچوجه صحیح نمیباشد زیرا در اینصورت باید اطاعت معاویه و یزید و عبد الملک و متوکل عباسی و امثال آنها که ستمگر و فاسق بودند بر مردم واجب باشد در صورتیکه آیات دیگری هست که خداوند از اطاعت چنین اشخاصی نهی فرموده است چنانکه فرماید: و لا تطیعوا امر المسرفین، الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون[7] .
(
امر اسراف کنندگان را که در روی زمین فساد نموده و اصلاح نمیکنند اطاعت نکنید) بنا بر این اطاعت آن اولوا الامری واجب است که پاک و معصوم بوده و دستورات وی همان اوامر و نواهی خدا و پیغمبر باشد و چنین کسانی جز علی (ع) و یازده فرزندش که جانشینان پیغمبر اکرم اند کس دیگری نمیباشد چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون[8] . یعنی من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم.
4
ـ آیه مباهله ـ گروهی از نصارای نجران در مدینه خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمده و در باره موضوعات متفرقه و خلقت حضرت عیسی علیه السلام از آنجناب مطالبی پرسیدند و چون در مباحثه راه مغالطه می پیمودند آیه مباهله نازل شد که: فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین[9] . یعنی ای پیغمبر هر کس با تو در امر عیسی پس از آنکه ترا در باره او علم و اطلاعی حاصل شد مجادله کند بگو بیائید تا ما و شما پسران و زنان و نزدیکان خود را که بمنزله خود ما هستند بخوانیم و سپس بدرگاه خدا ناله و نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. بدینطریق رسول اکرم صلی الله علیه و آله آنها را بمباهله دعوت فرمود و فرادی آنروز نصارا با علمای خود بیرون آمده و اسقف نصارا بدانها گفت اگر محمد صلی الله علیه و آله با نزدیکان و اقوامش بیاید مباهله نکنید (زیرا اگر او بر حق نباشد نزدیکانش را در معرض نفرین و بلا نمیآورد) و اگر با اصحاب و مسلمین بیاید مباهله کنید در آنحال پیغمبر اکرم با علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام حاضر شد اسقف پرسید اینها کیستند؟ گفتند آن جوان پسر عم و داماد اوست و آن زن یگانه دختر مورد علاقه اوست و آندو کودک هم نواده های او هستند. اسقف گفت بخدا سوگند من چهره هائی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهها را از جا میکند خوبست از مباهله خود داری کنید و با او مصالحه نمائید لذا گفتند یا ابا القاسم ما مباهله نمیکنیم و حاضر بمصالحه هستیم حضرت نیز پذیرفت. ابن ابی الحدید و ابن مغازلی و دیگران نوشته اند که منظور از ابنائنا حسنین و مقصود از نسائنا فاطمه و منظور از انفسنا علی علیه السلام میباشد[10] . بنا بر این در این آیه خداوند حضرت امیر را از شدت اتحاد نفسانی با پیغمبر (البته بطور مجاز) نفس پیغمبر خوانده است.
5
ـ آیه تطهیر ـ در تفسیر طبری و فخر رازی و همچنین در کتب دیگر اهل سنت نقل شده است که آیه تطهیر: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا[11] در خانه ام سلمه بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده و آنحضرت فاطمه و حسنین و علی علیهم السلام را جمع کرد سپس گفت: اللهم هؤلاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا (خدایا اینها اهل بیت من هستند پلیدی را از اینها دور گردان و بتطهیر خاصی پاکشان فرما) ام سلمه گفت یا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟ حضرت فرمود تو جای خود داری و زن خوبی هستی (اما مقام اهل بیت مرا نداری. )[12] . برخی از علمای اهل سنت مانند زمخشری و غیره گفته اند که این آیه در مورد زنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است زیرا صدر و ذیل آیه در باره آنها است! پاسخ اینست که اگر این آیه در باره زوجات پیغمبر صلی الله علیه و آله بود ضمیر مخاطب بصیغه جمع مؤنث میآمد و آیه چنین میشد لیذهب عنکن الرجس و یطهرکن تطهیرا زیرا بکار بردن صیغه مذکر در جمع مؤنث بر خلاف قواعد زبان عرب و بکلی غلط است و علت اینکه با وجود حضرت زهرا علیها السلام در آن انجمن ضمیر مخاطب را جمع مذکر آورده است از جهت تغلیب است همچنانکه در آیه 73 سوره هود نیز با اینکه مخاطب زن است (ساره) ولی چون ابراهیم در رأس آن خاندان قرار گرفته از نظر تغلیب ضمیر جمع مذکر آمده است ـ قالوا اتعجبین من امر الله رحمة الله و برکاته علیکم اهل البیت... و گذشته از این همه جا منظور از اهل بیت، علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام اند نه کسان دیگر زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط بآنها اهل بیت خطاب میکرد چنانکه در کتب معتبره از انس بن مالک نقل شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله برای نماز صبح که میرفت مدت ششماه از در خانه فاطمه علیها السلام عبور میکرد و آنها را صدا میزد و میفرمود الصلوة یا اهل البیت و آنگاه این آیه را تلاوت میفرمود انما یرید الله...[13] . همچنین پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که این آیه در باره پنج نفر نازل شده است در باره من و علی و حسن و حسین و فاطمه[14] . در کتاب قاموس الصحیفه از صاحب ریاض السالکین نقل شده است که جمهور علماء عامه گفته اند زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله جزو اهل بیت او میباشند و من بحدیثی برخوردم که سیوطی در کتاب (الجامع الصغیر) از ابن عساکر از واثله نقل کرده که مضمونش صراحت دارد بر عقیده مذهب امامیه که زنهای آنحضرت در شمار اهل بیتش نیستند و آن گفتار او است که (بدخترش) فرمود نخستین کسی که از اهل بیت من بمن ملحق میشود توئی ای فاطمه و اول کسی که از زنانم بمن ملحق میشود زینب است[15] .
6
ـ بنقل علماء و مورخین فریقین چون آیات سوره برائت در مورد عهد شکنی و مذمت مشرکین نازل گردید رسول اکرم صلی الله علیه و آله آیات اوائل سوره مزبور را بابو بکر داد که بمکه برده و در موسم حج بمشرکین ابلاغ نماید، پس از آنکه ابو بکر براه افتاد و قدری راه رفت جبرئیل نازل شد و ضمن ابلاغ سلام خداوند به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کرد خداوند فرماید: لا یؤدیها عنک الا انت او رجل منک. یعنی کسی از جانب تو اداء رسالت ننماید مگر خودت یا مردی که از خودت باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فورا علی علیه السلام را طلبید و فرمود شتر مرا سوار شو و دنبال ابو بکر برو هر کجا باو رسیدی آیات را از او بگیر و بمکه ببر و بمشرکین قرائت کن، حضرت امیر فورا حرکت کرد و در راه بابوبکر رسید و آیات را از او گرفته و بمکه برد و ابو بکر خدمت پیغمبر مراجعت نمود و در حالیکه از این امر محزون و متأسف بود عرض کرد یا رسول الله مگر در باره من چیزی نازل شده حضرت فرمود خدای تعالی دستور داد که آیات را کسی ببرد که از خود من باشد و من هم علی را برای انجام این مأموریت اعزام نمودم[16] . در اینجا سه مطلب مورد توجه و بررسی است: اول اینکه علی علیه السلام از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله است و ابو بکر چنین خصوصیتی را ندارد.
دوم اینکه خدای تعالی ابو بکر را برای ابلاغ چند آیه در یک شهر شایسته ندید و به پیغمبرش دستور داد که برای اینکار علی علیه السلام را بفرستد در اینصورت چگونه حزب سقیفه چنین کسی را برای جانشینی پیغمبر انتخاب کردند که با تمام احکام قرآن در تمام شهرهای اسلامی خلافت نماید؟ سوم اینکه اعزام ابو بکر در وهله اول و عزل او در وهله ثانی و نصب علی (ع) بجای وی برای اثبات و نشاندادن فضیلت و شایستگی علی علیه السلام بود زیرا اگر از اول آنحضرت بچنین مأموریتی منصوب میشد بنظر همه عادی میآمد و چندان اهمیتی نداشت ولی وقتی ابو بکر براه افتاد و سپس علی علیه السلام بدان سمت گمارده شد این امر دلیل بر فضیلت و شایستگی علی علیه السلام برای جانشینی پیغمبر و انجام وظائف او میباشد.
7
ـ آیه مودت ـ قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی[17] .
(
ای پیغمبر در برابر زحمات تبلیغ رسالت بمردم) بگو من از شما اجر و مزدی نمیخواهم مگر دوستی نزدیکانم را. زمخشری در تفسیر کشاف و گنجی شافعی در کفایة الطالب و دیگران نوشته اند که چون آیه مزبور نازل شد به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفتند یا رسول الله: و من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال علی و فاطمة و ابناهما[18] . یعنی نزدیکان شما که دوستی آنها بر ما واجب است چه کسانی اند؟ فرمود علی و فاطمه و دو پسرشان.
8
ـ آیه قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب[19
] . کافران رسالت پیغمبر اکرم را انکار کرده و گفتند تو پیغمبر نیستی این آیه در پاسخ آنان بحضرتش نازل شد که بگو (من برای رسالت خود دو شاهد دارم یکی) خدا است که برای شهادت میان من و شما کافی است و دیگری کسی است که علم کتاب در نزد اوست. ثعلبی در تفسیر آیه مزبور مینویسد آنکه علم کتاب در نزد اوست علی بن ابیطالب است[20] . همچنین ابو سعید خدری گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم آنکس که علم کتاب در نزد اوست کیست؟ فرمود آنکس برادرم علی بن ابیطالب است[21] . شیخ سلیمان بلخی از ابن عباس نقل میکند که گفت آنکه علم کتاب در نزداوست علی علیه السلام است زیرا او بتفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن عالم بود[22] .
9
ـ آیه افمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه...[23] . آیا کسیکه (رسول خدا صلی الله علیه و آله برای صحت گفتار خود) حجتی (قرآن) از طرف پروردگار خود داشته و پشت سر او شاهد و گواهی از خود او باشد.... در این آیه نیز مفسرین و مورخین عامه و خاصه نوشته اند که منظور از شاهد و گواهی از خود پیغمبر علی علیه السلام است[24] . ابراهیم بن محمد حموینی در کتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل میکند که این آیه در شأن علی علیه السلام است و احدی با او در آن شریک نیست و خوارزمی هم در مناقب خود مینویسد که عمرو عاص در نامه ای که بمعاویه نوشته بود اشاره بآیاتی در شأن علی علیه السلام کرده بود که از جمله آنها آیه مزبور بوده است[25] .
10
ـ آیه الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون[26] . کسانیکه اموالشان را در شب و روز و نهانی و آشکارا انفاق میکنند برای آنان در نزد پروردگارشان پاداشی است و آنان خوف و اندوهی ندارند. خوارزمی و ثعلبی و مالکی و ابو نعیم و دیگران از ابن عباس نقل کرده اند که علی علیه السلام چهار درهم داشت یکی را شب (در راه خدا) صدقه داد و یکی را روز و یکی را پنهانی و یکی را آشکارا آنگاه این آیه در باره او نازل گردید[27] .
11
ـ آیه و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله[28] و از مردم کسی هست که جان خود را میفروشد (بذل میکند) در راه بدست آوردن رضای خدا. ثعلبی در تفسیر خود از ابن عباس روایت میکند که در شب هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام در فراش وی خوابید و این آیه در شأن آنحضرت نازل گردید[29] .
12
ـ آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة[30] . کسانیکه ایمان آورده و اعمال نیکو انجام دادند آنان بهترین مردمند. مقاتل بن سلیمان از ضحاک از ابن عباس نقل کرده است که این آیه در شأن علی علیه السلام و اهل بیت او نازل شده است[31] .
13
ـ وقفوهم انهم مسئولون[32] آنها را نگهدارید که مورد سؤال خواهند بود. ابو سعید خدری از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که آنچه مورد سؤال خواهد بود ولایت علی بن ابیطالب است[33] .
14
ـ آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا[34] کسانی که ایمان آورده و عمل های نیک انجام دادند بزودی خداوند دوستی آنها را در دلهای مردم قرار میدهد. گنجی شافعی از قول خوارزمی مینویسد که علی علیه السلام فرمود مردی مرا ملاقات کرد و گفت یا ابا الحسن بدانکه بخدا من ترا در راه خدا دوست دارم علی علیه السلام فرمود من برسول خدا صلی الله علیه و آله مراجعه کرده و سخن آنمرد را باو خبر دادم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود شاید در باره او احسان و نیکی نموده ای، گفتم بخدا من در باره او احسانی نکرده ام، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود خدا را سپاس که دلهای مؤمنین را بدوستی تو واد داشته است آنگاه آیه بالا نازل شد[35] .
15
ـ آیه و اعتصموا بحبل الله جمیعا[36] و همگی بریسمان خدا چنگ زنید. صاحب کتاب مناقب الفاخرة از عبد الله بن عباس روایت کرده است که ما در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم عربی آمد و عرض کرد یا رسول الله شنیدم که میفرمودی اعتصموا بحبل الله حبل خدا کدام است که باو تمسک جوئیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله دست خود را بر دست علی علیه السلام زد و فرمود باین شخص تمسک جوئید که این حبل المتین است[37] .
16
ـ آیه انما انت منذر و لکل قوم هاد[38] هر آینه تو بیم دهنده ای و برای هر قومی هدایت کننده ای است. از طریق اهل سنت هفت حدیث نقل شده است که مقصود از منذر پیغمبر صلی الله علیه و آله و از هادی علی علیه السلام میباشد از جمله مالکی در فصول المهمه مینویسد که چون آیه مزبور نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: انا المنذر و علی الهادی و بک یا علی یهتدی المهتدون.
یعنی من انذار کننده ام و علی هدایت کننده و بوسیله تو یا علی هدایت یافتگان هدایت می یابند[39] .
17
ـ آیه و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد امنا و اجنبنی و بنی ان نعبد الاصنام[40] زمانیکه ابراهیم (بدرگاه خدای تعالی دعا کرد) و گفت پروردگارا این شهر را (مکه) محل امن قرار بده و من و فرزندانم را از بت پرستی دور گردان. ابن مغازلی شافعی بسند خود از عبد الله بن مسعود نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود دعای ابراهیم که عرض کرد پروردگارا من و فرزندانم را از بت پرستی دور گردان بمن و علی منتهی شد که هیچیک از ما هرگز به بت سجده نکردیم در نتیجه خداوند مرا نبی و علی را وصی قرار داد[41] .
18
ـ آیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر[42] . البته خدا و جبرئیل و صالح مؤمنین یاری کننده او (پیغمبر صلی الله علیه و آله) هستند و فرشتگان پس از نصرت خدا پشتیبان اویند. مفسرین و علمای بزرگ اهل سنت نوشته اند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود در آیه مزبور منظور از صالح المؤمنین علی بن ابیطالب است[43] .
19
ـ آیه لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون[44] . یعنی دوزخیان با بهشتیان برابر نیستند اصحاب بهشت آنانند که رستگار هستند. موفق بن احمد بسند خود از جابر روایت کرده است که گفت ما در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم که علی علیه السلام داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود قسم بآنکه جان من در دست اوست که این مرد و شیعه اش در روز قیامت رستگارانند[45] .
20
ـ آیه و تعیها اذن واعیة[46] و نگهدارد، آن پند را گوش نگاهدارنده. طبری و سیوطی در تفسیر خودشان نوشته اند که وقتی آیه مزبور نازل شد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد خدایا آنگوش را گوش علی قرار بده و علی علیه السلام فرمود از آنگاه چیزی نشنیدم که فراموش کرده باشم[47] .
21
ـ آیه افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستون[48] آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است (این دو) در نزد خدا یکسان نیستند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و ابن کثیر در تفسیر خود و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و دیگران نوشته اند که ولید بن عقبه در مقام مفاخره بعلی علیه السلام گفت من از تو زبانم گویاتر و نیزه ام تیزتر و در جنگ شجاع ترم! علی علیه السلام فرمود ساکت شو ای فاسق. آنگاه خدا بتصدیق کلام آنحضرت آیه مزبور را نازل فرمود[49] .
22
ـ القیا فی جهنم کل کفار عنید[50] . بیفکنید در دوزخ هر نا سپاس ستیزه جو را. حاکم حسکانی در شواهد التنزیل بسند خود از ابو سعید خدری نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود چون روز قیامت شود خدای تعالی بمن و علی میفرماید هر کس دشمن شما است او را در آتش بیفکنید و هر که دوست شما است او را داخل بهشت گردانید و اینست فرموده خدای تعالی القیا فی جهنم کل کفار عنید[51] .
23
ـ آیه و ارکعوا مع الراکعین[52] و رکوع کنید با رکوع کنندگان. موفق بن احمد و ابو نعیم اصفهانی باسناد خود از ابن عباس نقل کرده اند که این آیه در خصوص پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نازل شده و آنها اول کسی بودند که نماز گزاردند و رکوع کردند[53] .
24
ـ آیه ثم لتسألن یومئذ عن النعیم[54] آنگاه در آنروز از نعمتها پرسیده شوند. ابو نعیم و حاکم حسکانی بسند خود از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود مقصود از نعیم در این آیه ولایت امیر المؤمنین و ما است که از آن پرسیده خواهد شد[55] .
25
ـ آیه سأل سائل بعذاب واقع[56] خواست سؤال کننده ای عذابی را که واقع شد. ثعلبی و ابن صباغ و دیگران نوشته اند که چون در روز 18 ذیحجه رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را بجانشینی خود منصوب نموده و فرمود من کنت مولاه فهذا علی مولاه. حارث بن نعمان پس از شنیدن این خبر خدمت آنحضرت آمد و گفت ما را بشهادت یگانگی خدا و نبوت خود از جانب خدا امر کردی قبول نمودیم و سپس به نماز و زکوة و حج و جهاد و روزه دستور دادی پذیرفتیم باینها قناعت نکردی در آخر کار این جوان را که پسر عموی تست بولایت نصب کردی آیا این کار از جانب تست یا بدستور خدا است؟ رسول اکرم فرمود قسم بخدائی که جز او خدائی نیست که این امر بدستور خدا است حارث بن نعمان در حالیکه بسوی ناقه خود میرفت گفت خدایا اگر این مطلب صحیح است بر ما از آسمان سنگ بفرست یا بعذابی دردناک معذب گردان هنوز بناقه اش نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش افتاد و فورا هلاکش نمود آنگاه این آیه نازل شد که سأل سائل بعذاب واقع[57] . آیاتی که در باره ولایت و فضائل علی علیه السلام نازل شده خیلی بیش از اینها است و ما برای نمونه فقط به 25 آیه از آنها اشاره نمودیم و بطوریکه مفسرین و محدثین نوشته اند متجاوز از سیصد آیه در باره امامت و مناقب آنحضرت در قرآن وجود دارد چنانکه گنجی شافعی و ثعلبی بسند خود از ابن عباس نقل کرده اند که نزلت فی علی بن ابی طالب اکثر من ثلاثمائة آیة[58] . اکنون باید از آقایان (اهل سنت) پرسید با وجود اینهمه آیات که دلالت بر ولایت و برتری علی علیه السلام دارد و خود شما در صورت مراجعه بکتب معتبره ـ تان صحت این مطلب را خواهید پذیرفت چگونه ابو بکر را بجای علی علیه السلام خلیفه میدانید آیا سخن و عقیده شما در اینمورد موضوع کوسه و ریش پهن نیست؟ در خاتمه این فصل از تذکر این مطلب ناگزیر است که ممکن است بنظر بعضی چنین برسد که خداوند چرا صریحا نام علی علیه السلام را در قرآن نیاورده که او جانشین پیغمبر است تا مسلمین دچار اختلافات نشوند؟ پاسخ این اشکال یا اعتراض اینست که اولا موضوع ولایت علی علیه السلام مورد آزمایش است و بایستی مردم بوسیله آن آزمایش شوند چنانکه از جمله آیاتی که مؤید این مطلب است آیه شریفه الم أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون[59] ؟ (آیا مردم چنین پندارند که با گفتن اینکه ایمان آوردیم رها کرده شوند و آنان آزمایش نخواهند شد؟ ) که بنا بنقل علماء و مفسرین عامه و خاصه ولایت علی علیه السلام است که مورد آزمایش مسلمین قرار گرفته است[60] . ثانیا بفرض اینکه نام علی علیه السلام نیز در قرآن ذکر میشد باز مردم از روی حب جاه و طمع دنیوی با آن مخالفت میکردند همچنانکه با برخی از آیات قرآن مخالفت نمودند که در فصول آتی بدین مطلب اشاره خواهد شد. ثالثا قرآن کریم شامل احکام کلی است و جزئیات آن بوسیله پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله توضیح داده شده است و اصل ولایت و امامت هم چنانکه در این فصل گذشت در چندین آیه با قرائن روشن گفته شده و نبی اکرم نیز طبق بیاناتی مضمون و مفاد آنها را که بر علی علیه السلام تطبیق میکرد بمردم ابلاغ نموده است و این مطلب را علماء و مفسرین اهل سنت نیز قبول دارند ولی عملا با آن مخالفت میکنند.
1.شواهد التنزیل جلد 1 ص 189 ـ فصول المهمه ص 27.
2.
سوره مائده آیه 55.
3.
کفایة الطالب ص 250 ـ مناقب خوارزمی ص 178 ـ تفسیر طبری جلد 6 ص 165 ـ تفسیر رازی جلد 3 ص 431 و کتب دیگر.
4.
کشف الغمه ص 88.
5.
سوره نساء آیه 59.
6.
ینابیع المودة ص 114 ـ شواهد التنزیل جلد 1 ص 149 ـ غایة المرام باب 58.
7.
سوره شعراء آیه 151 ـ 152.
8.
ینابیع المودة ص 445.
9
سوره آل عمران آیه 61.
10.
مناقب ابن مغازلی ص 263 ـ کفایة الخصام ص 309 ـ فصول المهمه ص 8.
11.
سوره احزاب آیه 33 ـ اراده خدا است که از شما اهل بیت پلیدی را دور کند و شما را بتطهیر خاصی پاک گرداند.
12.
کفایة الطالب ص 372 ـ تفسیر فخر رازی جلد 6 ص 783.
13.
شواهد التنزیل جلد 2 ص 11.
14.
تفسیر ابن جریر طبری جلد 22 ص 5.
15.
قاموس الصحیفه ص 25 ـ این کتاب اخیرا بوسیله جناب حجة الاسلام حاجی سید ابو الفضل حسینی بسبک جالب و زیبا در شرح لغات صحیفه سجادیه تألیف شده و تعلیقات او اضافاتی نیز از نظر نقل حدیث و مطالب سودمند با استفاده از منابع ارزنده در آن منظور گردیده است مطالعه این کتاب نفیس برای محققین و اهل علم توصیه میشود.16.ذخائر العقبی ص 69 ـ کفایة الطالب ص 242 ـ ینابیع الموده ص 88 ـ ارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 17.
17.
سوره شوری آیه 23.
18.
کفایة الطالب ص 91 ـ تفسیر کشاف جلد 2 ص 339 ـ ذخائر العقبی ص 25.
19.
سوره رعد آیه 13.
20.
غایة المرام باب 126.
21.
شواهد التنزیل جلد 1 ص 307.
22.
ینابیع المودة ص 104.
23.
سوره هود آیه 17.
24.
تفسیر ابو الفتوح رازی ـ ینابیع المودة ص 99.
25.
غایة المرام باب 128.
26.
سوره بقره آیه 274.
27.
مناقب ابن مغازلی ص 280 ـ ذخائر العقبی ص 88
.
28.
سوره بقره آیه 207.
29.
ینابیع المودة ص 92 ـ کفایة الطالب ص 239.
30.
سوره بینة آیه 8.
31.
غایة المرام باب 94 حدیث 9.
32.
سوره و الصافات آیه 24.
33.
شواهد التنزیل جلد 1 ص 107 ـ صواعق المحرقه ص 89.
34.
سوره مریم آیه 96.
35.
کفایة الطالب ص 249 ـ مناقب خوارزمی ص 188 ـ الغدیر جلد 2 ص 56.
36.
سوره آل عمران آیه 103.
37.
کفایة الخصام ص 343.
38.
سوره رعد آیه 7.
39.
فصول المهمه ص 122.
40.
سوره ابراهیم آیه 35.
41.
مناقب ابن مغازلی ص 276.
42.
سوره تحریم آیه 4.
43.
شواهد التنزیل جلد 2 ص 255 ـ صواعق محرقه ص 144.
44.
سوره حشر آیه 20.
45.
کفایة الخصام ص 422.
46.
سوره الحاقة آیه 12.
47.
مناقب ابن مغازلی ص 265.
48.
سوره سجده آیه 18.
49.
غایة المرام باب 152 ـ مناقب ابن مغازلی ص 324.
50.
سوره ق آیه 24.
51.
شواهد التنزیل جلد 2 ص 190.
52.
سوره بقره آیه 43.
53.
غایة المرام باب 176.
54.
سوره تکاثر آیه 8.
55.
غایة المرام باب 48 ـ شواهد التنزیل جلد 2 ص 368.
56.
سوره معارج آیه 1.
57.
فصول المهمه ص 26 ـ کفایة الخصام ص 488.
58.
کفایة الطالب ص 231 ـ صواعق محرقه ص 76 ـ ینابیع المودة ص 126.
59.
سوره عنکبوت آیه 1.
60.
شواهد التنزیل جلد 1 ص 438 ـ غایة المرام باب. 125

بیانات معظم له در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد مسعود مولاى متّقیان على(علیه‏السّلام‏) (۱۳۷۵/۰۹/۰۵ - ۰۰:۰۰)

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم
خداوند این عید سعید و روز پُرفیضِ تاریخ اسلام را بر همه مسلمین و مستضعفان و حق‏طلبان عالم؛ بخصوص بر ملت حق‏طلب و خداجوی و علی دوست ایران و بر شما میهمانان عزیزِ امروزِ این حسینیه، مبارک فرماید. بخصوص که در جمع شما، گروهی از خانواده‏های محترم شهیدان، از تهران و بعضی شهرستانهای دیگر، تشریف دارند. امیدواریم که به برکت مولود امروز، همه شما مشمول لطف و فضل الهی باشید.
شاید در بین چهره‏های معروف جهان و به طور خاص در میان شخصیتهای اسلامی، هیچ شخصیتی را نتوانیم پیدا کنیم - حتّی خود پیامبر اسلام - که در میان ملتها و پیروان ادیان مختلف و در زمانهای گوناگون، به قدر امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام محبوب باشد. شما وقتی نگاه می‏کنید، می‏بینید در همان زمان خودِ این بزرگوار، که شمشیر عدالت و شدّت عدل او، دلهای متمرّد و روحهای خودخواه را از خود بیزار می‏کرد و جبهه دشمنی بزرگی علیه او به وجود می‏آورد، حتّی دشمنانش هم وقتی به اعماق روح خود مراجعه می‏کردند، نسبت به آن بزرگوار، عقیده همراه با تعظیم و تکریم و محبتی را احساس می‏کردند. این، تا زمانهای بعد هم ادامه داشت. بیشترین دشمنان را علی علیه‏الصّلاةوالسّلام داشته؛ اما بیشترین ستایشگران را هم - حتّی کسانی که به دین و راه او اعتقادی نداشتند - آن بزرگوار داشته است. خاندان زبیر در قرن اوّل هجری، به اشخاصی که غالباً نسبت به بنی‏هاشم و بخصوص آل علی علیه‏السّلام، بغض و عداوت داشتند، معروف بودند. این عداوت، بیشتر هم ناشی از عبداللَّه‏بن‏زبیر - پسر زبیر - بود. یکی از نوه‏های زبیر، از پدر خود پرسید: که به چه علت نام علی و خاندان علی، روز به روز بیشتر در میان مردم گسترش پیدا می‏کند؛ در حالی که دشمنان آنها، هر چه هم تبلیغات می‏کنند، اما زود افول و غروب می‏کنند و باقی نمی‏مانند؟ او - قریب به این مضمون - گفت که اینها به خدا و به حق دعوت کردند؛ به همین خاطر است که کسی نتوانست فضلشان را بپوشاند؛ ولی دشمنانشان به باطل دعوت کردند.در طول زمان، همین طور بوده است. یعنی متفکران بزرگ - اعم از مسلمان و غیر مسلمان - را که نگاه کنید، نسبت به امیرالمؤمنین ابراز ارادت می‏کنند. اگر به قهرمانان بزرگ، کسانی که برای ملتهای خود، تلاش و قیام کرده‏اند، نگاه کنید، می‏بینید که نام امیرالمؤمنین در نظر آنها عزیز و گرامی است. به شعرا و ادبا و هنرمندان و انسان دوستان هم که نگاه می‏کنید، باز هم می‏بینید که اسم امیرالمؤمنین را گرامی می‏دارند. خلاصه هر کس - جوان و پیر، عالم و عامی - که تاریخ اسلام را مطالعه کرده و اسم علی و احوال امیرالمؤمنین به گوش او رسیده است، نسبت به امیرالمؤمنین، احساس محبت و شیفتگی و ارادت می‏کند. در زمان خود ما، چند کتاب از نویسندگان و ادبای مصری، درباره امیرالمؤمنین نوشته شد، که دو جلد یا بیشترِ آن از طرف نویسندگان مسیحی است که اسلام را قبول ندارند؛ اما امیرالمؤمنین را قبول دارند. در بین چهره‏های اسلامی، این خصوصیت امیرالمؤمنین است. شاید یک علّت این باشد که این بزرگوار، در دوره‏های مختلف عمر و در شرایط و اوضاع مختلف، هر جا که قرار گرفت، همه وجود خود را به بهترین وجهی در راه اهداف عالیه خرج کرد. شما امیرالمؤمنین را به عنوان یک جوان شانزده تا نوزده ساله در مکه، یا اوایل ورود به مدینه - که باز هم این بزرگوار، یک جوان بیست و چند ساله بود - در نظر بگیرید؛ در دوره‏های مختلف عمر این بزرگوار نگاه کنید؛ ببینید این جوان، حقیقتاً برای بهترین جوانان همه زمانها، برترین الگوست. از شهوات جوانی، لذات دنیایی، زیباییهایی که در نظر جوانان ارزش پیدا می‏کند، هیچ نمی‏خواهد، مگر آن هدف عالی و والایی که بعثت نبی اکرم به خاطر آن هدف است. تمام وجود او در خدمت این هدف است. همه چیز برای او در درجه دوم است. این چیز خیلی عظیمی است که یک جوان، یک لحظه هم به دنیا و شیرینیها و لذّتهای دنیا التفات نکند و جوانی، نیرو، نشاط و روحیه خود، یعنی همه آن چیزیهایی را که از طراوت و زیبایی و تازگی در جوان هست، در راه خدا مصرف کند. این حدّ اعلاست. چیزی از این بالاتر، حقیقتاً نمی‏شود. همین مرد را در دورانی در نظر بگیرید که به سنّ کمال و پختگی رسیده است؛ یکی از شخصیتهای جامعه خود به حساب می‏آید؛ همه به او احترام می‏گذارند و شاید هزاران نفر تعریف و تمجید و ستایش او را از زبان پیغمبر شنیده‏اند. این تعریف و تمجیدهایی که از زبان پیغمبر برای امیرالمؤمنین نقل شده است، گمان می‏کنم هیچ محدّث مسلمانی، برای هیچ کس به این اندازه و با این کیفیّت نقل نکرده است. البته فضایل دیگری هم برای صحابه دیگر نقل شده است، اما گمان نمی‏کنم با این کمیّت، با این کیفیّت و محتوا، هیچ یک از محدّثین مسلمان - اعم از فرق مختلف اسلامی - درباره کس دیگری غیر از امیرالمؤمنین نقل کرده باشند. بدیهی است یکی از این تعریفها کافی است که یک انسان را مغرور، مُعجب به نفس، از خود بیخود و در انتخاب وظیفه دچار اشتباه کند. همه آنها صدها تعریف از زبان پیغمبر شنیدند؛ بعد نوبت امتحان پیش آمد. مسأله خلافت مطرح شد - به مسأله حقّ و باطل و وصیت و اینها کاری نداریم - و آن چه مسلّم است این که امیرالمؤمنین مدّعی خلافت بود. در این که کسی تردید ندارد. وقتی مشاهده کرد صلاح عالم اسلام این است که او از صحنه خارج شود، خارج شد. یعنی امیرالمؤمنین همه آن تعریفها، تمجیدها، استحقاقها و همه آنچه را که برای خود قائل بود و هزارها نفر شنیده بودند و می‏دانستند، لای محفظه‏ای از فراموشی موقّت پیچید و کنار گذاشت. البته اینها که فراموش نمی‏شد و فراموش که نمی‏شود؛ تا ابدالدّهر هم باقی است؛ لیکن مطرح نکرد. یعنی همه آن چیزی را که در امر خلافت و ریاست دنیای اسلام و مسؤولیتی بزرگ، برای او مطرح بود، چون احساس خطر کرد، کنار گذاشت. فرمود: «وقتی دیدم اوضاع خطرناک است و ممکن است دین پیغمبر به خطر بیفتد، دست بستم و کنار نشستمبرای یک انسان سیاسی مخلص، یک انسان بزرگوار، کسی که می‏خواهد هوای نفس خود را به کار نبندد، تسلّط بر نفس از این بالاتر، بهتر، گویاتر و شگفت‏آورتر نمی‏شود! همین انسان را در موضع رئیسی دنیای اسلام در نظر بگیرید. رئیس دنیای اسلام شد. مردم آمدند و خواه و ناخواه او را انتخاب کردند. همه رقبا و منافسین و دوستان و دشمنان و هر که بود، یا بیعت، یا اعلام عدم مخالفت کرد. تعداد معدودی، چهار تا شش نفر، بیعت نکردند؛ لیکن گفتند ما مخالفتی نمی‏کنیم. کنار نشستند؛ بقیه همه بیعت کردند و او رئیس کلّ دنیای اسلام شد. می‏دانید دنیای اسلام آن روز یعنی چه؟ یعنی از مرزهای هندوستان تا مدیترانه! این دنیای اسلام است. عراق و مصر و شام و فلسطین و ایران، همه و همه، مجموعه‏ی دنیای اسلام است؛ شاید رئیس نصف دنیای آبادِ آن روز، با قدرت کامل.آن وقت زندگی امیرالمؤمنین، آن زهد امیرالمؤمنین که شنیده‏اید، مربوط به این دوران است. یعنی این دنیای شیرین، لذّت زندگی، راحتی، خوشی و چیزهایی که یکی از اینها بزرگانی را به خود جذب می‏کند، در یک مرحله حساس می‏غلتاند و از گردونه خارج می‏کند، همه اینها با هم، نتوانست یک لحظه امیرالمؤمنین را دچار تردید و اضطراب و از راه ماندگی کند. این انسان بزرگ نشان داد که از همه عوامل گمراهی انسان، قویتر و مقتدرتر است. عظمت، یعنی اینها. اینهاست که نسلها و تاریخها و انسانها و اجتماعات را در مقابل خود خاضع می‏کند. کسی اگر بخواهد انصاف به خرج دهد، نمی‏تواند در مقابل چنین شخصیتی سرکشی و گردن‏کشی کند. اصلاً دلها در مقابل او خاضع می‏شود. هر کس رشحه‏ای از آنچه در امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام بود، در وجود خود داشته باشد، می‏تواند بر دنیایی از سرکشیها و تمایلات درون و بیرون خود فائق آید. این امام بزرگوار را که شما دیدید بزرگترین شخصیتهای دنیا در زمان ما، در مقابل او احساس حقارت کردند؛ نمایندگان او هم در دنیا، هر جا می‏رفتند، چون نام و یاد امام همراه آنها بود، بزرگان و سرکشان و قدرتمندان عالم را به خضوع و تواضع وادار می‏کردند. این امام بزرگوار ما توانسته بود بخشی و گوشه‏ای از آن معدن زیبایی و خلوص آن بزرگوار را در خود به وجود آورد. البته این بخش که ما می‏گوییم، خیلی عظیم است؛ منتها در مقابل اقیانوس بی‏کران شخصیت امیرالمؤمنین ناچیز و یک قطره است؛ اما خودش خیلی زیاد و خیلی بزرگ است.عزیزان من، امیرالمؤمنین را نمی‏شود این گونه شناخت؛ نمی‏شود. مگر انسان با این مقایسه‏ها قدری احساس کند که او چه بود. امام سجاد علیه‏الصّلاةوالسّلام در مقابل یکی از اصحابش که به او عرض کرد: یابن‏رسول‏اللَّه! شما این قدر به خودتان فشار می‏آورید، زحمت می‏دهید، عبادت می‏کنید و زهد می‏ورزید، این گونه زهد ورزیدن و این قدر به نفس خود فشار آوردن، آخر چرا؟ وادار می‏کرد که حضرت سجّاد قدری به خود رحم کند. می‏گفت قدری به جسم و نفس خودتان رحم کنید. امام سجاد گریه کرد و گفت: مرا با امیرالمؤمنین مقایسه کن، ببین من کجا و امیرالمؤمنین کجا ! توجّه کنید؛ او زین‏العابدین است.شخصیت امام سجاد از آن شخصیتهای دست نیافتنی است. نه این که فقط در عمل دست نیافتنی است، حتّی در ذهن هم دست نیافتنی است. از آن خورشیدهای تابانی است که ما فقط می‏توانیم شعاعش را از دور ببینیم. او وقتی که به امیرالمؤمنین نگاه می‏کند، با آن چشم تعظیم و تجلیلی نگاه می‏کند که بچه کوچکی به یک قهرمان بزرگ می‏نگرد. امیرالمؤمنین این گونه است. این امیرالمؤمنین، با این عظمت است.عزیزان من! نکته‏ای که به من و شما خیلی ارتباط پیدا می‏کند، این بخش قضیه است؛ چون پیرو این مرد بودن که با زبان نمی‏شود. شما در میدان جنگ، مرتب بگویید فلانی فرمانده ماست و مرتّب اظهار ارادت به فلان فرمانده بکنید، بعد آن فرمانده، همه را به صف کند، ولی شما نروید؛ شما را به تمرین دعوت کند، حاضر نشوید؛ به حمله دستور دهد، شما پشت کنید. این چه فرماندهی است؟! این که فرمانده نشد. انسان با دشمنش و با یک آدم بیگانه، همین گونه رفتار می‏کند. امیرالمؤمنین آقای ماست؛ امام، پیشوا و رهبر ماست. ما شیعه علی هستیم و به این افتخار می‏کنیم. اگر کسی اسم امیرالمؤمنین را با تجلیل کمتری بیاورد، دلمان از بغض او پر می‏شود، پس لازم است که این، در زندگی ما منشأ اثری باشد.نمی‏گویم مثل امیرالمؤمنین شویم. امام سجاد هم فرمود که نمی‏تواند مثل امیرالمؤمنین عمل کند. امیرالمؤمنین هم فرمود: «الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک.» به چه کسی؟ به عثمان‏بن‏حنیف، با آن عظمت. به او فرمود که شما نمی‏توانید این گونه که من می‏کنم، عمل کنید. این که واضح است. اما لااقل در آن راه، در آن سمت و جهت، در جبهه او قرار گیرید. این لازم است. اگر می‏خواهید در جبهه امیرالمؤمنین قرار گیرید، بارزترین خصوصیت او در دوران حکومتش - که مربوط به امروز من و شما می‏شود - دو چیز است: یکی عدل اجتماعی، یکی زهد نسبت به دنیا. عزیزان من! این دو ارزش را ما باید مثل پرچم، در جامعه خودمان بلند کنیم. عدالت اجتماعی، یعنی نظر و نگاهِ دستگاه قدرت و حکومت، نسبت به آحاد مردم یکسان باشد. در مقابل قانون، امتیازات و برخوردها یکسان باشد. البته انسان با یکی دوست و خویشاوند است؛ لذا ارتباطات با همه، به یک صورت نیست. آن کسانی که در جایی مسؤولیتی دارند - مسؤول یک اداره یا یک میز، فرقی نمی‏کند. مسؤولیت یک ناحیه کوچک، یا مسؤولیتهای بزرگ، همه مثل هم است - می‏دانند که بالاخره انسان با یکی آشنا و با یکی آشنا نیست. نمی‏خواهیم این را بگوییم. منظور ما برخورد و رفتار قانونی است. آن جایی که پای امتیازات به میان می‏آید و حرکت و نگاه و اشاره، از سوی این مسؤول، منشأ اثر می‏شود، این جا باید یکسان باشد. همه باید احساس کنند که به طور یکسان از خیرات نظام اسلامی بهره‏مند می‏شوند. البته بعضیها تنبلند و دنبال کار نمی‏روند؛ بعضیها کوتاهی می‏کنند؛ بعضی به خودشان ظلم می‏کنند؛ حساب آنها جداست. اما معنای عدل اجتماعی این است که قانون، مقرّرات و رفتارها نسبت به همه افراد جامعه یکسان باشد و کسی امتیاز ویژه‏ای بدون دلیل نداشته باشد. این معنای عدل اجتماعی است. امیرالمؤمنین‏این کار را کرد.اساس دشمن تراشی علی علیه‏السّلام این بود. آن کسی هم که آن همه شعر برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان او گفته بود و آن همه محبّت کرده بود - نجاشی شاعر - وقتی که حدّ خدا را در روز ماه رمضان شکست، امیرالمؤمنین حد خدا را بر او جاری کرد. گفت: حدود الهی را نقض کرده‏ای. روز ماه رمضان، علناً شُرب خَمر کرده بود - هم شرب خمر بود، هم شکستن حرمت ماه رمضان بود - افرادی آمدند که: آقا! ایشان این قدر برای شما شعر گفته، این قدر به شما محبت کرده است؛ این قدر دشمنهای شما دنبالش آمدند، سراغ دشمنهای شما نرفت؛ او را یک طور نگه دارید. فرمود (به این مضامین): بله، بماند - مثلاً - قدمش روی چشم؛ اما باید حدّ خدا را جاری کنم. حدّ خدا را جاری کرد. او هم بلند شد و پیش معاویه رفت. یعنی امیرالمؤمنین با حکم خدا و با حدود الهی، این گونه رفتار می‏کند. همین امیرالمؤمنین، وقتی کسی که یکی از گناهان را انجام داده است - دزدی - نزد او آمد؛ حضرت فرمود: چقدر قرآن بلدی؟ آیه قرآن خواند. حضرت گفت: «و هبت یدک بسورة البقرة». دست تو را که باید قطع می‏کردم، به سوره بقره بخشیدم؛ برو. این تمایز بیجا نیست. این امتیاز، به خاطر سوره بقره و به خاطر قرآن است. امیرالمؤمنین در ملاحظه اصول و ارزشها و معیارها، هیچ ملاحظه از کسی نمی‏کرد. آن جا آن آدم را که فسق و فجور ورزیده است، به خاطر فسق و فجورش حدّ شرعی می‏زند و ملاحظه این را که او به حال من خیری دارد، نمی‏کند. اما این جا به خاطر قرآن، از حدّ دزدی صرف نظر می‏کند. امیرالمؤمنین این است. یعنی صددرصد بر اساس معیارها و ارزشهای الهی - و نه چیز دیگر - حرکت می‏کند. این، عدل امیرالمؤمنین است. این که گفته شده است: «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله» - البته دقیقاً نمی‏دانم که این حرف از کیست؛ اما حرف درستی است - عدالت امیرالمؤمنین موجب شد کسانی که صاحب نفوذ بودند، نتوانند او را تحمّل کنند. حالا بعضی می‏گویند: آقا! آن عدالتی که نگذاشت علی حکومت مبارک خود را ادامه دهد؛ شما چطور می‏خواهید امروز اجرا کنید؟ من می‏گویم آن مقدار که ما می‏توانیم و طاقت داریم، باید اجرا شود. ما ادعا نداریم که باید مثل امیرالمؤمنین عدالت را اجرا کنیم. ما می‏گوییم آن مقدار که توان مؤمنِ امروز دنیا کفاف می‏دهد، باید اجرا کرد. اما این مقدار عدالتی را که می‏شود اجرا کرد و باید اجرا کرد، اگر به صورت یک فرهنگ درآید و مردم معنای عدالت را بفهمند، آن وقت قابل تحمّل خواهد بود.توده‏های مردم، از عدالت امیرالمؤمنین خوششان می‏آمد - آنهاکه بدشان نمی‏آید - صاحبان نفوذ ناراحت بودند. علت این که امیرالمؤمنین را شکست دادند و توانستند آن وضعیت را در جنگ صفّین پیش آورند و بعد حضرت را به شهادت برسانند، علت همه خون دلهای امیرالمؤمنین این بود که قدرت تحلیل مردم ضعیف بود. صاحبان نفوذ روی ذهنهای مردم اثر می‏گذاشتند. قدرت تحلیل و قدرت فهم مردم را باید اصلاح کرد. باید درک مسائل سیاسی در جامعه بالا برود تا بشود عدالت را اجرا کرد. دوم مسأله زهد امیرالمؤمنین است. برجسته‏ترین نقطه‏ای که در نهج‏البلاغه است، زهد است. امیرالمؤمنین آن روز که این زهد را فرمود، به عنوان علاج بیماری اساسی جامعه اسلامی فرمود و من مکرّر گفته‏ام امروز هم ما باید همان آیات زهد را بخوانیم. آن روز هم که امیرالمؤمنین می‏فرمود به شیرینیها و لذّتهای دنیا جذب نشوید، کسانی بودند که این شیرینیها و لذّتها، به دستشان نمی‏رسید - شاید اکثریت مردم آن طور بودند - امیرالمؤمنین به آن کسانی می‏گفت که فتوحات دنیای اسلام، سالهای گسترش امپراتوری و قدرت بین‏المللی اسلام، آنها را متمکن، ثروتمند و برخوردار از امتیازات کرده بود؛ حضرت به آنها هشدار می‏داد. ما امروز همین که دو کلمه راجع به زهد بگوییم - بگوییم یک خرده ملاحظه کنید - بعضیها می‏گویند که آقا، اکثر مردم این چیزهایی که شما می‏گویید، ندارند. جواب این است که ما به آنها نمی‏گوییم؛ ما به کسانی می‏گوییم که تمکن دارند؛ کسانی که لذّتهای دنیا برای آنها آغوش باز کرده است؛ کسانی که می‏توانند از راههای حرام، خودشان را به زیباییها و شیرینیهای زندگی برسانند. البته در درجه بعد به کسانی هم که از راه حلال می‏توانند به آن لذّتها دست پیدا کنند، می‏گوییم.البته بالاترین و واجبترین زهدها این است که انسان از حرام پرهیز کند؛ پارسایی کند؛ دامن را پاک نگه دارد و زهد بورزد. اما زهد از لذّات حلال هم، مرتبه بالایی است. البته افراد کمتری ممکن است مخاطب این خطاب باشند. امروز هم همان روز است - با تفاوتهایی در وضعیت زمان و خصوصیات تاریخی هر دوره، که مخصوص خود آن است - کسانی که دستشان می‏رسد، کسانی که می‏توانند از زیباییها، تجمّلات، لذّات، تنعّمات و از گسترش روزافزون زندگی بهره‏مند شوند، باید آن خطابهای زهد امیرالمؤمنین را به یاد داشته باشند. البته این خطاب در مورد کسانی که مسؤولیتی دارند، شدیدتر و سنگینتر است. در مورد کسانی هم که مسؤولیتهای دولتی ندارند، همان خطاب هست، منتهی کمتر است؛ آنها بیشتر مخاطبند. اگر جامعه اسلامی ما که با این همه خطرات و دشمنیها روبه‏روست، اینها را مدّنظر و مورد توجّه دقیق قرار دهد؛ این را به صورت فرهنگ درآورد؛ همه آن را بدانند، بگویند و همه آن را بخواهند، آن وقتِ اعمال این چنین عدل و زهدی، به هیچ وجه نظام اسلامی را به خطر نمی‏اندازد؛ بلکه قویتر می‏کند. نظام اسلامی را قوی و آسیب‏ناپذیر می‏کند.انسانهایی که لذّات و مطامع دنیا و شهوات زندگی فریبشان نمی‏دهد و از خود بیخودشان نمی‏کند، می‏توانند در مقابل دشمنیها و دشمنها بایستند و در لحظه خطر، جامعه و نظام خود را نجات دهند. این همه دشمنی، با نظام جمهوری اسلامی است. این مسؤولیت خیلی سنگین بر عهده همه است؛ بخصوص بر عهده جوانان و کسانی که مسؤولیت دارند. بخصوص بر عهده روحانیون محترم و قشرهای گوناگون مردم و کسانی که مردم به آنها، به صورت الگو نگاه می‏کنند. امیرالمؤمنین این دو مشعل را روشن کرده است تا همه تاریخ را روشن کند و روشن هم می‏کند. اگر کسانی سرپیچی کنند، خودشان ضرر خواهند دید. اما نام علی، یاد علی و درس علی در تاریخ فراموش نخواهد شد. اینها همیشه خواهد بود.امیدواریم خداوند متعال ما را شایسته نام بزرگ و مقدّس «پیرو امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاةوالسّلام»، قرار دهد و روح مطهّر و قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما راضی کند و قلب مقدّس حضرت ولی‏عصر رواحنافداه را از ما راضی و خشنود کند و ما را به آنچه می‏گوییم و آنچه می‏اندیشیم، عامل فرماید و روح مطهّر حضرت امام را ان‏شاءاللَّه با اولیائش محشور فرماید و کید و یأس دشمنان را به خود آنها برگرداند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد