مقدمه
زندگی و شهادت امام حسین علیهالسلام در نامهای گوناگون از قبیل حماسه، انقلاب، قیام نهضت و... در تاریخ بویژه تاریخ (اسلام) ایران آمده و تاثیرات شگرفی بر فرهنگ مردم این سرزمین
مقدمه
زندگی و شهادت امام حسین علیهالسلام در نامهای گوناگون از قبیل حماسه، انقلاب، قیام نهضت و... در تاریخ بویژه تاریخ (اسلام) ایران آمده و تاثیرات شگرفی بر فرهنگ مردم این سرزمین داشته و به نوعی در فرهنگ و هویت ایران جایگاه خاصی پیدا کرده است. تاکنون مطالعات زیادی در این زمینه بویژه از حیث تاریخی و ادبی صورت گرفته و آثار زیادی نگاشته شده است. با این اوصاف، این واقعه مهم تاریخی هنوز هم جای کند و کاو دارد. به دلیل نقش واقعه و محتوای آن و نیز به دلیل ضرورتهای ناشی از اثرگذاریهای اجتماعی، فرهنگی و دینی کشور ایران در آینده هم اهمیت پژوهش و مطالعه را خواهد داشت.
فضلا و نویسندگان با نگرشهای تاریخی، ادبی، دینی، جامعهشناختی، فرهنگی، کلامی، خطابی و بلاغی به این رویداد بزرگ پرداخته و هریک از زاویه دید خود، با توجه به اهداف و منابع و مخاطبانی که داشتهاند بهنوعی به تولید آثار اهتمام کردهاند. این نوشتار میکوشد با طرح دیدگاه از زاویه اهمیت رسانهای و پیامرسانی نگاهی به سیره تبلیغی حضرت زینب سلاماللهعلیها داشته و فعالیت تبلیغی او را به عنوان سیرهای اثرگذار در تاریخ و حراست از میراث امام تا حدودی نشان دهد. این نوشتار در سه محور زیر انجام میشود.
1- شرایط تاریخی و ویژگیهای حضرت زینب سلاماللهعلیها
2- چگونگی و ابعاد سیره تبلیغی حضرت زینب سلاماللهعلیها
3- آثار و نتایج سیره تبلیغی حضرت زینب سلاماللهعلیها
4- نتیجهگیری و جمعبندی
1- شرایط تاریخی
وقتی با این پرسش روبهرو میشویم که «چرا حادثه کربلا اتفاق افتاد؟» فارغ از انگیزههای شخصی و فردی خودمان، به دنبال آن هستیم که بدانیم کدام شرایط و تغییرات حادثشده در تاریخ اسلام دست به دست هم دادند تا جامعه اسلامی پذیرای این اتفاق گردد. این سوال اساسی بسیاری از پژوهندگان مسایل تاریخ و اسلام را به تأمل داشته و به نتایجی هم رسیدهاند که البته در خور تأمل است. مجموع یافتههای ایشان بر این نکته تمرکز دارد که به لحاظ درونی و محتوایی، انحرافی اساسی در مسیر تاریخ اسلام و سرنوشت جامعه اسلامی با رحلت پیامبر صلیالله علیه و آله آغاز شد که این خود عوامل و ریشههایی دارد که از بحث ما خارج است. رویهمرفته اسلام محدودیتهای شدیدی برای ارزشها و آیینهای جاهلی ایجاد کرد و بسیاری از آنها را منسوخ اعلام نمود. این وضعیت برای طبقات مرفه و مسلط جامعه جاهلی شبهجزیره عربستان گران آمد و آنان بهسختی و با اکراه آیین اسلام را از سر ناچاری پذیرفتند.
امویان که در دوره جاهلیت و پیش از اسلام با در دست داشتن شاهرگ اقتصادی و بازرگانی مکه، دارای اعتبار و منزلت اجتماعی بالایی شده بودند در نظام و ساختار قبیلهای با ارزشهای منحطی مثل شرک و بتپرستی، تجارت برده، رفتار ناشایست با زنان و دختران و فسق و فجور زندگی میکردند. با ظهور اسلام اقتدار و منزلت خاندان ابوسفیان و سران شرک رو به زوال رفت و دین اسلام توانست نظام ارزشی و روابط جدیدی را مستقر کند. خاندانهای ابوسفیان و سران مشرکین، ابتدا سر ناسازگاری و جنگ را با اسلام بیشتر کردند. شخص ابوسفیان که سرکردگی مشرکان را عهدهدار بود در جنگ بدر با شکست و خواری کینهای عمیق از اسلام و پیامبر به دل گرفت. او اگرچه بهناچار در فتح مکه مسلمان شد و از خطر رهایی یافت، توانست در ظاهر مسلمانی در جامعه اسلامی زندگی کند. او در پرتو این ویژگی اسلامی، توانست زمینه را بهتدریج برای انتقامجویی از خاندان پیامبر و انحراف از اسلام آماده کند و در خاندان خود نهادینه سازد. شاید بهجرأت بتوان گفت که مسلمانشدن ابوسفیان به تعبیر قرآن کریم فقط نوعی اسلام آوردن بود نه ایمان آوردن. ابوسفیان فرصت اسلام آوردن را در واقع مجالی برای مبارزه با اسلام میدانست. او و خاندانش در مقاطع آینده جامعه اسلامی توانستند با دسیسهها و نیرنگها با اسلام و خاندان نبوت مبارزه کنند.
بروز انحراف در جامعه اسلامی بهنوعی ریشه در خاندان ابوسفیان و امویان دارد و مورخان بهدرستی اشاره کردهاند که امویان اسلام را به سلطنت تبدیل کردند و معاویه به صراحت اشاره کرد که برای او اسلام و دین اسلام اهمیتی ندارد بلکه مهم قدرت و سلطنت است. این انحراف پیامدهای سنگین و پرهزینهای برای جامعه اسلامی داشت و در واقع ما هنوز هم گرفتار تفرقه و بدبختیهای حاصل از این ماجراییم. بهتدریج که از صدر اسلام و رحلت رسول گرامی اسلام صلیالله علیه و آله فاصله میگیریم بازگشت به ارزشها و معیارهای جاهلیت پررنگتر میشود و در مناسبات فرهنگی، اجتماعی و انسانی ظهور مییابد. تقابل و رویارویی میان اسلام اصیل به رهبری اهل بیت نبوت، و اسلام ظاهری و دروغین به سرکردگی امویان شکل گرفته و در دهههای پس از رحلت حضرت محمد صلیالله علیه و آله صفبندیهای این دو جریان به اوج خود میرسد.
اگر حوادث برجسته و مورد اجماع مورخان صدر اسلام را مرور کنیم گویی نقاط دقیق و تمایزیافتهای از رویارویی اسلام اصیل و اسلام دروغین به دست آوردهایم. قتل عثمان، جنگهای جمل، صفین و نهروان، شهادت امام علی علیهالسلام، صلح امام حسن علیهالسلام، بیعت گرفتن برای یزید، حماسه کربلا، نهضت مختار و قیامهای علویان، همگی نقاط و معضلهای اصلی جریان عمده جنگ میان اسلام نبوی و اسلام اموی است. این تقابل خونبار بوده است و دستگاه خلافت اموی در خونریزی و ستم اهتمام جدی داشته است.
با این ترسیم و تصویرگری از شرایط تاریخی و بررسی بسیار اجمالی از وقایع صدر اسلام میخواهیم به مسأله اصلی نوشتارمان بازگردیم و به شناخت شخصیت حضرت زینب سلاماللهعلیها در محدوده این شرایط تاریخی نزدیک شویم. تاریخ جوامع از یک نظر یک مسیر کلی و پدیده کلان و واحدی هستند و ما با رسیدن به این نگاه کلان به این مهم نایل میشویم که چگونه حضرت زینب سلاماللهعلیها در داخل چنین شرایطی زیسته و بعنوان عضوی از خاندان پیامبر مسئولیت حراست از ارزشهای جریان اسلام اصیل را در خود احساس کرده است. حضرت زینب سلاماللهعلیها در طول عمر خود با حوادث تعیینکننده و رویدادهای گاه جانکاه و بزرگی همچون رحلت جد بزرگشان پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله، در گذشت مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلاماللهعلیها، غصب خلافت امام علی علیهالسلام، بروز جنگهای جمل، صفین و نهروان، صلح امام حسن علیهالسلام. شهادت پدر و برادرشان و حادثه عاشورا روبهرو بودهاند. ایشان با همه این حوادث بهطور مستقیم یا غیرمستقیم اشتغال خاطر داشت. او شکوهها و گلایههای پدرش را از مردم و امویان و نخبگان جامعه اسلام دیده و شنیده بود. از توطئهها و دسیسههایی که پیرامون حکومت امام علی و حکومت امام حسن علیهماالسلام میگذشت باخبر بود.
زینب سلاماللهعلیها در خانه حاکم اسلامی و جانشین حقیقی رسول خدا میزیست و از نزدیک مشاهده میکرد که چگونه پدرش به خاطر اسلام و حفظ مصالح جامعه نوپای مسلمانان و حراست از وحدت و یکپارچگی این اجتماع که پیامبر زحمتها برای آن کشیده بود به مدت ربع قرن (25 سال) سکوت کرد؛ در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشت و میراث حقیقی و حق او به تاراج رفته بود. زینب بهخوبی و بهطور پیوسته میدید که پدرش در این مدت بیست و پنجاه ساله در کنار سکوت مصلحتآمیز خود، کار میکرد و عرق میریخت و چاهای آب را که به «آبار علی» معروف شد آباد میکرد. نخلستان آباد میکرد و به مردم محروم و فقیر و تهیدست میبخشید. از سوی دیگر مراقب دستگاه خلافت اسلامی هم بود تا هم منحرف نگردد و هم اقتدار جامعه اسلامی تضعیف نشود. به خلفا مشاوره میداد و در مواقع خطر به کمکشان میشتافت. حضرت زینب سلاماللهعلیها در این دوره از حیات خویش مشاهده میکند که چگونه پدرش از جهل مردم و از مکر و خدعه خاندان ابوسفیان مینالد. این نالهها و شکوههای پدر بر زینب حتماً تاثیر میگذارد. او در مییابد که پشت جریانهای ظاهری جامعه اسلامی دستان توطئهگر امویان قرار دارد که در کینه و عناد با خاندان نبوت هستند.
پس از قتل عثمان که ریشهاش را باید در توطئهای اموی جست، امام علی علیهالسلام به اصرار مردم بهناچار به پذیرش خلافت تسلیم شدند. با آغاز زمامداری امام علی علیهالسلام زینب در شرایط جدیدی از تاریخ قرار میگیرد و باز هم او به سرنوشت جامعه اسلامی و حقایق آن بیش از پیش آگاه میگردد. توطئههای جدید خاندان ابوسفیان جنگها و بحرانهایی را برای حکومت پدر پدید میآورند که در اثر آنها امام علی علیهالسلام نمی تواند آنگونه که شایسته و بایسته است به امور مسلمین بپردازد. جنگهای بزرگ جمل، صفین و نهروان آغاز میشود و توطئهها در نهایت به شهادت امام علی علیهالسلام به دست یکی از اعضای سپاه مکر و جهل میانجامد. با شهادت امام علی علیهالسلام صفبندی و معارضه امویان با اسلام اصیل وارد مرحله نوینی میگردد. امویان که دسیسهها را کارآمد دیدهاند سوار بر امواج تفرقه در جامعه اسلامی، سیاستها و برنامههای تبلیغی و فرهنگی خود را علیه اسلام اصیل و تبدیل خلافت به سلطنت آغاز میکنند. در ظرف چند دهه از رحلت پیامبر آنان اسلام واقعی را کنار زده و نوعی جاهلیت و تکاثر ثروت و استبداد و اختناق را دوباره در حکومت برقرار میکنند. شهادت امام حسن علیهالسلام نقطهای پایان از این جهت است که دیگر امویان سلطه خود را بر بخش زیادی از جامعه اعمال کردهاند. حضرت زینب سلاماللهعلیها با وقوع حادثه کربلا، در واقع به این مهم میرسند که تمامی حوادث و رویدادهای تاریخ اسلام، بهنوعی محصول و معلول توطئهچینی و کینهورزیها و انتقامهای خاندان اموی است. این خاندان دارای ثروت، قدرت و منزلت در اثر نیروی اسلام همه امتیازات خود را از دست داده به خفت و حقارت دچار شده، و بر عکس، خاندان هاشمی و پیامبر سیادت و عزت پیدا میکنند. تنزل مقام و موقعیت و سروری دوره جاهلی، کشته شدن عزیزان خاندان سفیانی در جنگ بدر، در حاشیه بودن ابوسفیان در جامعه اسلامی (مدینهالنبی و مکه) همگی نوعی احساس حقارت، عقده و خفت را در امویان ایجاد میکند. این زخمها و خفتها بهتدریج در قالب کینههای کهنه در طول تاریخ در قالب توطئه علیه خاندان نبوی آشکار میشود. حضرت زینب سلاماللهعلیها با احاطه کامل بر جریانهای سیاسی، فرهنگی و تبلیغی منجر به سلطه و استبداد امویان، عمدتاً مشغول آگاهیبخشی مردم و رسوا کردن این خاندان است. او این رویارویی اسلام اصیل و اسلام دروغین را مواجهه اسلام و کفر دانسته و در این منظر، حقایق تاریخی را آشکار و روشنگری میکنند. از نگاه حضرت زینب سلاماللهعلیها حوادث بزرگی مثل جنگ صفین، شهادت امام علی، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام و اسارت خاندان نبوی همگی جز محصول عقدهگشایی و خواری و حقارت خانواده ابوسفیان نیست. زیرا این خاندان ضربههای مهلکی از آموزهای نظام اسلام خوردهاند. آنان گرفتار انتقام کور تاریخی شدهاند. به همین دلیل حضرت زینب سلاماللهعلیها در شیوه تبلیغی خود، بویژه در خطبههایش میکوشد ضمن بیان افتخار و عزت اسلام و خاندان نبوت، پرده از نفاق امویان برداشته و با استنادهای تاریخی خود خاندان اموی را رسوا کند و ادعاهای پوچ و بیاساس آنها را در تاریخ برملا سازد. حضرت زینب سلاماللهعلیها تباهی، فساد و فسق آن خاندان را که بهنوعی تداوم روحیهها و هویت جاهلی است آشکار میکند. او در بخشی از خطبه مهم خود در شام میفرماید: «چگونه میتوان امید داشت از فرزند کسی که جگرهای پاکان و برگزیدگان را به دندان گرفته و گوشتش از خون شهیدان روییده است؟! چگونه امید فروکش کردن و کندی سرعت بغضورزیدن با اهل بیت از کسی میتوان داشت که با نظر دشمنی و انتقامجویی به ما مینگرد؟»1
پس در برش تاریخی و ملاحظه مقاطع مختلف سنی حضرت زینب، میتوان دریافت که چگونه ایشان بتدریج و به درستی دو جریان و دو چهره حقیقی و دروغین در اسلام را نشان داده و با توطئهها و دسیسههای جریان اسلام دروغین آشنا میگردد. زینب سلاماللهعلیها بهدرستی به این نکته میرسند که تمام حوادث تاریخ اسلام و ظلم و ستمها و شهادتها و آزارها، حاصل کنیهها و حقارتهای خاندان اموی است.
2- ابعاد سیره تبلیغی و نقش پیامرسانی حضرت زینب سلاماللهعلیها
چرا زینب؟ این پرسش اساس در درک سیره تبلیغی حضرت زینب سلاماللهعلیها و شناخت نقش ایشان در مقولاتی چون، دفاع از اسلام اصیل و رسوا کردن اسلام دروغین اموی، آگاهیبخشی به جامعه اسلامی، استناد به رویدادها و حوادث تاریخی، پردهبرداشتن از ظلم و ستمهای امویان، احیای خاطره پیامبر و امام علی در اذهان مردم، امر به معروف و نهی از منکر و کوشش برای ایجاد اصلاح در امت پیامبر (که این دو مورد آخر جزو اهداف اصلی قیام امام حسین(ع) هم بود) میباشد. براستی حضرت زینب چه ویژگیهایی داشت، چه شخصیتی داشت که تاریخ چنین رقم زد تا او پیامبر و رسول حرکت بزرگ امام حسین علیهالسلام باشد؟ اگر از منظری دینی به این پرسش نگاه کنیم در مییابیم که چگونه تقدیر خداوند بر آن قرار گرفت که عاقلهزنی به نام زینب از سوی خداوند بهنوعی برای حوادث پس از عاشورا انتخاب شود و خود نوعی رسالت جدید را برعهده بگیرد. آیا همه عوامل از جمله بیماری امام سجاد(ع)، شهادت خاندان پیامبر، سرپرستی کودکان و زنان اسیر و دوری آنها از مدینه و اقوام خویش دست به دست هم نداد تا زینب واجد مسئولیت عظیمی شود؟ آیا پس از امام حسین علیهالسلام شخصیتی دیگر همپایه و همسان زینب بود که این رسالت را بر عهده بگیرد؟ به نظر میرسد همه رویدادها دست به دست هم داد تا قهرمان کربلا رسالت جدیدی را از عصر عاشورا به بعد آغاز کند. آیا حضرت زینب بهترین رسول حماسه حسین(ع) نبود؟ در این قسمت به این مهم میپردازیم که چگونه زینب توانست بهدرستی به ایفای این ماموریت مهم نایل شود.
یکی از روشنگران مسلمانی که به شیوهای تاریخی و جامعهشناختی به این مساله مهم پرداخته و اتفاقاً بسیار دقیق به نقش و رسالت تاریخی حضرت زینب رسیده است دکتر علی شریعتی میباشد. او از قیام امام حسین علیهالسلام با نام « انقلاب» یاد میکند؛ انقلابی که به طور طبیعی زاییده و مولود حوادث تاریخ اسلام میباشد؛ انقلابی که امام حسین علیهالسلام با آگاهی کامل و با نیمهتمام رهاکردن اعمال و مناسک حج واجب به کربلا میرود و با انقلاب خویش هم به بسیاری سوالها پاسخ میدهد و هم پرسشهای جدیدی به وجود میآورد. شریعتی بر این نکته تاکید میورزد که اگر ما حرکت امام حسین و عاشورا را تنها یک رویداد ساده و تاریخی تلقی کنیم نمیتوانیم نقش حضرت زینب و رسالت او را بطور کامل بشناسیم. تنها با تلقی اینکه عاشورا و کربلا یک انقلاب عظیم بود میتوان جایگاه و نقش حقیقی حضرت زینب را درک کرد. انقلاب امام حسین در فضایی تاریخی خاص اتفاق افتاد که شناخت آن بسیار موثر است: اختناق و سرکوب به جامعه اسلامی سایه افکنده بود. دستگاه خلافت اموی با سیاست تبلیغی خود حقایق را قلب و انحراف از اسلام اصیل ناب را گسترش میداد و دامن میزد. فسق، فجور، تباهی و ستم بر جامعه اسلامی حاکم بود. تکاثر ثروت، پولپرستی و افتخارات جاهلی رواج مییافت و تبدیل به ارزش میگردید. در چنین شرایطی است که امام حسین برای احیای ارزشها قیام میکند؛ برای احیای عدالت، اخلاق، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح دین در امت پیامبر. چنین قیام بزرگی با اهداف بزرگ امام حسین، حتماً به جنگ و مبارزه تبدیل شده و باید کسی پیام خون شهیدان را زنده نگاه دارد که واجد آن مقام و مسئولیت باشد. پس بدون درک عظمت کار امام حسین، اهمیت کار رسول او یعنی حضرت زینب را هم نمیتوان دریافت. «برای حسین مسئولیت، جهاد در راه عقیده است. «انسان زنده» مسئول است و نه فقط انسان توانا، و از حسین زندهترکیست؟ در تاریخ ما کیست که به اندازه او حق داشته باشد که «زندگی کند» و شایسته باشد که «زنده بماند؟» نفس انسان بودن آگاه بودن، ایمان داشتن و زندگی کردن، آدمی را «مسئول جهاد» میکند و حسین مثل اعلای انسانیت عاشق و آگاه است.»2 پس انقلاب حسین علیهالسلام انقلاب برای رسوا کردن تزویر و نفاق، احیای اصلاح نهضت پیامبر و آگاه کردن مردم به فساد و تباهی امویان بود. از این منظر تاریخی و نگاه جامعهشناسی است که حرکت امام حسین یک انقلاب تلقی میگردد. «هر انقلابی دو چهره دارد؛ چهره اول خون و چهره دوم پیام»3 رسالت دوم رسالت پیام است. پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است. زبان گویای خونهای جوشان و تنهای خاموش، در میان مردگان متحرک بودن است. رسالت پیام از امروز [عصر عاشورا] آغاز میشود. این رسالت بر دوشهای ظریف یک زن است: زینب، زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است و رسالت زینب استوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش [میباشد].»4 بنابراین وقتی از قیام امام حسین با نام انقلاب یاد میکنیم بهتر و دقیقتر میتوانیم به نقش و جایگاه حضرت زینب واقف شویم، در غیر اینصورت از درک معنای واقعی آن عاجز خواهیم ماند.
از منظری دیگر، میتوان به پرسش «چرا زینب؟» اینگونه نگریست: زینب دختر و پرورشیافته امام علی(ع) بود. شیرزنی که در کنار پدر و برادرانش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام جوانمردی آموخته بود. بعدتر دیدیم که چگونه بلاغت و شیوایی در سخن را از پدر به ارث برد. ویژگیها و توانمندیهای حضرت زینب در واقع میراثی بود که از پدرش امام علی علیهالسلام که خود نماد شیوایی و بلاغت بود به او رسیده بود. اگر در شیوایی، بلاغت و حکمت خطبهها، نامهها و کلمات قصار نهجالبلاغه و نیز اثر مهم غررالحکم (که مربوط به امام علی علیهالسلام است) تأمل کنیم، اذعان خواهیم کرد که حضرت زینب هم باید نشانهها و بارقههایی از اقتدار و پیشوایی پدر خود را داشته باشد.
حضرت زینب دو خطبه اصلی، یکی در کوفه و دیگری در شام (مجلس یزید) ایراد نمود که هر دو واجد اهمیت بسزایی از حیث هدف این نوشتار هستند. این دو خطبه هم از حیث مضمون و محتوا و هم شرایط مکانی و موقعیت ایراد آن متفاوتند. مورخان، تاریخدانان و نیز بلاغیونی که در خطبههای حضرت زینب تأمل و تدبر کردهاند به ویژگیها و صفات خاص اشاره داشتهاند که میتواند ویژگیهای یک مبلغ و یک رسول یا مروج یک عقیده باشد. در میان این مورخان میتوان به افرادی نظیر مرحوم مکرم در کتاب «مقتل الحسین»، شیخ جعفر نقدی در کتاب «زینب کبری» و اسد حیدر در کتاب «مع الحسین فی نهضته»، علامه مامقانی در کتاب «توضیح المقال»، بونصر لبنانی در «زینب کبری»، فر شیلر آلمانی در کتاب «امام حسین و ایران» و ابنحجر عسقلانی در کتاب «الاصابه» اشاره کرد. آنان به عناصر و ویژگیهایی مثل سخنوری، بلاغت، رسایی، قدرت بیان و استدلال اشاره کردهاند که سخت شبیه و همانند سخنان امام علی میباشد.5 صراحت، شیوایی و تاثیرگذاری بر مخاطبان و شنوندگان از ویژگیهای یک خطابه است و خطیب و سخنور باید شجاعت بیان حقایق در هر مجلسی که باشد را داشته باشد. علی احمد شلبی در این زمینه معتقد است که تغییر افکار عمومی مدینه و آگاهی آنها نسبت به فاجعهای که در کربلا اتفاق افتاد، و نیز آگاهی نسبت به فساد و تباهی خاندان اموی مرهون روشنگریهای حضرت زینب است. «زینب به هنگام هجرت از شام و ورود به مدینه با حالتی گریان در آستانه مسجد پیامبر ایستاد و گفت: یا جداه! انی ناعیه الیک اخی حسین» و هنگامی که در مدینه مستقر شد مردم را در مناسبتهای مختلف مخاطب قرار میداد و ستم یزید و عبیدالله بن زیاد و همدستانش را در حق اهل بیت پیامبر فاش میساخت. نحوه بیان او بر اعماق وجود مردم تاثیر گذاشت و قاطبه مردم را نسبت به تباهی و فساد خاندان اموی آگاه کرد. از هراس این ماجرا بود که عمرو بن سعید والی مدینه به یزید منعکس کرد که زینب بر مردم اثر گذاشته و حماسه آنها در مدینه ممکن است احیا شود. یزید دستور داد که زینب غیر از حرمین شریفین [مکه و مدینه] میتواند در هر جایی از زمین اقامت کند»6 که حضرت زینب مصر را انتخاب نمود.
نکته ظریف در دعوت و سیره تبلیغی حضرت زینب در خطبهها و سخنان خود، آن است که همواره آنها را بهصورت سلسلهوار ذکر میکند. یعنی محتوا و مضمون سخنان خود را علاوه بر بیان شیوا و رسا، اولاً مستند به آیات کتاب خدا، سپس احادیث جدش پیامبر(ص) و پدرش امام علی(ع) سپس به وقایع تاریخی میکند. در خطبهها خطاب به شاهان و سران دستگاه یزید به این آیه قرآن استناد میکند «ثم کان عاقبه الذین اساؤ السوی ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزئون.» زینب به طور دقیق و ملهم از آیات قرآن کریم به سنتهای حتمی و قطعی خداوند در آفرینش اشاره میکند و در باب نبرد حق و باطل به این سنت الهی یعنی پیروزی نهایی حق بر باطل اشاره میکند. در خطبه شام میگوید: «ای یزید! هر چه میتوانی در راه دشمنیها از راه مکر و حیله وارد شو، هر اندازه میتوانی سعی و کوشش خود را در راه خصومتها به کارگیر، همه طرح و نقشههای خود را به اجرا گزار، اما این را بدان، به خدا قسم که نمیتوانی نام ما را از خاطرهها و صحنه تاریخ محو کنی و نمیتوانی فروغ وحی را خاموش سازی و هرگز نمیتوانی طومار حیات و افتخارات ما را در هم بپیچی و نیز نخواهی توانست ننگ و عار همیشگی را از دامن خویش بزدایی.7» زینب در واقع به نبرد حق و باطل اشاره میکند که چگونه علیرغم هم دسایس و خدعهها، حقیقت در نهایت پیروز و ماندگار خواهد شد و حضرت زینب این مهم را به سنتهای گریزناپذیر الهی مستند میکند.
حضرت زینب یک خطبه در کوفه ایراد میکند و آن هنگامی است که کاروان اسرا به دستور ابنزیاد از آن شهر عبور داده میشوند تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد کند. اما ایراد خطبه از سوی زینب، اهداف ابنزیاد را معکوس کرد و آنها این کار را نیمهتمام گذاشته، کاروان را سریعتر بیرون میبرند. در خطبه کوفه ظرافتهایی نهفته است که محصول کیاست و هوشیاری حضرت زینب بوده، متناسب با یک مأموریت و سیاست تبلیغی میباشد؛ از جمله:
1. آغاز خطبه با مدح و ثنای پروردگار. ابتدای خطبه کوفه شباهتهای عجیبی با خطبههای امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه دارد. در حالی که که خطبه شام صرفاً با حمد وثنای خدا اما بطور کاملاً اجمالی در حد یک عبارت کوتاه است. در خطبه کوفه ثنا و حمد خدا و قدرت خداوند در آفرینش دارد. شاید این خطبه باعث میشود که کوفیان به یاد سخنان امام علی علیهالسلام بیافتند. در خطبههای نهج البلاغه امام ابتدا شرحی در باب قدرت خداوند و ظرافتهای موجودات میآورند. بحثهای دیگر خطبه کوفه باز هم ملامتها و سرزنشهای امام به کوفیان را در ذهنها زنده میکند.
2. اشاره به تسلسل و پیوستگی نهضت پیامبر اسلام و خاندان نبوت و اینکه هدایت پس از رحلت پیامبر(ص) به امام علی، سپس به امام حسن و بعد به امام حسین علیهمالسلام رسیده است؛ اینکه خاندان پیامبر در حکم سلسلهای هستند که حق ایشان توسط غاصبان و امویان غصب شده است. عباراتی نظیر «برادر و وصی رسول خدا را کشتید و امیرالمؤمنین را شهید کردید و برادرم و سیدالشهدا را کشتید» نشانهای از این هدف است.
3. استناد به آیات قرآن و اینکه غصب حق رهبری توسط امویان صورت گرفته است: «بارالها این مردم برخلاف آنچه در قرآن فرستادی و عهد و میثاق کردی درباره وحی پیغمبرت و علی بن ابیطالب، حق او را سلب کردند و پیروان او را به ستم و جور کشتند و امروز فرزندان او را کشتند.»
حضرت زینب خطبهای را هم در شام و در مجلس یزید و در بین کارگزاران حکومتی او ایراد نمود. در این خطبه برخلاف خطبه کوفه که مخاطب آن به طور مستقیم مردم بودند به یزید حمله میکند و تصویری از نبرد حق و باطل و رویارویی خاندان نبوت با خاندان اموی ارایه میکند. در این خطبه آگاهیبخشی حضرت زینب کاملاً فنی و پیچیده و شگفتآور است:
1. یزید فردی فاسق، جاهل و ناشایست است که به زور ارعاب، سیادت و رهبری جامعه اسلامی را غصب کرده است.
2. هویت قانونی امویان برملا میشود. حضرت زینب با ذکر عباراتی مثل «یا ابن الطلقاء» (ای پسر آزادشدهها) هشدار میدهد که در واقع پیامبر از خون ابوسفیان در گذشت و او اسلام را پذیرفت و آزادش کرد و اگر این کار را نمیکرد، از ابوسفیان و اخلافش هیچ نشانی در تاریخ نبود. سپس به خشنونت و سنگدلی امویان بویژه مادربزرگ یزید که جگرخواره بود اشاره میکند و نیز خونریزی پدرش معاویه را به یاد یزید میآورد و در نهایت شکاف بزرگی میان هویت امویان با خاندان نبوت ترسیم میکند.
3. استناد به سنتهای الهی که در این مورد حضرت زینب با تأسی به پیامبران اشاره میکند که با همه این ستمها و جورها پایان و فرجام تاریخ بر اساس اراده خداوند، عزت و تعالی با مؤمنان و پیامبران و حق است. خداوند به ما وعده عزت و سلطنت داده است. ای یزید! تویی که نابود میشوی، ابواب لعن و نفرین بر تو باز میشود. صبر کن که همه چیز روشن میشود.»
سیره تبلیغی حضرت زینب علاوه بر خطبهها، واجد مواردی میباشد که از حیث روحی و روانی تاثیرگذار و به لحاظ تاریخی گویای حقایق مهمی است، از جمله اینکه اولین مجلس عزاداری برای شهدا را خود حضرت زینب برقرار کرد. نیز دستور داد بر کجاوهها پاورچههای سیاه بکشند و بدینگونه تاثیرات جسمی حرکت تبلیغی خود را وسیعتر کرد. حضرت زینب در هنگام شهادت امام حسین که لشکر عمر سعد و شمر پیرامون آنها جمع شدند از خیمه بیرون آمد و قلب سپاه را شکافت و خود را به پیکر برادر رساند. ایستاد و پیشانی خود را به خون امام رنگین کرد. آنگاه دستانش را بین دو کتف امام نهاد و نعش را که در اثر زخم شمشیرها و نیزها دریده شده بود از زمین بلند کرد و نگاهی به آسمان انداخت و گفت: «پروردگارا این قربانی را از ما بپذیر!» در اینجا رفتار حضرت زینب گویای این است که اولاً این نبرد، نبرد میان اسلام و کفر است که تاکنون قربانیان زیادی گرفته است. حق در برابر باطل کشته شده است و باید این رسالت جنگ حق و باطل ادامه یابد.
ثانیاً: بلندکردن نعش امام حسین توسط خواهر، به معنای برافراشتن پرچم خونین نبرد حق و باطل است و علمدار ادامه این نهضت، حضرت زینب است.
این سیره تبلیغی حضرت زینب، در طول تاریخ تشیع یک عمل اسطورهای شده و هیچگاه نام امام حسین علیهالسلام بدون نام زینب سلامالله علیها کامل نیست.
در کوفه وضع کاروان اسیران، زنان کوفه را بر آن داشت تا برای کودکان نان و طعام بیاورند. اما حضرت زینب دستور داد کودکان علیرغم تشنگی و گرسنگی از پذیرش نان و طعام بپرهیزند. حضرت زینب خطاب به کوفیان گفت: «ای کوفیان! بر ما اهل بیت صدقه روا نیست.» این جمله در میان زنان کوفه دهان به دهان گشت و آنان دریافتند که این کاروان اهل بیت پیامبر است نه خارجیان. در اثر این روشنگری، ابنزیاد مجبور شد کاروان را زودتر به کاخ برساند و از گردش بیشتر در کوچههای کوفه جلوگیری کند.
4. تاثیرات سیره تبلیغی حضرت زینب
در مطالعه کم و کیف تاثیرگذاری سیره تبلیغی حضرت زینب، بطور کلی باید این اصل را پذیرفت که شهادت امام حسین و در مجموع حادثه کربلا و نهضت خواهرش زینب، یک مقوله واحد و یکسان هستند. ما نمیتوانیم آثار و تاثیرات آنها را تفکیک کرده هر یک را به یک عامل نسبت دهیم. برای مثال رفتار حماسی و تفکر عدالتجویی و ستمستیزی در شیعیان را صرفاً نمیتوان مثلاً معلول قیام امام حسین یا نهضت حضرت زینب به تنهایی دانست. به همین دلیل در متون تاریخی گاه از زینب به عنوان «شریکهالحسین» یاد شده است.
این بخش از نوشتار، به عنوان هدف فرعی ماست و به همین دلیل چندان مورد بحث قرار نمیگیرد. مورخان گفتهاند که سیره تبلیغی حضرت زینب همراه با رأفت و محبت بوده است. این ویژگی با توجه به شدت ظلم و ستمی که بر خاندان پیامبر رفته واقعاً شگفتانگیز است. آمیخته بودن پیام حضرت زینب با محبت و رأفت به این معناست که یک رابطه دوجانبه میان اهل بیت و دوستاران آنها بوجود آمده است. پیام از طرف ارسالکننده فرستاده میشود، مخاطب و گیرنده پیام هم ظرفیت و استعداد جذب دارد. این یک اصل در یک عمل تبلیغی است: «وقتی که پیام شکوهمند امام حسین علیهالسلام و دیگر شهیدان همرزمش را پیامآوری چون زینب بر گوش این آسمان فرو میکوبد، طنینش چنان میپیچد که مردم مصر ماهها بعد از آن واقعه چنان محبتی را نسبت به اهل بیت پیدا میکنند که هنوز هم در دل اهل سنت مصر همچنان کار میکند.8» در مصر بنای باشکوهی بنام «زینبیه» ساختهاند که سخت مورد احترام و محبت مردم است. این اثر همان پیامرسانی زینب است.9
یکی دیگر از ابعاد اثربخشی سیره تبلیغی حضرت زینب، آیینهای تعزیه در فرهنگ ایرانی است. در این آئینها، فردی که به جای حضرت زینب مراسم تعزیه میخواند (در اصطلاح زینبخوان) معمولاً در کنار اینکه دارای صدایی محزون است، دارای شجاعت، بلاغت و مقاومت در برابر یزید و ابنزیاد نیز میباشد. «زینبخوان»ها علاوه بر اینکه به رسوایی امویان و بیان مظلومیت سیدالشهدا میپردازد، بهخوبی از کودکان در مسیر اسارت حفاظت و مراقبت میکنند.
یکی دیگر از جنبههای اثربخشی نهضت حسینی بهویژه با تأکید بر نقش تبلیغی حضرت زینب، تأثیرهایی است که ادبیات فارسی و بومی و اقلیمی ایران از این مسأله گرفته است. شاعران و نویسندگان و مورخان زیادی با مطالعه سیره حضرت زینب و نقش مهم ایشان در انتقال ارزشهای عاشورا به نسلهای بعدی، تحت تأثیر قرار گرفته و هر یک به زبان خود به آن پرداختهاند.
محتشم کاشانی که ترکیببند مشهورش از دیرباز به صورت کتیبههای پارچهای سیاهرنگ بر سر در مجالس عزاداری نصب میشود از نخستین و مشهورترین شاعرانی است که کاملاً متأثر از حضرت زینب میباشد. او در یکی از ابیاتش به طور مستقیم جملهای از حضرت زینب را تضمین کرده است. حضرت زینب در کربلا به هنگام عبور از کنار اجساد شهیدان با غم و اندوه زمزمه کرد: وامحمداه! صلی علیک اسماء، هذا حسینک مرمل بالدماء...10 » و بعد محتشم کاشانی خطبه حضرت را اینگونه به زبان شعر باز میگوید:
...ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعره «هذا حسین» از او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعهالرسول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول:
این کشته فتاده به هامون حسین توست
واین صید دست و پا زده در خون حسین توست...
مطالعه و تأمل در سیره تبلیغی حضرت زینب، بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان میدهد که مداحان، شاعران و سخنرانان و مبلغان، ضمن تمرکز بر واقعیتها و شخصیت حقیقی زینب، مثل شجاعت، وفاداری، صراحت، مقاومت و ایستادگی در برابر ستم، کوشیدهاند جنبههای تبلیغی و ترویجی و نقش پیامرسانی حضرت زینب را بازگو کنند و از جنبههای غیرواقعی که صرفاً بر پایه احساسات است فروکاهند.
5. نتیجهگیری
یک شاعر ایرانی بهدرستی گفته است: «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود.» ماندگاری یک نهضت، وابسته به این است که مبلغان و پیامرسانان شایستهای داشته باشد. این پیامرسانان در درجه اول خود در بطن نهضت و قیام بوده، با عمق جان، مصایب و ارزشهای آن را درک کرده باشند. «اگر جهاد حسین بن علی علیهالسلام خوبجنگیدن و خوبشهیدشدن بود، جهاد خواهرش هم خوبتبلیغکردن و خوبسخنگفتن و ابلاغ پیام شهیدان بوده است. اگر رسالت حسین به این است که تن به ذلت و بیداد ندهد، رسالت زینب هم به این است که در شهرها و سرزمینها بگردد و وقایع عاشورا را بازگوید.11»
رسالت حضرت زینب در واقع گفتگوی امام حسین علیهالسلام با نسلها و تاریخ آینده است. زیرا حضرت زینب با سیره تبلیغی خود توانست صدای امام حسین و فریاد «هل من ناصر ینصرنی» را به مردم دنیا بازگوید. و اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ بازنگوید، کربلا در تاریخ میماند و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم میمانند و کسانی که با خود خویش با همه نسلها سخن میگویند، سخنانشان را کسی نمیشنود. این است که رسالت زینب دشوار و سنگین است. رسالت زینب پیامی است به همه انسانها، به همه کسانی که بر مرگ حسین میگریند و به همه کسانی که در آستانه حسین سر خضوع و ایمان فرود میآورند.12»
شریفی در کتاب «زن» که مجموعهسخنرانیهای او در باب حضرت فاطمه و حضرت زینب سلاماللهعلیهما است، بحث پیامرسانی حضرت زینب را از منظر اسوهها و الگوها در اسلام مطرح میکند و میگوید: در یک اتاق 4*3 [ منظور خانه گلین فاطمه و علی(ع) است] خانوادهای داریم که هر کدامشان سرمشقاند؛ حسن بودن در صلح، حسین بودن در شهادت، و زینب بودن در سنگینترین رسالت اجتماعی عدالت و حق.13»
پینوشتها:
1-سیدحسن دبیر حاج سید جوادی، زینب حماسهای بر فراز تاریخ، تهران، نوید، 1360، ص 164
2-علی شریعتی، حسین وارث آدم، مجموعه آثار شماره 19، تهران، قلم، دهم، 1381، ص 151.
3-همان، ص 189.
4-همان، ص 192.
5-حسن الهی، عقیله بیهاشم، تهران، نهار، 1375، صص 196، 197.
6-علی احمد شلبی، ابنه الزهرا و بطله الفداء، مصر، شرکه الاعلانات الشرقیه، 1992، ص 240.
7-حسن الهی، عقیله بنیهاشم، ص 216.
8-علی شریعتی، شعیه، مجموعه آثار شماره 7، تهران: الهام، هشتم، 1379، ص 158.
9-همان، ص 159.
10-حسن الهی، پیشین، ص 124.
11-همان، ص 122.
12-علی شریعتی، حسین وارث آدم، پیشین، ص 193.
13-علی شریعتی، زن
حضرت زینب(علیها السلام) دارای اوصاف جدّهاش حضرت خدیجه(علیها السلام) بود. این بانوی با عظمت افزون بر ویژگیهایی مانند عفّت، صبر، عقیله بنی هاشم، عالمه غیرمعلَّمه و شریکةالحسین بودن، نقش سرنوشتسازی در نهضت کربلا و حفظ این قیام عظیم داشت. در تکوّن شخصیت حضرت زینب(علیها السلام)، عامل وراثت، تربیت و محیط نقش بنیادین داشتند. بدین لحاظ، در پی حادثه کربلا، حضرت زینب(علیها السلام)مسئولیت سنگینی عهدهدار گردید. امام حسین(علیه السلام) پدیدآورنده نهضت بود، ولی ادامهدهنده آن خواهرش حضرت زینب(علیها السلام) گردید. این بانو پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان در کربلا، در کوفه و شام، رسالت خویش را به خوبی انجام داد و با استفاده از فرصتها، ضربههای کاری بر دشمن وارد ساخت. حضرت زینب(علیها السلام) با خطبههای آتشین خویش، تبلیغات دروغین بنیامیّه را خنثا نمود.
ایشان مردم کوفه را به خاطر پیمانشکنیشان، از خواب غفلت بیدار ساخت و نیز هیاهوی تبلیغات دروغین یزید در میان مردم شام را برملا ساخت و زمینه انقلاب را در کوفه و شام فراهم نمود، به گونهای که یزید با دستپاچگی از کار خود اظهار ندامت نمود و اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) را با قافلهسالار آن، حضرت زینب(علیها السلام)، با احترام فراوان به مدینه بازگرداند. هدف نوشتار حاضر بررسی شخصیت حضرت زینب(علیها السلام)، جایگاه رسالت ایشان و به انجام رسانیدن آن است.
مقدّمه
نهضت خونین و جاودانه کربلا از مهمترین حوادث تاریخ اسلام به شمار میرود. ابعاد انقلاب حسینی، از زوایای گوناگون قابل بررسی است. این نهضت حق را از باطل جدا نموده و از یکسو، تأثیری ژرف بر بیداری مسلمانان گذارد و از سوی دیگر، تبلیغات سوء چندین ساله امویان را نقش بر آب ساخت.
در طول تاریخ، انقلابهای فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کردهاند; اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفتهاند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دلهای مسلمانان، ماندگار شده است.
بدون شک، عقیله بنیهاشم، زینب کبری(علیها السلام)، از جمله شخصیتهای تأثیرگذار این نهضت عظیم است که در ماندگاری و جاودانی آن نقشی بیبدیل داشته; همان بانویی که از نوادر بانوان تاریخ اسلام است و در دامان پُرمهر فاطمه زهرا(علیها السلام)و مولای متقیان تربیت یافته و درس زندگی آموخته است.
درباره حیات درخشان این بانوی قهرمان، تاکنون دهها کتاب و مقاله نگارش یافته و تاریخنگاران شیعه و سنّی هر کدام از دیدگاه خویش، به زندگانی و قهرمانی این بانوی بزرگ نگریسته و آن را مورد تحلیل و تجلیل قرار دادهاند. نوشتار حاضر به گوشههایی از ویژگیهای این بانوی گرامی، و نیز نقش شکوهمند ایشان در نهضت کربلا پرداخته است، بدان امید که راه، روش و معنویت حضرت زینب(علیها السلام)همواره چراغ راه زندگیمان باشد.
میلاد و نامگذاری حضرت زینب(علیها السلام)
حضرت زینب(علیها السلام) در پنجم جمادیالاولی در سال پنجم
یا ششم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود. در بین خاندان نبوّت، رسم بر این بود که نامگذاری نوزادشان را به بزرگ خانواده واگذار میکردند.۱ پس از ولادت حضرت زینب(علیها السلام)، مادر بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) نوزاد را به دست حضرت علی(علیه السلام)داد و فرمود: نام این کودک را برگزین. امام(علیه السلام)فرمود: من از پیامبر خدا در نامگذاری دخترم، سبقت نمیگیرم.
در آن هنگام، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سفر بود. چون بازگشت، زمان تشرّف به خانه فاطمه(علیها السلام)، امیرمؤمنان(علیه السلام)نام نوزاد را از آن حضرت پرسید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من از خدایم در نامگذاری او پیشی نمیگیرم. آنگاه از جانب خداوند جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند نام این نوزاد را «زینب» برگزید و آن را در لوح محفوظ نگاشته است.
نامگذاری حضرت زینب(علیها السلام)، از سوی پروردگار همانند امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) بیانگر آن است که ایشان جایگاه و مقام ویژهای دارد. آنگاه جبرئیل(علیه السلام)پیامبر را از مصیبتهایی که بر زینب رُخ مینمایند، باخبر ساخت. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)گریست و فرمود:
هر کس بر اندوه و مصیبت این دختر گریه کند (پاداش او) مانند کسی است که بر دو برادرش حسن و حسین(علیهما السلام)گریه نماید.
همانندی حضرت زینب(علیها السلام) با حضرت خدیجه(علیها السلام)
هنگامی که پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) قنداقه آن مولود مبارک را طلبید، ایشان را بوسید و فرمود:
به حاضران و غایبان امّتم وصیّت میکنم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا وی مانند خدیجه کبری(علیها السلام)است.
این تشبیه معنادار بیانگر آن است که حضرت زینب(علیها السلام) دارای اوصاف جدّهاش حضرت خدیجه(علیها السلام)است همانگونه که آن بانوی والامقام، برای پیشرفت اسلام، نقش چشمگیر داشت، حضرت زینب(علیها السلام)نیز نقش بسزایی در حفظ رهاوردهای نهضت عاشورا داشت.
نامها و القاب حضرت زینب(علیها السلام)
حضرت زینب(علیها السلام)، نخستین دختر حضرت علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) است. معروفترین نام این بانوی بزرگ، «زینب» است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر» آمده و معنای دیگر آن «زین اب» یعنی «زینت پدر» است. و به راستی زینب برای مکتب اسلام و مرام پدر، مایه زینت و آبرومندی بینظیر بوده است.
حضرت زینب(علیها السلام) نامها و القاب فراوانی دارد; همانند عقیله بنیهاشم، عالمه غیرمعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینةاللّه، نائبةالزهرا، نائبةالحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه، و شریکةالحسین حضرت زینب(علیها السلام) از نظر شخصیت و لیاقت، مصداق راستین نامها و القاب مزبور است که توضیح هر کدام مجالی دیگر میطلبد.
شخصیت حضرت زینب(علیها السلام)
روانشناسان میگویند: عامل وراثت، تربیت و محیط در تکوّن و ساختار پایههای شخصیت آدمی نقش بنیادین دارند.درباره حضرت زینب(علیها السلام)، سه اصل اساسی مزبور جایگاه ویژه داشت:
الف. وراثت: ایشان از سرچشمه نبوّت و ولایت نشأت گرفت، جدّش خاتم پیامبران(صلی الله علیه وآله) بود و حضرت زینب(علیها السلام) از خمیره ذات او آفریده شد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود:
«... وُلدِ فاطِمَةَ فَانَا وَلِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، وَ هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی.. فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امّکلثوم)، که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شدهاند.
بنابراین، حضرت زینب(علیها السلام) ژن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را در خود داشت که وارث خاتمپیامبران(علیهم السلام) است و شخصیت ایشان از خمیرمایه وجود رسولاللّه(صلی الله علیه وآله) ریشه میگرفت.
مادر این بانو دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بهترین زنان عالم است و پدرش مولای متقیان(علیه السلام)، وصی رسول خدا(صلی الله علیه وآله). از اینرو، شخصیت نازنین حضرت زینب(علیها السلام) آمیزهای از حالات ملکوتی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) است و این بانو مراتب کمال خویش را از این سه شخصیت بزرگ به ارث گرفته است.
ب. تربیت: حضرت زینب(علیها السلام) از آغاز ولادت تا قریب شش سالگی، در دامان پُرمهر پیامبر و حضرت علی(علیهما السلام)تربیت یافت ایشان از سینه مبارک حضرت زهرا(علیها السلام)شیر نوشید و در پرتو وجود حضرت علی(علیه السلام)و نظارت دقیق ایشان رشد کرد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَداً نَحلا اَفضَلُ مِن اَدَب حَسَن»;
هیچ پدری هدیهای برتر از حُسن ادب و تربیت نیک به فرزندش نداده است.
تربیت حضرت زینب(علیها السلام)، توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و حضرت علی(علیه السلام) و مادری همچون فاطمهزهرا (علیها السلام)و برادرانی همانندامام حسن و حسین(علیهما السلام)سبب شد که این شخصیت والامقام به عنوان سومین بانوی جهان اسلام پس از حضرت خدیجه(علیها السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام)، به شمار آید.
ج. محیط: یکی دیگر از پایههای مهم ساختمان شخصیت آدمی محیط است. حضرت زینب(علیها السلام) در محیطی که کانون فضایل، صفا و صمیمیت بود، رشد و نمو یافت. محیط زندگی حضرت زینب(علیها السلام) در شهر مدینه، خانه حضرت علی(علیه السلام)، فاطمه(علیها السلام)، حسن و حسین(علیهما السلام)بود; همان خانهای که کعبه آمال و محبوب دلهای مؤمنان بوده است. چنین محیطی نورانی و خانهای بابرکت، ارزشهای والای دینی و انسانی را در وجود پر برکت ایشان بارور و شکوفا ساخت.
کودکی حضرت زینب(علیها السلام)
از دوران کودکی، نبوغ و درکی فوقالعاده در وجود بانوی قهرمان کربلا، به ویژه در مسائل اعتقادی، مشاهده میشد. یک بار پدرش امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایشان را بر زانوی خویش نشانید و به او فرمود: بگو: «احد»; یعنی یکی! حضرت زینب(علیها السلام)گفت: احد. سپس حضرت علی(علیه السلام) فرمود: بگو: «اثنین»; یعنی دو تا! حضرت زینب ساکت شد. مولایمتقیان(علیه السلام) فرمود: سخن بگو. زینب(علیها السلام)گفت: زبانیکهبه گفتن «احد» گردشکرده، چگونه«اثنین» بگوید؟ امام(علیه السلام) از پاسخ عمیق زینب(علیها السلام) مسرور شد و ایشان را به نشانه محبت و تجلیل، به سینه چسبانید و بوسید.
بار دیگر حضرت زینب(علیها السلام) در سن خردسالی از پدر پرسید: پدر جان! آیا ما فرزندانت را دوست داری؟ حضرت علی(علیه السلام)فرمود: آری، فرزندان ما، پارههای جگر ما هستند. حضرت زینب(علیها السلام)عرض کرد: ای پدر! دو محبت در دل مؤمن جمع نمیشوند، و اگر از این محبت چارهای نیست، پس لطف و مهر برای ما و محبت مخصوص خداوند! حضرت علی(علیه السلام) به خاطر تیزفهمی و درک عالی حضرت زینب(علیها السلام)، محبت خود را نسبت به دخترش بیشتر کرد.
حضرت زینب(علیها السلام) با این سخن، به توحید خالص اشاره کرد که همانا دلبستگی حقیقی برای خداست، ولی دوستی فرزندان، به معنای مهربانی و پرتویی از محبت خداست.
آری، زینب(علیها السلام)، که در پرتو تعلیمات پیامبر(صلی الله علیه وآله)و خاندان او تربیت و رشد یافته، چرا چنین نباشد؟!
علاقه حضرت زینب(علیها السلام) به امام حسین(علیه السلام)
حضرت زینب(علیها السلام) از دوران کودکی علاقه فراوانی به امام حسین(علیه السلام) داشت. هرگاه سیدالشهداء(علیه السلام)از نظر ایشان غایب میشد، بیقراری میکرد و چون دیده ایشان به جمال برادر میافتاد، شاداب میگشت. اگر در گهواره به گریه میافتاد، دیدار امام حسین(علیه السلام) و یا شنیدن صدای ایشان، مایه آرامش و قرار زینب بود.
در خردسالی، بیش از هر کس با امام حسین(علیه السلام) بازی میکرد و از دیدارش شادمان میشد. هر گاه در محضر برادر بود، یکسره به او مینگریست و ساعتی نمیتوانست دوری ایشان را تحمّل کند. این محبت عجیب سبب شگفتی حضرت زهرا(علیها السلام)شد، تا روزی موضوع را با پدرش پیامبر(صلی الله علیه وآله) در میان گذاشت و فرمود:
از علاقه زینب با حسین، شگفتزده شدهام، به گونهای که زینب لحظهای بدون دیدار حسین آرامش ندارد!
با شنیدن این سخن، اشک از چشمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سرازیر گشت، فرمود:
نور چشمم! این دختر همراه حسین(علیه السلام) به کربلا میرود و در رنجها و مصایب برادرش شریک خواهد بود.
محبت حضرت زینب(علیها السلام) به امام حسین(علیه السلام) به گونهای بود که هر روز چند بار به دیدار آن حضرت میرفت. هنگام نماز نخست به چهره نورانی برادر مینگریست، سپس نماز میخواند.در روز عاشورا، دو نوجوانش محمّد و عون را نزد برادر آورد و عرض کرد:
جدّم ابراهیم خلیل(علیه السلام) از درگاه خدا قربانی را قبول نمود، تو نیز این قربانی را از من بپذیر! اگر چنین نبود که جهاد برای زنان روا نیست، هر لحظه جان را فدای جانان مینمودم.
دوستی امام حسین(علیه السلام) برای خواهر، تنها از سر عاطفه نبود، بلکه این محبت از جهان غیب و ملکوت سرچشمه میگرفت. گرمی عشق امام حسین(علیه السلام) در جان حضرت زینب(علیها السلام) آمیزهای از ایمان، عشق، عاطفه و شعور بود و جوشیدن چنین محبتی در سامانبخشی قیام عاشورا بسیار کارساز شد.
منزلت حضرت زینب(علیها السلام)
حضرت زینب(علیها السلام) هنگامی که بر پدر خود وارد میشد، امام(علیه السلام)از جای برمیخاست و ایشان را با احترام زیاد در جای خود مینشاند. ایشان امین پدر بود. هنگامی که حضرت علی(علیه السلام) از دنیا رفت، امام حسن(علیه السلام) کافور مخصوصی را، که یادگار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود، از حضرت زینب(علیها السلام) خواست. ایشان کافور را آورد و آن را گشود، بوی عطر آن محیط را فرا گرفت.
همچنین زینب کبری(علیها السلام) نزد امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)از منزلت ویژهای برخوردار بود. این دو امام نهایت احترام را در حق خواهر روا میداشتند; سعی میکردند مصایب و مشکلاتی که برایشان رُخ میدهد حضرت زینب(علیها السلام) متوجه نشود و ناراحت نگردد.
اما محبت امام حسین(علیه السلام) و زینب(علیها السلام) علاقهای متقابل و استثنایی بود. امام حسین(علیه السلام) نیز فوقالعاده حضرت زینب(علیها السلام)را عزیز و گرامی میداشت، ایشان را محرم راز و امین خود میدانست و ودایع خویش را به ایشان میسپرد. امام حسین(علیه السلام)اسرار امامت را به ایشان سپرد. این مسئله مقام و شأن حضرت زینب(علیها السلام) را گواهی میدهد. هنگام دیدار حضرت زینب(علیها السلام) از برادر، امام(علیه السلام)برای او جا باز میکرد، با شادمانی ایشان را در کنار خود مینشاند و در قرب جوارش بود.
مناقب حضرت زینب(علیها السلام)
زینب کبری(علیها السلام) دارای فضایل و مناقب فراوان بود. همانگونه که اشاره شد، این بانوی با عظمت را عالمه غیرمعلَّمه، عقیله بنیهاشم، معصومه صغری و... لقب دادهاند.حضرت زینب(علیها السلام) بانویی بلندقامت، نیکو چهره و عالیمقام بود، در وقار و شخصیت، مانند جدّهاش حضرت خدیجه(علیها السلام)، در حیا و عفّت، همچون مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)، در رسایی و شیوایی بیان، مانند پدرش حضرت علی(علیه السلام)، در حلم و بردباری، چون امام حسن(علیه السلام)و در شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش امام حسین(علیه السلام) بود.در ذیل، گوشههایی از فضیلتهای حضرت زینب(علیها السلام) را پی میگیریم:
علم و دانش
سخنان و خطبههای عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کوفه، مجلس عبیداللّهبن زیاد و همچنین در دربار یزید، از سوی حضرت زینب(علیها السلام) هر کدام شاهدی بر توانایی دانش این بانوست. ابن عبّاس گفتار پر ارج فاطمه زهرا(علیها السلام) را درباره «فدک»، از حضرت زینب(علیها السلام)نقل کرده، میگوید: «عقیله ما زینب دختر علی چنین گفت: ...» افزون بر آن، درس و تفسیر قرآن از سوی حضرت زینب(علیها السلام)، برای زنهای کوفه در زمان حکومت پدرش حضرت علی(علیه السلام)بیانگر دانش ایشان است.
حضرت زینب(علیها السلام) مقام بیان روایت و حدیث را دارا بود; چنانکه محمّدبن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت حسین و دیگران از زینب(علیها السلام) نقل حدیث کردهاند.عقیله بنیهاشم حتی آگاهی به حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود; همانگونه که بعضی از اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه وآله)مانند سلمان، ابوذر و برخی از یاران حضرت علی(علیه السلام)مانند میثم تمّار و رشید هجری به اینگونه اسرار آگاه بودند.
حضرت زینب(علیها السلام) دانشی سرشار داشت. طبیعی است کسی که از محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله) (شهر علم) و حضرت علی(علیه السلام)(دروازه علم) کسب دانش نموده باشد، باید دریای علم باشد. روزی حضرت زینب(علیها السلام) در کلاس تفسیر خود، برای بانوان کوفه سوره «کهیعص» را تفسیر میکرد، حضرت علی(علیه السلام)وارد کلاس حضرت زینب(علیها السلام)شد و او را از راز این حروف مقطّعه آگاه ساخت و فرمود:
نور دیده! این حروف رمزی است و در مصیبت وارد شده بر شما عترت پیامبر رسیده است.امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:
«کاف» رمز کربلاست; «ها» به هلاکت و شهادت اشاره دارد; «یا» یعنی: یزید که بر حسین(علیه السلام) ستم میکند; «عین» کنایه از عطش حسین(علیه السلام)است; و «صاد» به صبر اشاره دارد.
در هر صورت، حضرت زینب(علیها السلام) «عالمه غیرمعلَّمه» بود، چنانکه احتجاجات او در کوفه و شام در برابر دشمن، مانند احتجاج مادرش حضرت زهرا(علیها السلام) بود که درباره «فدک» ابراز نمود.
پرستش و عبادت
عبادت رفیعترین مقام آدمی است. ائمّه اطهار(علیهم السلام) هر کدام مرتبه اعلای از این مقام را دارا بودند. دخت والاگهر حضرت علی(علیه السلام) نهایت عبادت و تعظیم را در برابر پروردگار داشت. ایشان از نیایش و نمازهای پیامبر با خبر بود، به گونهای که خداوند به او وحی کرد: «ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که در اثر عبادت، خود را به مشقّت اندازی!»حضرت زینب(علیها السلام) نمازهای مادرش حضرت زهرا(علیها السلام) و پدرش حضرت علی(علیه السلام) را شاهد بود. ایشان نیایشهای امام حسن مجتبی(علیه السلام)را در دل شبها و روزها دیده بود، عبادت و مناجاتهای امام حسین(علیه السلام) را، به ویژه در شب و صبح عاشورا، به تماشا نشسته بود و هر یک برایش درس و الگوی عبادت و مناجات بود.
حضرت زینب کبری(علیها السلام) شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد. شبزندهداری حضرت زینب(علیها السلام)، حتی در شب دهم و یازدهم عاشورا، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام)میگوید:
در شب عاشورا، عمّه ام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشکهایش سرازیر میشد.
امام زینالعابدین(علیه السلام)، میفرماید: عمّه ام زینب در طول سفر اسارت از کوفه تا شام، پیوسته نمازهای واجب و مستحب خود را انجام میداد و در بعضی منزلگاهها میدیدم که ایشان در اثر ضعف و گرسنگی، نماز خود را نشسته میخواند; چراکه سهمیه غذای خود را میان کودکان تقسیم میکرد و دیگر توان ایستادن نداشت.
ارتباط حضرت زینب(علیها السلام) با خداوند آنگونه بود که حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «یا اختی لا تنسینی فی نافلة اللیل»;
خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن.
حجاب و عفّت
از منظر اسلام، یکی از مهمترین وظایف بانوان، پاسداری در حفظ حریم حجاب و عفّت است. در قرآن مجید، در چند آیه۳۸ به ضرورت حجاب برای زنان تصریح گردیده و در چهارده آیه، درباره عفّت و پاکدامنی هشدار داده شده و در احادیث فراوان نیز هشدارهای مؤکّد در این زمینه داده است.
عقیله بنی هاشم در حجاب و عفّت، مانند مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام) بود و به این مهم بسیار اهمیت میداد. تا پیش از عاشورا و ماجرای اسارت، نامحرمی حضرت زینب(علیها السلام) را ندیده بود; چنانکه در تاریخ آمده است:
هنگامی که زینب می خواست به مسجدالنبی کنار قبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برود، علی(علیه السلام) دستور می داد شب برود. به حسن و حسین(علیهما السلام) میفرمود: همراه خواهرشان باشند. حسن(علیه السلام)جلوتر و حسین(علیه السلام)پشت سر، زینب در وسط حرکت میکردند. آنها از سوی مولای متقیان مأمور بودند که حتی چراغ روی مرقد منوّر پیامبر را خاموش کنند تا چشم نامحرم به قامت زینب نیفتد.
یحیی مازنی میگوید: من در مدینه، مدت زیادی همسایه حضرت علی(علیه السلام) بودم. سوگند به خداوند! در این مدت، هرگز حضرت زینب(علیها السلام) را ندیدم و صدایش را نشنیدم. حجاب و عفاف حضرت زینب(علیها السلام) به گونهای بوده است که علّامه مامقانی در اینباره میگوید:
زینب در حجاب و عفاف، یگانه روزگار بوده است. کسی از مردان، در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، اورا ندیده بود. صبر و استقامت
از منظر دین، صبر جایگاهی بس والا دارد. قرآن به صبرکنندگان بشارت داده است. (بقره: ۱۵۵) مقام صبر نسبت به ایمان همانند سر برای بدن است. حضرت زینب(علیها السلام) نمونه و تجسّم عالی صبر و پایداری است. مقاومتوشکیبایی در راهپاسداری از حریم دین و کرامت انسانیت، از ویژگیهای بارز این بانوی بزرگ است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آید.
صبر و ثبات شگفتانگیز حضرت زینب(علیها السلام) همگان را به اعجاب واداشته است; زیرا از پنج سالگی برای او، مصایب جانکاه یکی پس از دیگری شروع شد، ولی ایشان در برابر همه این مصیبتها، قامت برافراشت و صبر کرد.
حضرت زینب(علیها السلام) در وادی صبر و استقامت، یکهتاز میدان است. به گفته علّامه مامقانی، ایشان در صبر و ثبات بینظیر و یگانه است. در بلندای مقام صبر و بردباری آن گوهر عظیم الهی، همین بس که وقتی در برابر پیکر نورانی و خونین برادرش امام حسین(علیه السلام) رسید، رو به آسمان کرد و گفت:
بار خدایا! این اندک قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.
این سخنان آن بانوی آزاده هنگامی که برادر عزیزش امام حسین(علیه السلام) و دیگر برادران و فرزندان خویش را از دست داده بود، حاکی از قوّت ایمان، ثبات اعتقاد، گذشتن از خود و فنا شدن ایشان را در خداوند است.حضرت زینب(علیها السلام) در اثر توجه و تربیت خمسه طیّبه، چنان روح بزرگی یافته بود که شهادت عزیزانش را با صبر و ثباتی وصفناپذیر تحمّل نمود.
نورالدین جزائری میگوید: از جمله القاب زینب(علیها السلام) «الراضیة بالقدر والقضاء» است، و این مخدّره چنان در برابر شداید ومحن ایستادگی کرد که اگر اندکی از بسیار آن بر اذیال جبال راسیات گذاشته شود آب میگردد، ولی این مخدرّه مظلومه، یکه و تنها، غریب و بیکس «کالجبل الراسخ...» در مقابل همه ایستادگی کرد.
درست است که حضرت زینب(علیها السلام) در کربلا گریه و ناله نیز داشت; چنانکه وقتی قامت حضرت علیاکبر(علیه السلام)بر زمین افتاد، حضرت زینب(علیها السلام)سراسیمه و با اشک دیدگان، از خیمه بیرون آمد و فرمود: «یا حبیباه! یا ثمرة فؤاداه! یا نور عیناه!» و خود را بر روی بدن حضرت علیاکبر(علیه السلام)انداخت، اما امام حسین(علیه السلام)حضرت زینب(علیها السلام) را از پیکر ایشان جدا نمود و به سوی خیمهها برگرداند. با اینکه همین بانو در شهادت دو جوان خویش خاموش و ساکت بود، ولی نالههای حضرت زینب(علیها السلام) در اینگونه موارد، دو دلیل داشت:
گاهی عظمت مصیبت بیش از حد سنگین بود; از جمله شهادت حضرت علیاکبر(علیه السلام); چراکه ایشان مقامی بس ارجمند داشت و شبیهترین کس به پیامبر(صلی الله علیه وآله) از نظر صورت و سیرت بود. به گفته نورالدین جزائری:
حضرت علی اکبر(علیه السلام) در واقعه عاشورا، نایب رسول خدا بود; همانگونه که قاسم نایب امام حسن(علیه السلام) و حضرت عبّاس نایب حضرت علی(علیه السلام)و حضرت زینب(علیها السلام) نایب زهرای اطهر. علی اکبر(علیه السلام) از طینت محمّدیه بود.۵۰
بنابراین، به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر(علیه السلام) و مصیبت از دست دادن آن عزیز، چنان سنگین و کمرشکن بوده است که دل را آب میکند و عاطفه را به جوش میآورد و نالیدن در چنین مصیبت عظیمی، با مقام صبر در تعارض نیست.
دیگر اینکه گریه ها وناله های حضرت زینب(علیها السلام) در کربلا و پس از آن در طول سفر کوفه و شام، در جهت اهداف عالی و رسالت عظمای ایشان، یعنی ابلاغ پیام عاشورا بوده و ایشان از راههای گوناگون، از جمله با خطبه ها و سخنرانیهای آتشین و گریههای جانسوز خویش، از نهضت حسینی پاسداری مینمود.
شجاعت و قهرمانی از ویژگیهای عظیم بانوی کربلا، «شجاعت» است; شجاعتی بسان حضرت علی(علیه السلام) که در قیام کربلا سخت مورد نیاز بود. بدون شک، اگر ذرّهای ترس از حکومت استبدادی یزید در وجود زینب راه مییافت، در این صورت، نهضت کربلا چنین پیروزی به ارمغان نمیآورد.
حضرت زینب(علیها السلام) در این ویژگی، یکهتاز میدان بود. خطبههای آتشین و افشاگرانه ایشان بر ضد دستگاه امویان و گفتار کوبندهاش در فرصتها برای دفاع از نهضت حسینی، و صلابت بینظیر ایشان در کوفه و شام، همه بیانگر قهرمانی و شجاعت ایشان است. «زینب به عنوان شیرزن کربلا و خطیب قهرمان پیامرسان خون شهیدان، در پیشانی اسلام تابید» و جهاد و دفاع ایشان از اسلام و دیانت به ابدیت پیوست.
زینب کبری(علیها السلام) شجاعت را از پدر به ارث برده بود; حضرت علی(علیه السلام)که نزد دوست و دشمن به شجاعت و شهامت معروف بود. خوابیدن مولا در بستر پیامبر در شب هجرت، به هلاکت رساندن عمرو بن عبدود در جنگ خندق و دیگر دلاوریهای آن حضرت در جنگهای گوناگون دوران پیامبر و پس از آن زبانزد دوست و دشمن است. ابن ابیالحدید درباره شجاعت امیرمؤمنان(علیه السلام) چه زیبا گفته است:
و اما شجاعت او، به گونهای است که نام شجاعان تاریخ گذشته را از یادها بُرد، و نام دلیرمردان آینده را به فراموشی سپرد. هیچگاه از انبوه و گُردان دشمن نترسید، و با کسی رو به رو نشد، جز آنکه وی را بر زمین کوبید، و هرگز بر دشمن ضربتی نزد که نیازمند ضربت دوم باشد.
حضرت زینب(علیها السلام) نیز شجاعتی شایان از خود به نمایش گذاشت. ایشان بارها جان امام سجّاد(علیه السلام)را از مرگ نجات داد; از جمله در مجلس ابنزیاد، پس از احتجاج حضرت سجّاد(علیه السلام) با ابنزیاد، امر به شهادت او داد. حضرت زینب(علیها السلام) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زندهام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»
و هرگز به ابن زیاد و یزید بن معاویه اعتنایی نکرد و در حالی که آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبانها با شمشیرهای از نیام بیرون کشیده اطراف ایشان را گرفته بودند، سخنانی ایراد کرد که یزید و اطرافیان وی را رسوا ساخت.
فصاحت و بلاغت
بانوی قهرمان کربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامیاش به ارث برده بود. «هنگامی که سخن میگفت، گویی از زبان پدر، ایراد سخن میکرد.» سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتوگوهای ایشان با عبیداللّه بن زیاد، بیشباهت به خطبههای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و خطبه «فدکیّه» مادرش زهرا(علیها السلام)نیست. این خطبهها در حالی ایراد میشدند که حضرت زینب(علیها السلام) داغهای فراوانی بر سینه داشت; گذشته از آنکه تشنه، گرسنه و بیخواب بود، سختی سرپرستی کودکان و راه را نیز به دوش میکشید. وقتی حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه، آن خطبه فصیح، آتشین و شورانگیز را ایراد نمود، مردم دستها را به دندان گزیدند و با تعجب به هم نگاه کردند! در همان موقع، پیرمردی در حالی که میگریست و محاسنش از اشک چشمشتر شدهبود، دستبه سویآسمانبلند کرد و گفت:
پدر و مادرم فدای ایشان که سالخوردگانشان بهترین سالخوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر و برتر از همه نسلهاست.رسالت حضرت زینب(علیها السلام)
در پی واقعه دردناک کربلا، حضرت زینب(علیها السلام) مسئولیت سنگین را عهدهدار گردید; زیرا امام حسین(علیه السلام)پدیدآورنده نهضت بود، ولی ادامهدهنده آن خواهرش حضرت زینب(علیها السلام)بود. اندوههای دلخراش آن بانوی بزرگ مانعی بر سر راه ایشان برای رویارویی با دشواریها و ایفای رسالت بزرگش ایجاد نکرد. نهضت عاشورا با شهادت امام(علیه السلام) به فرجام و هدف پایانی نرسید، بلکه هدایت و رهبری آن به دست با کفایت دختر علی(علیه السلام) بود. حضرت زینب(علیها السلام) از جانب برادر این وظیفه را یافته و امام(علیه السلام) طی وصایای خود مسائل را به ایشان فرموده بود.
عصر عاشورا هنگامی که بانو زینب(علیها السلام) مشاهده کرد امام حسین(علیه السلام) روی زمین افتاده و دشمنان جنایتکار اطراف پیکر مطهّر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و پسر سعد را به عنوان سرزنش فرمود:
«یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!
او هیچ جوابی نداد و روی از حضرت زینب(علیها السلام)برگرداند، ولی ایشان تلاش کرد تا شاید از کشته شدن امام حسین(علیه السلام)جلوگیری نماید. از اینرو، خطاب به آن مزدوران نمود و گفت: «اَما فیکم مُسلِمٌ؟» آیا در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟
باز هیچ کس پاسخی نداد زینب کبری(علیها السلام) فریاد برآورد:
«وا اخاه! واسیّداه! وا اهلبیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل»; وای برادرم! وای سرورم! وای اهلبیت! ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.
حضرت زینب(علیها السلام) با این جمله ها، مرحله دوم نهضت را شروع کرد. از این لحظه، وظیفه طاقت فرسا بر عهده او بود. از مردان دیگر کسی نمانده بود، و او بود و کودکان و امام بیمار غریب و تنها. ایشان برای انجام رسالت عظمای خود، به سوی امام حسین(علیه السلام) رهسپار میدان شد، بر بالین برادر رسید، پیشانی را به خون برادر رنگین کرد، سپس دست خود را به زیر پیکر مبارک و خونین سیدالشهداء(علیه السلام) گرفت و به آسمان نگاه دوخت و فرمود: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»
حضرت زینب(علیها السلام) استوار همچون کوه، در کنار امام زینالعابدین(علیه السلام) و بانوان و کودکان داغدیده، و در جوار قتلگاه شهیدان، نظارهگر غارت شدن و سوختن خیمهها بود. ایشان سپس شام غریبان شهدا را در بیابان، با زمزمههای دلخراش عزاداری، با اشک و ناله در سوگ عزیزان و پرستاری از یتیمان، و با نماز شب و نیایش با پروردگار به صبح رساند.
حضرت زینب علیها السلام) در قتلگاه در روز یازدهم محرّم سال ۶۱ هجری، زنان و خواهران امام حسین(علیه السلام)و بازماندگان شهیدان به همراه زینب(علیها السلام)و علیبن الحسین(علیه السلام)و کودکان، آماده حرکت به سوی کوفه شدند. هنگام حرکت، کاروان اسیران را از قتلگاه عبور دادند. وقتی چشم اسیران به بدنهای غرقه به خون روی زمین افتاد، نالههای دردناک سر دادند.
حضرت زینب(علیها السلام) در کنار بدن مقدّس امام حسین(علیه السلام)، رو به سوی مدینه نمود و ندبه های دلخراش سر داد:
«وا محمّداه! بَناتُکَ سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِةِ و الرِّداء...»; ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عبا و ردایش را به غارت بردهاند. پدرم فدای کسی که سپاهیان او را غارت کردند، سپس خیمه گاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!
فدای آن عزیزی که با لب تشنه شهید شد و از محاسنش خون میچکید، قربان آن کسی که جدّش رسول خداست و او فرزند هدایت است! پدرم فدای کسی که آفتاب برای او باز گشت تا نماز خود را بخواند
سخنها و نالههای حضرت زینب(علیها السلام) دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت. در واقع، انقلاب دیگری در ادامه نهضت امام حسین(علیه السلام) توسط حضرت زینب(علیها السلام)، از همین جا آغاز شد و ایشان در حالی که حتی دشمنان را منقلب کرد، به سخنان خویش، در خطاب به مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)چنین ادامه داد:
ای مادر داغدیده! ای دختر پیامبر! به کربلا نگاه کن! حسینت را با سر بریده و دخترانت را با خیمه های غارت شده و سوخته بنگر! مادر! ببین دخترانت را کتک میزنند!
مادرم! این حسین است که در خون غلتیده، او را تشنه شهید کرده و بدنش را با نیزه ها و سم اسبان سوراخ سوراخ کرده اند. اینان مورد ظلم حرامزادگان و آزادشدگان پدرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)قرار گرفته اند.۶۶
حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه پس از آنکه ابن سعد اهلبیت امام حسین(علیه السلام) را از کربلا به عنوان اسیر به سوی کوفه و سپس شام حرکت داد، فرجام این نوع رفتار با توجه به ظاهر حادثه، باید به نابودی خاندان پیامبر و پیروزی پایدار حکومت امویان خاتمه مییافت; نتیجهای که شاید در آن روز هر بینندهای به سادگی آن را پیشبینی میکرد، ولی حضور فعّال اسرای اهلبیت در کوفه و شام، به ویژه خطبه های پرشور حضرت زینب(علیها السلام)، نتیجه را به گونهای رقم زد که در آخر، یزید سرشکسته و خجلتزده مجبور گردید آنان را هر چه زودتر و با احترام به مدینه برگرداند.
آنچه سبب این دگرگونی در دوران اسارت شد، دو برنامه عملی خاندان رسالت بود: یکی ایراد خطبه ها در بین مردم و دیگر پرداختن به عزاداری برای شهیدان کربلا. خطبهها متناسب با شرایط هر جا، بیان میگردید تا کسانی را که گرفتار تبلیغات سوء امویان شده بودند، بیداری بخشد. اکنون حضرت زینب(علیها السلام) و کاروان او، سازمان تبلیغ امام حسین(علیه السلام) هستند و سرنوشت نهضت به دست آنها قرار گرفته است.
اسیران در حالی وارد کوفه شدند که نیروهای امنیتی عبیداللّهبن زیاد سواره و پیاده، راههای ورودی و خروجی شهر و کوچه های آن را تحت مراقبت قرار داده بودند تا هرگونه حرکت مشکوکی را مهار کنند. از سوی دیگر، جارچیان و جاسوسان حکومت ورود اسیران را به شهر اعلام کرده و مردم را برای تماشا دعوت نموده بودند.عبیداللّه از سوی یزید، دستور یافته بود که اهلبیت(علیهم السلام) را در شهر بگرداند تا با تماشای مردم به آنان، قدرت حکومت خود را نمایان سازد. تبلیغات بنیامیّه اسیران را خارجی معرفی کرده بود. هنگامی که سرِ مطهّر امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان را بر نیزهها زدند و به همراه اسیران، با وضع دلخراشی در شهر کوفه گرداندند، امویان فضای وحشت ایجاد کردند و شهر را در قبضه مأموران داشتند. نفسها در سینهها حبس گردیده بود! چنین فضایی تاریک فریادگری قهرمان و شجاع میخواست تا مردم را علیه یزیدیان برانگیزاند.
خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه
در کاروان اسیران، حضرت زینب(علیها السلام) در کجاوه خویش به دنبال فرصت بود، تا ضربه مناسب را بر دشمن وارد کند; زینبی که روزگاری برای زنان کوفه درس تفسیر قرآن میگفت و پدرش رهبری امّت را بر عهده داشت. کوفه قلب عراق بود و پنج سال پایتخت حکومت حضرت علی(علیه السلام). حضرت زینب(علیها السلام) درد دلهای حضرت علی(علیه السلام)را از کوفیان میدانست و سست عهدی آنان را با امام حسن(علیه السلام) دیده بود، و نیز نامه های پی درپی همین مردم را به امام حسین(علیه السلام) و سپس عهدشکنی ایشان را به یاد داشت. نوبت آن رسیده بود که خطابه آتشین خود را همچون پُتک بر فرق این مردم فرود آورد. بُشربن خُزیم اسدی درباره خطبه حضرت زینب(علیها السلام)میگوید:
در این روز، من به زینب دختر علی(علیه السلام) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم; چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(علیه السلام) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!
آنگاه زینب(علیها السلام) پس از حمد و ستایش پروردگار و درود بر پیامبر و خاندان او، خطاب به آنان فرمود:
ای جماعت نیرنگ و افسون! و بیبهرگان از غیرت و حمیّت! آیا بر ما گریه میکنید؟! اشک چشمتان خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد! مَثَل شما مَثَل آن زنی است که تار و پود تافته خود را درهم ریزد و رشته های آن را از هم بگسلد. شما سوگندهایتان را دستاویز فساد و نابودی خود قرار دادید. شما همانند سبزهای هستید که در مزبله ها میروید، و یا چون نقرهای که روی گورها را بدان زینت کنند; دارای ظاهری فریبنده و باطنی زشت و پلید. برای آخرت خود، بد توشهای فرستادید! با خشم خداوند، عذاب ابدی وی را به نام خود رقم زدید. آیا شما (پیمانشکنان) برای حسین(علیه السلام) گریه میکنید؟ بسیار بگریید و اندک بخندید که ننگ گریبانگیر شماست و لکّه این ننگ را هرگز از دامان خود نتوانید شست!
شما جگرگوشه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و سید جوانان بهشت را کشتید; همان کسی که در جنگ پناهگاه شما بود و در صلح، مایه آرامش شما; در سختیها، امیدتان به او بود و در ستیزه ها به او روی میآوردید.
آیا میدانید که چه جگری از پیامبر شکافتید، و چه پیمانی گسستید و چسان پردگیان حرم را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از آنان دریدید و چه خونهایی را ریختید؟!
کاری کردید که نزدیک است از هراس (این حادثه) آسمانها بپاشند! زمینها بشکافند! و کوهها فرو ریزند!
آیا تعجب میکنید اگر از جنایتتان آسمان خون ببارد؟! هیچ کیفری از کیفر آخرت برای شما خوارکننده تر نیست، خداوند از شتاب در کارها منزّه است، و از پایمال شدن خون (بیگناهی چرا) بهراسد، و او مراقب اعمال ماست و پیوسته در کمین ستمگران.فرجام خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه حضرت زینب(علیها السلام) خطابه را پایان داد. او که با قلب داغدار سخن میگفت و فجایع کربلا را شرح میداد، هیجان شدید در کوفه ایجاد کرد، و وضع روحی مردم دگرگون شد. راوی میگوید: پس از خطبه دختر حضرت علی(علیه السلام)، مردم کوفه شگفتزده دستها را به دندان میگزیدند.
به هر روی، حضرت زینب(علیها السلام) با این خطبه، تبلیغات دروغین بنیامیّه را، که امام معصوم(علیه السلام) را خارجی معرفی کرده بود، خنثا نمود و مردم کوفه را به خاطر پیمانشکنی، از خواب غفلت بیدار ساخت و برای کوفیان از کیفر الهی اعلام خطر کرد و تأثیری را که ریختن خونهای پاک در نظام هستی میگذارد، روشن کرد. سخنان حضرت زینب(علیها السلام) مانند صیحه آسمانی، محیط کوفه را فراگرفت و بر آن اثر جانسوز گذارد. ایشان فاجعه کربلا را، که با دست همان مردم بیفضیلت انجام یافته بود، بیپرده بیان داشت و آنان را سخت نکوهش کرد تا ابن زیاد نتواند حقایق تلخ عاشورا و ماهیت قیام حسین(علیه السلام) را منحرف سازد.
در پایان خطبه، آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس میشد، بلکه در پی این خطبه، هیجانی به وجود آمد که دیگر آرام نشد تا سرانجام، مردم گرد مختار آمدند و دست به انقلابی زدند که فرزند زیاد و همه شرکتکنندگان در جنایت کربلا را فرا گرفت و آنها را به دست انتقام سپرد. بدینروی، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از انقلاب علیه ستمگران، اسیران خاندان پیامبر را به «دارالاماره» مرکز حکومت عبیداللّهبن زیاد فرستاد.
حضرت زینب(علیها السلام) در دارالاماره
حضرت زینب(علیها السلام) همراه با خواهر خود، در جمع خویش و امام سجّاد(علیه السلام) و دیگران به دارالاماره وارد شد، در حالی که پستترین لباس را به تن داشت، تا او را نشناسند. ایشان بدون توجه به هیبت مجلس و عبیداللّه، به صورت زنی ناشناس نزدیک دیوار نشست و زنان گردش نشستند. ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ کسی جواب او را نداد. او سه بار پرسش خود را تکرار کرد. در آخر، یکی از کنیزان ایشان پاسخ داد: این زن زینب فرزند فاطمه(علیها السلام)دختر رسولاللّه است!
طرز ورود حضرت زینب(علیها السلام)، که همانند فرمانده پیروز، بدون اعتنا به ابن زیاد وارد مجلس شد، برای عبیداللّه سخت ناراحتکننده بود. هنگامی که وی حضرت زینب(علیها السلام) را شناخت، خشمش شدیدتر شد و برای تشفّی قلب ناپاک خویش، به خاندان وحی اهانت نمود و گفت: خدا را ستایش میکنم که شما را رسوا کرد و کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.
دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در برابر یاوهگوییهای او، پاسخی قاطعانه و کوتاه فرمود:
«اَلحَمدُلِلّهِ الَّذِی اَکرَمَنا بِنَبِیّهِ مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله) وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجسِ تَطهِیراً اِنَّما یَفتَضِحُ الفَاسِقُ وَ یکذِبُ الفاجِرُ وَ هُوَ غَیرُنا»; حمد خداوندی که ما را به خاطر پیغمبرش شرافت بخشید و از پلیدیها پاک گرداند. خداوند فاسق و دروغگو را رسوا میکند و چنین کسی غیر خاندان ماست.
ابن زیاد، که خود را سخت در تنگنای سخنان و تحقیرهای ایشان گرفتار دید، بابِ سخن را عوض کرد. او برای تازه کردن داغ حضرت زینب(علیها السلام)، با لحن استهزاآمیز پرسید: کار خدا را با برادر و اهلبیت خویش چگونه یافتی؟! حضرت زینب(علیها السلام) با لحن رضایتمندانه و با شجاعت فرمود:
«ما رَأَیتُ اِلاَّ جَمِیلا، هؤلاءِ قَومٌ کَتَبَ الُلهُ عَلَیهِمُ القَتل فَبَرَزُوا اِلی مَضاجِعِهِم وَسَیَجمَعَ اللّهُ بَینَکَ وَ بَینَهُم وَ تُخاصِمُونَ عِندَهُ...»; از خدای مهربان جز خیر و خوبی ندیدم. اینان کسانیاند که خداوند لباس زیبای شهادت بر اندامشان پوشانید، باعزّت به سرای باقی شتافتند، و به زودی خداوند شما و آنها را در حضور خود جمع میکند و در محکمه عدل، داوری خواهد کرد.
سپس فرمود:
ای فرزند مرجانه! در آن روز، چگونه میتوانی به این گناه عظیم پاسخ دهی؟ مادرت به عزایت بنشیند!
این نهیب کوبنده حضرت زینب(علیها السلام) آنچنان در مجلس طنین انداخت که عبیداللّه را در برابر سران کوفه سخت تحقیر نمود. ایشان اجازه نداد که عبیداللّه جنایت خویش را به خداوند نسبت دهد و فرمود:
ای پسر مرجانه! قسم به جانم! تو پسران ما را کشتی، به بانوان ما بیاحترامی کردی، شاخههایم را قطع و ریشههایم را بریدی...
پیامد سخنان حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه
بانوی بزرگ کربلا تا اینجا و ظیفه بنیادین خویش را در پاسداری از نهضت، به خوبی به انجام رساند و با ایراد خطابه آتشین در اجتماع مردم و سخنان کوبندهاش در برابر ابن زیاد، به خوبی توانست مسیر قیام خونین کربلا را از دستبرد حکومت امویان حفظ کند و افکار کوفیان را برای گرفتن انتقام از به وجود آورندگان آن حادثه آماده سازد.
سخنان حضرت زینب(علیها السلام) لرزه بر اندام ابنزیاد و کوفیان افکند و بر مردم آن اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت. هنگام نماز ظهر در حالی که مؤذّن اذان میگفت، عبیداللّه دستور زندان کردن اهلبیت(علیهم السلام) را صادر کرد. خطابه حضرت زینب(علیها السلام) و نیز سخنان امام سجّاد(علیه السلام) و امّکلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبداللّه بن عفیف ازدی و زیدبن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت و همانگونه که حضرت زینب(علیها السلام) در خطبه خود برای کوفیان سرنوشت بنیامیّه را تباهی دنیا و آخرت وعده داده بود، به زودی صورت پذیرفت و در زمانی کوتاه، قاتلان امام حسین(علیه السلام)از جمله عبیداللّهبن زیاد به قتل رسیدند; چراکه عراقیها پس از سخنان شورانگیز حضرت زینب(علیها السلام) سخت پشیمان شدند و در فکر چاره رفع ننگ کشتن خاندان پیامبر برآمدند و با جنبوجوشهای تازه علیه امویان سرانجام بر دور مختار گرد آمدند.
کاروان حضرت زینب(علیها السلام) به سوی شام
پس از فاجعه کربلا، یزید بن معاویه از شنیدن شهادت امام حسین(علیه السلام)و یارانش شادمان گردید. او به عبیداللّه نامه نوشت که قافله اسیران را با سرهای شهدا به شام بفرستد. ابن زیاد با رسیدن نامه یزید، کاروان حضرت زینب(علیها السلام) را همراه سرهای شهیدان به شام فرستاد.خاندان امام حسین(علیه السلام) به سوی شام روان شدند.
کاروان اسیران در شام موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(علیه السلام)را داشتند; چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، از اینرو، میتوان پیشبینی کرد که مردم فریبخورده این سرزمین چگونه از کاروان حسینی استقبال میکردند. بنابراین، شگفتانگیز نیست که «هنگام ورود اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»
ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههای آتشین، که به وسیله خواهر داغدار امام حسین و زینالعابدین(علیهما السلام)در شام ایراد گردیدند و در آن جنایتهای ننگین بنیامیّه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(علیه السلام) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد.
حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ یزید
یزید از قتل امام حسین(علیه السلام) و پیروزی خود سرمست بود. از اینرو، مجلسی بیسابقه ترتیب داد، اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت نمودند و وی بر بالای تخت زرنگار خود نشست و قدرت خویش را نمودار ساخت. «در این هنگام، دستور داد سر مطهّر حسین(علیه السلام) را در برابر او حاضر سازند و زنان و فرزندان آن حضرت را وارد مجلس کنند.» در اینجا، آن ناپاکزاده، کینههای موروثی خویش را نسبت به خاندان علی(علیهم السلام)آشکار ساخت و گستاخیهای بسیار کرد; اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، یاوهها گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.
یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر(صلی الله علیه وآله) اسائه ادب کرد و کینه شدیدی را، که او و خاندانش در باطن نسبت به پیامبر عالیقدر و اسلام در دل داشتند، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آنها این بود:
کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان داشت و نه وحی بر او نازل شد. من از نسل «خُندُف» نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.
یزید که نه ترتیب درستی داشت و نه از تدبیر و دوراندیشی برخوردار بود و نه ظاهر اسلام را رعایت میکرد، اینچنین گستاخانه به امام حسین(علیه السلام) اهانت نمود.
فریاد حضرت زینب(علیها السلام) در برابر یزید سخنان کفرآمیز یزید، که در آن معتقدات اسلام را انکار کرد و انتقام گرفتن از پیامبر را به میان آورد و کشتن فرزندانپیامبر را در برابر شکستکفّار قریش در جنگ بدر قرار داد، با اینکه در مجلساثریبسیاربد بر افکار مجلسیان گذارد، ولی کمترین اعتراضی به وی صورت نگرفت.
ناگهان زینب(علیها السلام) از گوشه مجلس با سخنان کفرآور یزید به مقابله برخاست! ایشان در برابر یاوهگوییهای وی، واکنش شدیدی نشان داد و با منطق کوبنده خود، آن مرد فرومایه را رسوا نمود. او حقایقی را که طی دهها سال به دست بنیامیّه بر مردم شام مخفی گشته بود، نمایان کرد تا رسالت تبلیغی و الهی خویش را عملی سازد. و با صدای رسا، خطبهای آتشین ایراد کرد و فرمود:
«اَلحَمدُلِلّه رَبِّ العَالَمِین وَ صَلّی اللّهُ عَلی رَسُولِهِ و آلِهِ اَجمَعِین، صَدَقَ اللهُ، کذلِکَ یَقُولُ: (ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون اَظَنَنتَ یا یَزیدُ! حَیثُ اَخَذتَ عَلَینا أقطارَ الَارضِ و آفاقَ السَّماءِ فَأصبَحنَا نُساقُ کما تُساقُ الاساری، اِنَّ بنَا عَلَی اللِه هَواناً... حَسُبنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل»; حمد و ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، و درود بر پیامبر و خاندان او باد! خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: سرانجام کار آنها که بد عمل کردند به جایی رسید که آیات خداوند را دروغ شمردند و بدانها استهزا میکردند.
سپس فرمود:
ای یزید! آیا گمان کردهای از اینکه ما را گرفتار ساختی و به صورت اسیر در این شهر و آن شهر گرداندی، این کارها سبب بیمقداری ما و دلیل قدرتمندی تو خواهد بود؟ و خداوند مدد کار توست؟! و با این خیال، باد با غرور و نخوت، به اطراف خود مینگری و امور دنیا را به کام خود میبینی، در حالی که حق شایستگان را به ناحق غصب کرده و دلباخته امور سطحی شدهای؟
و گمان داری که قدرت و زندگی برایت خوشی همیشگی خواهد داشت؟! بر مرکبی که سوار شدهای آرامتر حرکت کن! مگر فراموش کردی که خداوند فرمود: «کافران نپندارند مهلتی که به آنان داده شده به سودشان خواهد بود، بلکه به آنها فرصت میدهیم تا بر گناه خویش بیفزایند و با رسوایی، به کام عذاب خوارکننده وارد شوند!»ای فرزند آزاد شدگان! بنگر این از عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دهی، ولی دختران پیامبر را در مقابل نا محرمان به اسارت درآوری و آنها را با دشمنانشان در شهرها بگردانی و پرده عصمت ایشان را پاره کنی.
و چگونه میتوان به کسی چشم امید داشت که جدّهاش جگر مرد بزرگ را با دندان خود پاره کرد و خون او را مکید و گوشتش از خون شهیدان روییده است؟! ای یزید! این جنایتهای عظیم را انجام دادهای، آنگاه بدون اینکه خود را گناهکار بدانی یا جنایت خود را بزرگ بشماری، میگویی: «ای کاش پدران من بودند و فریاد میکردند: ای یزید! دست تو شل مباد؟» آن وقت چوب خیزران بر لب و دندان سید جوانان اهل بهشت میکوبی؟
چرا چنین نگویی و اینگونه سرمست و مغرور نباشی؟! آیا میدانی چه زخمهایی بر دل ما وارد ساختی؟ چه خونهای مقدّسی را از نسل پیامبر ریختی؟ و چه ستارگانی را از آسمان فرزندان عبدالمطلّب خاموش کردی؟
پروردگارا! داد ما را از دشمنان ما بگیر، و خشم خود را شامل حال کسانی بگردان که خونهای ما را ریختند و مردان ما را سر بریدند.
ای یزید! با این جنایت عظیم، جز پوست و گوشت خود را پاره نکردی و به زودی بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) وارد میشوی. باید پاسخ خونهای فرزندان او را بدهی و حرمتی را که از اهلبیت(علیهم السلام)و پاره تن او شکستهای پاسخگو باشی. «گمان مکن آنها که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه آنها زندهاند و نزد پرودرگار خود، مرزوقند.»
ای یزید! برای توکافی است که حاکم بر تو خدا باشد و خصم تو پیامبر با پشتیبانی جبرئیل، آنگاه آنهایی که تو را بر گردن مسلمانان سوار کردند، خواهند دید که ستمگران چه روزگار بدی دارند، و هر یک از شما جایگاهی بدتر از دیگری دارید.
ای زاده معاویه! اگرچه روزگار مرا در شرایطی قرار داد که با تو سخن بگویم، هرچند من تو را کوچکتر از آن میدانم که با او سخن بگویم; زیرا گناهان تو بزرگتر و توبیخ تو شدیدتر از آن است که آن را بر شمارم، اما چه کنم؟ چشم من از مرگ عزیزانم اشکبار، و دلها در فراق ایشان سوزان و بریان است.
ای یزید! حال هر چه در توان داری و هر فریبی که میتوانی انجام بده، و در این راه کوشش خود را به کار گیر! به خدا سوگند! تو نمیتوانی نام و وحی ما را خاموش سازی، و از این راه به آرزوی دلت برسی، این ننگ و عار را هم نمیتوانی از دامن خود شستوشو دهی.
آگاه باش! رأی و عقل تو بسیار ضعیف است و دوران زندگیات به زودی سپری میگردد و جمعت پراکنده میشود. روزی خواهد آمد که منادی خدا فریاد کند: لعنت پروردگار بر ستمکاران باد!
اکنون من خدای را حمد میکنم که آغاز کار ما را با سعادت پایهریزی کرد و فرجام آن را هم با شهادت و رحمت پایان بخشید. از خداوند میخواهم که پاداش شهدای در راه ایمان و حقیقت را افزون کند و جانشینی ما را از آنها نیکو قرار دهد; زیرا او خداوندی بخشنده و پناهگاه ماست و او کارساز خوبی است.
پیامد خطبه حضرت زینب(علیها السلام)
خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین(علیه السلام)و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. حضرت زینب(علیها السلام) در حالی خطبه را ایراد کرد که قلبش داغدار عزیزانش بود، بازوهایش بسته بودند و سر بریده امام حسین(علیه السلام) در میان تشت در برابرش قرار داشت و شخصیتهای کشوری و لشکری یزید در مجلس حضور داشتند. و شگفتانگیز است که دختر امیرمؤمنان(علیه السلام)آنگونه یزید را توبیخ و تحقیر نمود و حتی او را «زاده هند جگرخوار» خواند! حضرت زینب(علیها السلام) انگشت روی گناهی گذارد که راه توجیه برای یزید بست، آنجا که فرمود: «ای فرزند آزادشدگان! آیا این از عدل توست که زنان و کنیزان خویش را در پرده قرار دهی، اما دختران پیامبر را به عنوان اسیر در مجلس نامحرمان حاضر سازی؟!»
آری، حضرت زینب(علیها السلام) در این خطابه، هم جنایتهای یزید را آشکار کرد و هم بدو گفت: «از جفای روزگار است بر من که مرا در شرایطی قرار داده است که با تو سخن بگویم، هرچند تو کوچکتر از آنی.» این خطبه زمینه بیداری اهل شام را فراهم آورد و حکومت دمشق را دچار مشکلات سختی نمود. در کنار این خطبه، ضربه دیگری، که اعتبار و نفوذ یزید را متزلزل ساخت، خطبه امام زینالعابدین(علیه السلام)بود که بر پیکر حکومت او وارد شد، «در نتیجه، فرزند معاویه را نسبت به سرنوشت خود و حکومتش دچار وحشت نمود.»
عزاداری در شام خطبه منطقی و آتشین حضرت زینب(علیها السلام) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید از روی ناچاری نسبت به حضرت زینب(علیها السلام) و زینالعابدین(علیه السلام) و بازمانگان اهلبیت(علیهم السلام)اندکی نرمش و انعطاف نشان داد. بدین دلیل، از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود. یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اهلبیت(علیهم السلام) چه کند؟ هرچند بعضی از آنان از روی چاپلوسی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، که در آن مجلس حضور داشت، به او گفت:
ای یزید! بنگر که اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود، با آنان چگونه رفتار میکرد. تو نیز همان رفتار را با آنان انجام بده.
در هر صورت، مرحله دوم نهضت حسینی توسط زینب کبری(علیها السلام) رهبری و هدایت شد. آن مخدّره آنچه را لازم و گفتنی بود در خطبه کوفه و شام خود بیان داشت و با خطبه امام سجّاد(علیه السلام)، رسالت آنان کامل شد و فرزند معاویه چنان در تنگنا قرار گرفت که در ظاهر، پشیمان شد و جنایت و قتل امام حسین(علیه السلام)را به گردن ابنزیاد انداخت و او را در مجلس خود لعنت کرد و گفت: من به قتل حسین(علیه السلام) فرمان نداده بودم، ابن زیاد این کار را انجام داد.
یزید به خاطر حفظ موقعیت خود، با اسرا نرمش نشان داد و اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان (در خرابه) به پیشواز اهلبیت(علیهم السلام)رفتند و دست و پای دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را میبوسیدند; گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند. هند، همسر یزید، گریبان چاک زد و ناله و سوگواری نمود.۹۳ سرانجام، اسیران آل محمّد(علیهم السلام) در پرتو مجاهدت حضرت زینب(علیها السلام) و امام سجّاد(علیه السلام) و امّکلثوم(علیها السلام) و رسوا شدن خاندان اموی با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.
آری، حضرت زینب(علیها السلام) و کاروان وی در مدت کوتاهی توانستند آنچنان افکار مردم را تکان دهند که یزید مجبور شد هنگام خارج شدن ایشان از شام نوعی رفتار کند که مخالف رفتار او هنگام ورود اسیران بود.
جمع بندی و نتیجه گیری
حضرت زینب(علیها السلام) افزون بر ویژگیها و فضیلتهای شخصیتی، که از خاندان وحی ارث برده بود، در به ثمر رساندن نهضت عاشورا، نقش فوقالعاده داشت. او پس از عاشورا، در کنار سرپرستی اسیران و حفظ جان امام سجّاد(علیه السلام) از خطرها، توانست انقلاب حسینی را با تحمّل زحمتهای فراوان به پیروزی نهایی برساند و در انجام رسالت خویش، با صلابت و استواری ایستاد و نقش سنگین و رسالت خویش را به خوبی به پایان رساند تا آیین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و انقلاب کربلا دستخوش تحریف نگردد.
هنگام ورود اسیران به کوفه، نخست مردم با شادمانی به استقبال اسیران آمدند، ولی حضرت زینب(علیها السلام) با سخنان آتشین خود، اوضاع را دگرگون ساخت و کوفیان غرق ماتم شدند. او با کلمات ملکوتی، هم کوفیان را متوجه جنایتشان نمود و هم ماهیت قیام را روشن ساخت. انتقام از قاتلان امام حسین(علیه السلام)، با قیام مختار، رهاورد بیدارگری حضرت زینب(علیها السلام) بود که خشم مردم را بر ضد حکومت برانگیخت. همچنین حضرت زینب(علیها السلام) با نهیب خویش در کاخ عبیداللّه، وی را تحقیر کرد و ماهیت انقلاب را نیز از دستبرد آن ناپاک حفظ نمود.
هنگام ورود کاروان حسینی به شام، شهر غرق در شادی بود. یزید مجلسی از سران کشوری و لشکری ترتیب داد. او با دیدن آل پیامبر از سر غرور بر لب و دندان امام حسین(علیه السلام) جسارت نمود; ولی حضرت زینب(علیها السلام)چنان خطبهای منطقی و جانکاه ایراد کرد که یزید با سرافکندگی و از روی ناچاری، قتل سیدالشهدا(علیه السلام) را بر گردن ابنزیاد انداخت.
سخنان حضرت زینب(علیها السلام) در مجلس یزید و سپس خطبه امام سجّاد(علیه السلام)، اوضاع دمشق را دگرگون کرد و بغض شامیان را به دوستی خاندان پیامبر و نفرت از یزید مبدّل ساخت; فرجامی که هرگز انتظار آن نمیرفت. آری، حضرت زینب(علیها السلام) اینگونه نقش خویش را در پیامرسانی نهضت حسینی ایفا نمود و در پایان، سرافراز و پیروزمندانه، اما عزادار در سوگ عزیزان، به مدینه بازگشت.
نقش حضرت زینب در قیام امام حسین
هر کجا که این بانو می رود، مردم به جنبش می افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار می شود. در اندک زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند.
بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین، و الصلوه و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین الطاهرین.
گذشت ایامی چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگی مصیبت و عبرت آموزی از پی آمدهای آن نمی شود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس مصیبت، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پی آمدهای ستیز و فداکاری پس از پایان نبرد آشکار می شود. روز عاشورا امام حسین (ع) و مردان همراهش، حتی جوانان و پاره ای از خردسالان نیز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاریخ آمده است، در خیمه ها و اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علی بن الحسین، امام زین العابدین، بود. او بیمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او دیری نمی پاید. او را رها کردند، و نیازی به کشتن او احساس نکردند، زیرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.
جوان دیگری که به شکل شگفت انگیزی از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان کشته شده ها بر زمین افتاده بود، بی هیچ حرکتی یا نشانی از حیات.
پس از آنکه شعله های آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شده ها را به خاک بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش کردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخی کتب مقاتل رویدادهایی از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه کشته شدند، و نقش اصلی برای به سرانجام رساندن رسالت امام حسین بر دوش حضرت زینب (س) باقی ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.
بی شک او به همه مصیبت هایی که در روز عاشورا امام حسین به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس کرد. اما در ورای این مصیبتها او وظایفی داشت.
نخستین آنها پاسداری از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینکه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانکه پیش از این گفته ام، امام حسین با فداکاریهای گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب، برای رویارویی با این مصیبتها، زمینه را برای این مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشانی از ناتوانی و خواری نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند. این گونه مسائل ابداً در کربلا نبود. امام حسین نیز در روز عاشورا بر این امر تأکید داشت. یعنی در روز عاشورا، یاران امام حسین برای مرگ پیش دستی می کردند. شاعر نیز چنین وصفشان می کند:
لبسوا القلوب علی الدروع کأنما یتهافتون علی ذهاب الانفس
(قلبها را بر روی زره نهاده بودند،گویی برای مرگ از یکدیگر پیشی می گیرند.)
آنها بر مرگ پیشی می گرفتند، گویی به برترین جاها و زیباترین آرزوها می رسند. خاندان حسین (ع) این گونه بر یکدیگر سبقت می گرفتند و هر کدام از آنها با اصرار و پافشاری
” کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. بسیاری از مردم هنوز صدای علی را می شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد می کنند. دانستند که صدای علی از همین صداست. این صدا از کجاست؟ “
می خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بایستد. این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معنای عزت و بزرگی چیست. امام حسین(ع) شخصاً به این مسأله به خوبی توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمی شد. بر فرزندان نمی گریست، و برای کشته شدگان مویه نمی کرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانی نشان نمی داد. سخن معروف درباره او را شنیده اید: «فوالله ما رأیت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوی جناناً من الحسین» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده ای را ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم تر و استوارتر از حسین باشد)در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استواری، روشنایی در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبتها باز هم همان موضع را، به روشنی نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبت ها، می بینیم؛ یعنی موضع قدرت و بی توجهی و بی اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگی و دشمن.
آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد رویداد برای ما بسنده است. لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذارندند. یعنی کوشیدند تا آنچه در نبرد برای کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین(ع) بدان می اندیشید، بی ثمر سازند. امام حسین می خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها می خواستند که حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد. این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هر یک از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته شدگان دارد، اما گریه نمی کند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی می کردند.
پشت سر حضرت زینب می رفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمی شد. اما با این حال جسد پوشده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنان که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگها و نیزه ها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.»(خداوندا این قربانی را از ما بپذیر)
این قهرمانی را تصور کنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوهها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر.)
با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ کس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچ کس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم
” من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و ناله های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده می شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسایل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت او است. “
و از خدا می خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنانکه در مجلس ابن زیاد وقتی از او می پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بی شک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشته شدگان و سید شهدا دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان، دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می شد ما بدینجا آمدیم و می دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده کردیم و به سوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند می خواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری می خواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.
من به آنچه از ناتوانیها و شیونها و ناله های امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده می شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسایل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت او است. هرگز نشانی از نشانه های سستی در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگی بود که حسین آن را به انجام رساند. و کاری بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگری نیز به عهده گرفت و آن چیرگی بر توطئه بنی امیه بود. آنها می خواستند امام حسین را بکشند، بی آنکه کسی خبردار شود.
پس از آنکه مسلم بن عقیل به قتل رسید و کوفیان به عهدشان خیانت کردند و بیعت را شکستند، به سپاه ابن زیاد پیوستند. بنابراین کوفه محل دوستداران حسین نبود، بلکه صحنه ای برای دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد کوفه شود؟ دلیل این کار چه بود؟
برای اینکه حسین بیرون از کوفه کشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمین دور کردند، تا کشته شود و کسی آگاه نشود. این نقشه آنان بود و برای همین بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه»(او را بکشید و کسی را از این بیت زنده نگذارید.)
تلاش آنها بر این بود، می گفتند در صحرا توفانها می آید، شنها را با خود می برد، و اجساد را می پوشاند، و هیچ کس خبردار نخواهد شد. سپس امور را برای مردم وارونه جلوه می دهند و می گویند: «خوارج را کشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را وسیله ای برای هرج و مرج و پاره پاره کردن امت و فتنه انگیزی میان مردم می دانستند. از همین رو ممکن نیست کسی خوارج را دوست بدارد. وقتی گفته شود، خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیله ای برای تبلیغات و پنهان سازی و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامی بود.اینها مسائلی اساسی است برای پنهان کردن قتل حسین و پایان دادن و خلاص شدن از همه چیز. اما چه کسی این توطئه را خنثی کرد؟ زینب، سلام الله علیها. زیرا پس از نبرد، آن را برای مردم و در مراکز اسلامی بازگو کرد؛ در کوفه، در راه،
” پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می گذاریم و او را بزرگ می داریم، زنی که کاری را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. “
در شام و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. کوفه علی را می شناسد. کوفه صدا علی را می شناسد. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند علی را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته، و بسیاری از مردم علی را می شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد می کنند. امام را می شناسند، صدای او را شنیدند و با صدا انس پیدا کردند و دانستند که صدای علی از همین صداست. این صدا از کجاست؟
گفتند از زنی که می گویند «خارجی» است. و زمانیکه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که با راویان مقاتل با زبان علی سخن می گوید.
در این لحظه بود که دریافتند کسانی که آنها را کشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یاری رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آنها بر اثر کارزار همسران و برادارن و فرزندان خودشان کشته شدند. در این هنگام ناله ها و گریه ها را آغاز کردند. حضرت زینب(س) برای آنها سخن گفت؛ نفس ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتی زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زاری آغاز کردند. پس از این، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را برای آنها به تصویر کشید.
نتیجه آن شد که تا زنیب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، کار انجام گرفته برای همه کوفیان روشن شد؛ قضیه کشتن حسین و آنچه رویداده بود و چگونگی آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز. زینب بدینسان از شهری به شهر دیگر می رفت.
چرا از شهری به شهر دیگر می رفت؟ شما می دانید که در گذشته کاروان نمی توانست زمان زیادی در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و امکانات حمل و نقل توانایی نداشتند که مثلاً پانصد کیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند که از راههایی بروند که از شهرها و روستاها می گذشتند. بنابراین اسرا را از راهی که در آن ساکنانی بودند، گذراندند. یعنی از شهری به شهری و از روستایی به روستایی، و آنها را مستقیماً از نجف به شام نبردند.
در هر شهری که وارد می شدند، همان قصه تکرار می شود: زینب سخن می گوید و مردم جمع می شوند و از او می پرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو کیستی؟
این کار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه ای که زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جائی که همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشاری کرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه کند؟ آیا می تواند همه را بکشد؟ هر کجا که این بانو می رود، مردم به جنبش می افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار می شود. در اندک زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر. باید گناهش را جبران کند و از آن توبه. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسداری از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسین (ع)، و رساندن خبر مصیبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالیکه بنی امیه می کوشیدند آنها را در بیابان دفن کنند.
پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام می گذاریم و او را بزرگ می داریم، زنی که کاری
” پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلکه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این کار برای پیروزی بر کسی یا برای کسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم. “
را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اینها یک تجربه شکوهمند و تابناک، و واقعه ای عبرت آموز در برابر ماست و در می یابیم همانگونه که مرد می تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز می تواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونه ایست برای قهرمانان و کمالیست برای مردان، زینب نیز نمونه ایست برای زنان. آن چنانکه مرد مسلمان می تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز می تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگی و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون».(62:10)(آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی شوند)
این واقعه در برابر ماست و ما به سخنی از سخنان امام حسین، هنگامی که از مکه خارج شد، توجه می کنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فی امه جدی ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهی عن المنکر» (به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم. اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم )
رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه می شود. در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین بودند، آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینکه ما نیز از آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهی از منکر. طبیعتاً این کار همیشگی است. پس ما هنوز در شرایط مناسب برای تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهی از منکر کند.
پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منکر ترک شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک شود و به منکر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد، بدین معناست که در این برهه از زمان و این نسل از امت، خون امام حسین را به هدر داده است. آیا می شنوی؟ ای کسی که برای امام حسین اندوهگین هستی و بر امام حسین گریه می کنی، امروز هر چه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه کمتر، کمکی است برای به نابودی کشاندن اهداف امام حسین. اهدافی که امام حسین برای آنها کشته شد.
پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلکه آنچه بر ما واجب است، یاری رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إننی ما خرجت أشرا ولابطراً» این کار برای پیروزی بر کسی یا برای کسی نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.
هرگز چنین نیست، بلکه رسالتی را که امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا که امت بر جاست.
پس ما بجای آنکه امروز بگوییم و آرزو کنیم که «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً»(کاش با تو بودیم تا به سعادتی بزرگ نائل می شدیم) می توانیم او را یاری کنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازیم. این کار شدنی است و در برابر ماست.
حالا خود دانید ای مؤمنان، توجه به خود کنید که نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه کنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود می خواهید، برگزینید.
الله سبحانه و تعالی یهدینا سواءالسبیل و غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم.
می گویند در کربلا حضرت زینب(س) چند بار جان امام سجاد(ع) را نجات داد. نویسندگان می گویند این کار باعث شد زمینی از حجت خدا خالی نباشد. مگر امام باقر(ع) آن روز زنده نبود و حتی در کربلا نبود؟آیا از امام باقر(ع) همان گونه دفاع نمود؟
مورخان در خصوص بیماری و عدم بیماری امام زین العابدین(ع) و همچنین در خصوص این که حضرت در هنگام حضور در کربلا چند ساله بوده است، اختلاف نظر دارند.
بنابر نگرش آنانی که یکی از علل بیماری امام سجاد(ع) را حفظ حجت خدا در زمین دانسته و دفاع حضرت زینب(س) از آن حضرت را نیز مبتنی بر حفظ حجت خدا نموده اند باید گفت:دفاع حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) دفاع معقول و منطقی بوده است؛ زیرا در فرهنگ شیعی بعد از امام حسین(ع) امام سجاد(ع) امام و حجت خدا است. دفاع از امام و حفظ جان وی لازم و ضروری است؛ از این رو حضرت زینب(س) بارها به دفاع از امام سجاد(ع) برخاست و از اجرای تهدید و توطئه های دشمنی مبنی بر شهادت امام جلوگیری نمود، و حال آن که امام باقر(ع) در سال 61 هجری حدود چهار سال سن داشته و به حسب ظاهر امام نبود.
وی مانند سایر کودکان و اهل بیت(ع) در کربلا حضور داشت. حضرت زینب(س) همان گونه که از اهل بیت(ع) دفاع می کرد و از تهدیدات دشمنی علیهآنان جلوگیری نموده و سرپرستی آنان را برعهده داشت، از امام باقر(ع) نیز دفاع می نمود. دشمن به جهت آن که امام باقر(ع) کودک خردسال بود، از وی احساس خطر نکرده و حضور امام باقر(ع) را تهدید جدّی علیه خویش نمی دانست، از این رو امام باقر(ع) مانند امام سجاد(ع) از سوی دشمن تهدید نشد. نقش حضرت امام سجاد(ع) در صیانت انقلاب امام حسین(ع) و تحریف زدایی آن بود، که نقش بنیادی بود، از این رو حضرت بارها از سوی دشمن تهدید شد و حضرت زینب(س) بارها از وی دفاع نمود. بنابر بعضی از مبانی مورخان و سیره نگاران امام سجاد(ع) به هنگام عاشورا 24 سال داشت. اگر امام بیمار نبود، ممکن بود مانند جوانان دیگر به شهادت رسد.هنگامی که امام سجاد(ع) می خواست در شام خطبه بخواند.
یزید مانع خطبه خواندن او شد، ولی مردم اعتراض نموده، خواستار آن شدند که حضرت خطبه بخواند. رویکرد یزید نشان از آن دارد که وی از نقش حضرت امام سجاد آگاهی داشته است تا آنجا که یزید در همان مجلس گفت:او (امام سجاد(ع)) از منبر پایین نمی آید، مگر این که خاندان ابی سفیان را رسوا کند، زیرا او از خاندانی است که علم را از منبع وحی چشیده است.هم چنین باید توجه داشت که اگر چه امام باقر(ع) حضور داشتند، اما بعد از امام حسین(ع) حجت الهی روی زمین امام سجاد(ع) هستند و با وجود آن حضرت مسئله امامت و حجت الهی برای امام باقر(ع) مطرح نبوده است. اگر چه پس از امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) وجود داشت، اما هر امامی دارای آثار و برکات و دانش ها است و نقشی در تاریخ و هدایت بشری و سعادت و کمال انسان ها دارد که باید آن نقش آن گونه که در علم و تقدیر الهی ثبت شده است، تحقق یابد تا این رشته به امام بعد برسد. اگر غیر این بود و پس از عاشورا، امام سجاد(ع) به شهادت می رسید، به نظر می رسید وجود چنین امامی که امامت و پیشوایی نکرده و چیزی از او در رشته بزرگ امامت و هدایت بشری بر جای نمانده، لغو و بی ثمر بوده، با توجه به آن همه آثار و برکاتی که از وجود امام سجاد(ع) به یادگار مانده است.