مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

اخبار،پرسش و پاسخ،مقاله، گزارش تصویری فعالیت های مسجد،کانون فرهنگی والفجر
مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

اخبار،پرسش و پاسخ،مقاله، گزارش تصویری فعالیت های مسجد،کانون فرهنگی والفجر

حمله به مسیحیان بدعت شوم طالبان و القاعده

اشاره
 منطقه خاورمیانه طی یکی دو ماه اخیر شاهد حملات گروهی که خود را «دولت اسلامی عراق» و یا «القاعده» می خوانند به کلیساهای مسیحی و محله های مسیحی نشین در عراق و مصر بوده، که اعتراضات خیابانی زیادی را به ویژه در مصر، در پی داشته است.

حمله به یک اقلیت در جامعه اسلامی، بدعت محسوب می شود و هیچ گاه افکار عمومی ملل مسلمان این حملات را به پای دین اسلام نمی گذارند و تنها حاصل حملات فوق نیز رسوا شدن هر چه بیشتر جریان های تندروی وهابی، سلفی، طالبان و القاعده است. گروه هایی که طی سال های اخیر خون بی گناهان زیادی را در عراق، پاکستان، افغانستان، مصر و سایر کشورها ریخته اند.

سرویس خارجی

کشتار مسیحیان عراق طی دو حمله تروریستی هفته های اخیر که جمعا حدود 48 کشته و بیش از 100 مجروح برجای گذاشت، و متعاقب آن، انفجار یک خودرو بمب گذاری شده مقابل کلیسایی در قاهره، که آن هم پر تلفات بود و چند روزی دعواهای کهنه و مزمن مسلمانان و قبطی های مصر را زنده کرده، سؤالات و نگرانی های زیادی را برای افکار عمومی منطقه و حتی غرب مسیحی به وجود آورد.

قبل از همه، این سؤال مطرح است که آیا این حملات نشانه استراتژی جدید شبکه «القاعده» تحت رهبری «اسامه بن لادن» در منطقه است؟ اگر جواب این سؤال مثبت باشد، منطقی است که گمانه های خود را در مورد علت این حملات حدس بزنیم. به اعتقاد برخی از کارشناسان، شبکه القاعده می خواهد با این حملات خود، آتش تفرقه و جنگ را میان مسلمانان و مسیحیان شعله ور کند و از این طریق، هم اروپا و آمریکای مسیحی را تحت فشار قرار دهد و از آنها امتیاز بگیرد و هم در چنان شرایط آشفته ای، بستر اجتماعی خود را تقویت کند.

برخی از کارشناسان نیز دو مورد بالا را نه علت، بلکه پیامدهای طبیعی این حملات می دانند. به اعتقاد آنها، علت حملات القاعده علیه مسیحیان، ریشه اعتقادی دارد؛ حمله تروریست های القاعده علیه غیرمسلمانان، از لحاظ تاریخی یک بدعت محسوب نمی شود و از همان صدر اسلام گروه هایی مثل خوارج دست به چنین جنایاتی می زدند و حتی فرقه های مسلمان نیز از حکم تکفیر آنان در امان نمی ماندند.

به اعتقاد این دسته از کارشناسان، حمله به مسیحیان عراق و محرک اصلی این حمله، اعتقادات اعضا و رهبران شبکه القاعده است و پیامدهای این حمله، یک امر ثانوی است.

اما، نظرات دیگری نیز در این میان وجود دارند و گروهی با تأسی به نظریه «جنگ تمدن ها»ی «هانیتنگتون» و اظهارات «جرج بوش» (رئیس جمهور وقت) پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 که لشکرکشی خود به خاورمیانه را یک جنگ صلیبی دانست، معتقدند که طالبان و القاعده اصولاً همه مسیحیان را و به قول خودشان، صلیبی ها را دشمن می دانند، و تصور می کنند با این حملات، به دین مسیحی در منطقه ضربه زده اند.

هر چند هر کدام از این گمانه ها پیروانی دارند، ولی می توان مسئله را از زاویه دیگری، که بیشتر به ویژگی های خود تروریست ها در عراق (و سایر مناطق و کشورها) مربوط می شود، نگاه کرد: افراد مسلحی که درعراق فعال هستند، تحت هر نامی که باشند، اصولاً عملیات شان جنایتکارانه است و فقط می خواهند با بمب ها و مسلسل های خود، خون افراد را بریزند؛ هدف هر چه باشد، فرقی نمی کند؛ می تواند یک استاد دانشگاه و یا بازاری باشد و یا جماعتی شیعه و یا سنی و یا مسیحی باشد. به هر حال، وقایع خونین هشت سال اخیر به خوبی نشان می دهد که کرد و عرب و سنی و شیعه و مسیحی و ترکمن، هر کدام هدف مشروع و دایمی تروریست ها هستند و مهم این است که کدام یک از اهداف در دسترس و سهل الوصول باشد.

تروریست های فعال درعراق ملغمه ای از جنایتکاران بعثی سابق، وهابیون و سلفی هایی هستند که از کشورهایی مثل عربستان و اردن وارد عراق می شوند، و شمار اندکی که خود را القاعده می نامند. هر چند این گروه ها شاید مستقیماً برای سازمان های «سیا» و «موساد» کار نکنند، ولی دو سازمان مخوف و جنایتکار فوق برای خود عوامل مستقلی دارند و این عوامل طی سال های اخیر، بیشتر استادان دانشگاه ها، پـزشکان، و دانشمندان را ترور کرده اند.

قبطی های مصری و آشوری های عراقی

همانطور که طی هفته های اخیر شاهد بودیم، واکنش مسیحیان عراقی که بیشتر آنها آشوری هستند، در مقابل حملات تروریستی، انفعالی بود؛ اعتراضات آنها به چند شخصیت آشوری محدود شد و ما شاهد تظاهرات و درگیری های آنها نبودیم؛ شماری از مسیحیان کشور را ترک کردند و به اروپا وجوامع مسیحی رفتند و خیلی از آنها نیز درصد ترک عراق هستند.

ولی در مصر واکنش ها فرق می کرد؛ و ناآرامی های خیابانی مثل یک دمل چرکین سرباز کرد و چند روزی خیابان های قاهره و اسکندریه شاهد زد و خوردهای پلیس و معترضان مسیحی بود و کار تا آنجا بالا گرفت که پاپ مداخله کرد و شیخ الازهر نیز به این مداخله، واکنش نشان داد.

مصر سرزمینی است که منازعه قبطی (مسیحی) و مسلمان در آن، یک بحران ساختاری، مزمن و مکرر است؛ هر چند مسلمانان جمعیت غالب را تشکیل می دهند، ولی شمار قبطی ها نیز به بیش از 10 میلیون نفر و به گفته خود کشیش های قبطی، به 12 میلیون نفر می رسد. مسلماً حضور چنین عناصری، زمینه را برای فتنه انگیزی عوامل اصلی انفجار اخیر در مقابل کلیسای اسکندریه، کاملاً فراهم می کند. در مصر نیز می توان انگشت اتهام را به سمت عوامل موساد، شبکه القاعده، بعثی های عراق و حتی خود دستگاه اطلاعاتی رژیم مبارک گرفت؛ چرا که دولت قاهره از این ماجرا، بیشترین سود را برد و از اعتراضات خیابانی روزمره مخالفان مبارک، تا حدود زیادی کاسته شد.

اما، شمار مسیحی های عراق بسیار اندک است و بنابر گزارشی، تعداد آنها تا قبل از ماجرای 11 سپتامبر 2001 و قبل از بهار سال 2003 (زمان حمله آمریکا به عراق)، تنها به یک میلیون نفر می رسید و حملات پی در پی تروریست و آمریکائیان اشغالگر باعث شد که همین تعداد هم تا نصف تقلیل یابد.

این وضعیت، وظیفه و رسالت دولت عراق را در مقابل اقلیت آسیب پذیر مسیحی مضاعف می کند؛ پوشش های امنیتی به ویژه در محله های مسیحی نشین بغداد باید تقویت شوند و با افزایش توان ارتش، نیروهای امنیتی و پلیس، تروریسم مهار گردد.

بدعت

درخبرها آمده است پس از انفجار در کلیسای «سیده النجاه » بغداد، که 64 کشته و بیش از 100 مجروح در میان مسیحیان برجای گذاشت، گروهی که خود را «دولت اسلامی عراق» خوانده است، مسئولیت این حمله خونین را برعهده گرفت.

قبل از هرچیز، این نام به مخاطب القا می کند که عوامل حمله، یک گروه «اسلامی» بوده اند؛ به عبارت دیگر، حمله به یک اقلیت اهل کتاب، انگیزه دینی و اسلامی داشته است.

لازم به توضیح نیست که این ماجرا نیز مثل سایر اقدامات طالبان، القاعده و حتی وهابیون طی یکی دو دهه اخیر، ظلم مضاعف به ساحت مقدس اسلام است. در تاریخ اسلام نیز یک بدعت محسوب می شود و حتی خلفای بنی امیه و بنی عباس هم به چنین اقداماتی شهره نبوده اند. در دوران جنگ های صلیبی وقتی «صلاح الدین ایوبی» فرمانده لشکر مسلمانان، جلوی چشمان خود می دید چگونه «ریچارد» انگلیسی معروف به «ریچارد شیردل» 5000 نفر از مسلمانان بیت المقدس را گردن زد، زمینه برای انتقام او فراهم بود، ولی هرگز وی پس از پیروزی، دست به چنین جنایتی نزد.

اما، از همان دهه 1990 وقتی که گوش هایمان با گروه هایی مثل القاعده و طالبان آشنا شد، این بدعت تاریخی نیز در جامعه اسلامی خود را نشان داد.

شیوه عمل طالبان و القاعده بسیار با شیوه خوارج صدر اسلام شباهت دارد؛ از اسلام فقط به ظواهر تمسک می جویند، زبانشان فقط شمشیر و بمب و مسلسل است و غیر از خود، همه مردم دنیا را (چه مسلمان و چه غیرمسلمان) تکفیر می کنند و چه خون های ناحق که طی سال های اخیر در عراق، پاکستان و افغانستان و... نریختند.

در عراق پیوند شوم میان بعثی ها و تندروهای سلفی و القاعده، فاجعه آفرین شده و دست آنها به خون نه تنها مسیحیان، بلکه همه مذاهب و فرق اسلامی و غیراسلامی آلوده است.

«نوری مالکی»، نخست وزیر عراق، طی هفته های اخیر بارها از مسیحیان خواست از عراق مهاجرت نکنند و آنها را هموطن خطاب کرد و وعده داد جلوی حملات مشابه را بگیرد.

اشغالگری علت همه رنج ها

مسیحیان عراق، چه فرستادگانی که با آیت الله «سیدعلی سیستانی»، مرجع عالی شیعیان این کشور در نجف اشرف دیدار کرده اند و چه آنها که دستی به قلم دارند، بارها نارضایتی خود را از اشغال وطن شان توسط آمریکایی ها ابراز داشته اند و همچون سایر مردم، خواستار خروج هرچه سریعتر نظامیان آمریکایی از عراق هستند.

مسیحیان عراق حتی خود را قربانی اصلی لشکرکشی آمریکا تحت نام مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی در خاورمیانه می دانند؛ شاید آنها از اول حدس می زدند و می دانستند که از طرف بعثی های شکست خورده و گروه های بدنامی که نام اسلامی هم بر خود نهاده اند، هدف حملات تروریستی قرار می گیرند.

اما به هر حال، رنجی را که مسیحیان کشیده اند، مشابه رنجی است که شیعیان، سنی ها و سایر اقشار از جانب اشغال عراق توسط آمریکا کشیده اند و آنها خوب می دانند که در قاموس حاکمان پشت پرده و واقعی آمریکا، تنها کسب منافع نهفته است و آنها اصولاً برای ارزش های انسانی و یا دفاع از هم کیشان خود، رسالتی احساس نمی کنند.

تردید آمریکایی ها

هرچند آمریکایی ها لااقل در ظاهر نشان می دهند که با شبکه القاعده و طالبان سرسازش ندارند، ولی در باطن مردد هستند که با این پدیده چه بکنند؛ آمریکا تردید دارد که آیا باید همه منابع مادی و انسانی خود را برای ریشه کن کردن القاعده به کار بگیرد و یا از این جریان و پدیده به گونه ای دیگر رفتار کند.

این ایده که القاعده می تواند در درازمدت پتانسیل انقلابی جهان اسلام را بگیرد و آنها را با خود مشغول سازد، یک گزینه روی میز اتاق های فکر در آمریکا و انگلیس است.

متأسفانه بخشی از جوانان عرب که در دهه های اخیر از جانب آمریکا و اسرائیل و غرب تحقیر شده اند، به جریان «القاعده» به چشم یک منجی نگاه می کنند.

این جریان که با آموزه های وهابیون و سلفی ها تغذیه می شوند، می تواند یک شکاف جدی در جبهه مقاومت ایجاد کند و جامعه اسلامی را به خود مشغول کند.

اما آمریکایی ها این هراس را نیز دارند که اگر غول از بطری خارج شود، دیگر نتوان آن را کنترل کرد؛ القاعده و طالبان تنها چند قدم با بمب های هسته ای در پاکستان فاصله دارند و این پدیده اگر واقعیت یابد، بزرگترین خطر برای آمریکا و غرب است و بالاخره، جان کلام این است که آمریکا نمی داند با القاعده چه بکند. اکنون در تاکتیک هایش، از این جریان و نحله فکری بهره می برد، و برای مخاطبان ایرانی، بهترین مثال، حملاتی است که گروهک ریگی به شکل انتحاری و مثل شبه نظامیان القاعده، در بلوچستان انجام داده است.

القاعده اگر در مصر مسیحیان را هدف قرار دهد، همانطور که اشاره شد، این کشور به کانون اعتراضات خیابانی و درگیری میان قبطی و مسلمان تبدیل می شود. این رویکرد که برای همه مصریان وطن دوست، یک بلا محسوب می شود، برای دو قطب منافعی دارد؛ یکی دولت مصر است که از این اعتراضات بنیان برافکن داخلی خلاصی می یابد و دیگری، اسرائیل است که دیگر با مصر یکپارچه طرف نیست و به علاوه، بقای رژیم دست آموز و مطیع «حسنی مبارک» نیز تضمین می شود.

اما، حملاتی که در عراق تحت نام «دولت اسلامی عراق» صورت گرفت، هرچند جنایتکارانه بود، اما نتوانست مشابه جریانی را که در مصر پس از انفجار رخ داد، در عراق نیز ایجاد کند.

عراق پس از اشغال

بسیاری عقیده دارند که عراق تا آینده نزدیک از اشغال آمریکا خلاصی نمی یابد و اگر واشنگتن بخواهد طبق قرارداد عقب نشینی، نیروهای نظامی خود را از عراق تا پایان سال جاری میلادی (2011) خارج کند، اشغال به صورت های دیگر ادامه می یابد؛ مربیان و مستشاران آمریکایی در سطوح نظامی و امنیتی عراق تقویت خواهند شد، ارتش عراق از لحاظ تجهیزات مدرن نظامی، به آمریکا وابسته می شود، سفارت آمریکا در عراق به شیوه دولت در دولت عمل خواهد کرد و یا مقامات کاخ سفید دست به ایجاد پایگاه های نظامی دائمی و یا درازمدت در عراق می زنند.

مسلماً، اگر آمریکا بخواهد هر کدام از شق های بالا را در عراق اجرا کند، با مخالفت های زیادی، به ویژه از جانب گروه های شیعی مثل جریان «صدر»، مواجه خواهد شد.

اما، یک راه آزمون شده دیگری نیز وجود دارد؛ آمریکا می تواند با پشتوانه دلارهای نفتی عربستان، دموکراسی در عراق را دور بزند و از طریق جریان های وابسته به خود، مثل «العراقیه» تحت رهبری «ایاد علاوی»، نظامی را در عراق مدیریت کند به لحاظ ساختاری وابسته به آمریکا شود، مثل آنچه که در مورد ارتش عراق گفته ایم و یک دموکراسی صوری و هدایت شده را در این کشور تقویت کند و مورد حمایت قرار دهد.

اگر این بدیل آخر در عراق شکل بگیرد، میان نظام و مردم شکاف ایجاد می شود و مثل کشور کره جنوبی در دهه های اخیر، شاهد تظاهرات خیابانی و درگیری میان پلیس و مردم در شهرهای بزرگ و کوچک عراق خواهیم بود.

خوشبختانه دولتمردان عراقی تا اینجا توانستند به خوبی حافظ آرای مردم خود باشند و یک رویه مستقلی را پیش بگیرند، اما آیا شرایط به همین صورت ادامه می یابد و همه اقشار عراقی اعم از سنی و شیعه و کرد و مسیحی بر سرنوشت کشور خود حاکم خواهند بود یا نه، باید ببینیم که آنها و دولت در مقابل مثلث آمریکا، عربستان و گروه های تروریستی چه می کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد