تقوی چیست؟
تقوی نیروئی است که درانسان کم کم تشکیل می شود واورا به رستگاری می رساند. مانند لباسی که کم کم بافته می شود تا تمام شده وحتی بسوی تکامل می رود! تشکیل نطفه تقوی دردوران کودکی تشکیل می شود ولی رشد وتکامل
تقوی چیست؟
تقوی نیروئی است که درانسان کم کم تشکیل می شود واورا به رستگاری می رساند. مانند لباسی که کم کم بافته می شود تا تمام شده وحتی بسوی تکامل می رود! تشکیل نطفه تقوی دردوران کودکی تشکیل می شود ولی رشد وتکامل آن ازدوران بلوغ پی گیری می شود .بخشی رفتارهای انسان عکس العملی وازآموزه های اجتماعی که درآن بزرگ شده است ناشی می شود.البته رفتارهای صحیح ومناسب ما چنانکه ازعادت ماباشند مستحق ستایش نمی باشد اگر ماعملی نیکو انجام دهیم که خود برآن آگاه باشیم وآن عمل بی غرض باشدیعنی توقع رفع تنبیه وکسب پاداش رانداشته باشیم رنگ تقوی دارد.
البته بحث تقوی بسیار گسترده می باشد ومیتوان فهرست آنراتنظیم نمود تادرفرصت هاباشرح وتفصیل گفتگو نماییم .
تقوی درخوردن غذا
تقوی درانجام نظافت وپاکی امورفردی
تقوی درچشم ودیدن
تقوی درگوش وشنیدن
تقوی درزبان وسخن گفتن
تقوی درلباس پوشیدن
تقوی درخشم وشهوت
تقوی در معامله ومسائل مالی
تقوی درامانت داری وپیمان گذاری
تقوی درمدیریت .درقضاوت .درآموزش .درکار .درانتخاب
تقوی درفکر وذهن وخیال پردازی
تقوی دردفاع ودرجهاد
تقوی درپذیرش حق
تقوی دراقرار به حق
تقوی درهنر وآرزوهای بزرگ
تقوی درتعلیم وتعلم یادگیری وتعلیم دادن
تقوی درعمل به فرائض وشعائردینی
تقوی درانفاق وایثار
تقوی درمجاهدت باخواسته های فراوان نفس وارضاءنفس
تقوی درعلم وکسب قدرت
تقوی درهمت به کارهای اجتماعی
بعضی تقوی را به ترس وبعضی تقوی را به پرهیزترجمه نمودند.
تقوى
تقوا از رایجترین کلمات نهج البلاغه است.در کمتر کتابى مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تکیه شده است،و در نهج البلاغه به کمتر معنى و مفهومى به اندازه تقوا عنایت شده است .تقوا چیست؟
معمولا چنین فرض مىشود که تقوا یعنى«پرهیزکارى»و به عبارت دیگر تقوا یعنى یک روش عملى منفى،هر چه اجتنابکارى و پرهیزکارى و کنارهگیرى بیشتر باشد تقوا کاملتر است.
طبق این تفسیر اولا تقوا مفهومى است که از مرحله عمل انتزاع مىشود،ثانیا روشى است منفى،ثالثا هر اندازه جنبه منفى شدیدتر باشد تقوا کاملتر است.
به همین جهت متظاهران به تقوا براى اینکه کوچکترین خدشهاى بر تقواى آنها وارد نیاید از سیاه و سفید،تر و خشک،گرم و سرد اجتناب مىکنند و از هر نوع مداخلهاى در هر نوع کارى پرهیز مىنمایند.
شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است.در زندگى سالم،نفى و اثبات،سلب و ایجاب،ترک و فعل،اعراض و توجه توأم است.با نفى و سلب است که مىتوان به اثبات و ایجاب رسید،و با ترک و اعراض مىتوان به فعل و توجه تحقق بخشید.
کلمه توحید یعنى کلمه«لا اله الا الله»مجموعا نفیى است و اثباتى،بدون نفى ما سوا دم از توحید زدن ناممکن است.این است که عصیان و تسلیم،کفر و ایمان قرین یکدیگرند،یعنى هر تسلیمى متضمن عصیانى و هر ایمانى مشتمل بر کفرى و هر ایجاب و اثبات مستلزم سلب و نفیى است: فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى (1(
اما اولا پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و کفرها در حدود«تضاد»هاست.پرهیز از ضدى براى عبور به ضد دیگر است،بریدن از یکى مقدمه پیوند با دیگرى است.
از این رو پرهیزهاى سالم و مفید،هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین.پس یک روش عملى کورکورانه که نه جهت و هدفى دارد و نه محدود به حدى است،قابل دفاع و تقدیس نیست.
ثانیا مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم منطقى آن نیست.تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد پدید مىآید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مىرود.
این حالت،روح را نیرومند و شاداب مىکند و به آن مصونیت مىدهد.انسانى که از این نیرو بىبهره باشد،اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ بدارد چارهاى ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد،و چون همواره موجبات گناه در محیط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محیط کنار بکشد و انزوا و گوشهگیرى اختیار کند.
مطابق این منطق یا باید متقى و پرهیزکار بود و از محیط کنارهگیرى کرد و یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنارى گذاشت.طبق این منطق هر چه افراد اجتنابکارتر و منزوىتر شوند جلوه تقوایى بیشترى در نظر مردم عوام پیدا مىکنند.
اما اگر نیروى روحانى تقوا در روح فردى پیدا شد،ضرورتى ندارد که محیط را رها کند،بدون رها کردن محیط،خود را پاک و منزه نگه مىدارد.
دسته اول مانند کسانى هستند که براى پرهیز از آلودگى به یک بیمارى مسرى،به دامنه کوهى پناه مىبرند و دسته دوم مانند کسانى هستند که با تزریق نوعى واکسن،در خود مصونیت به وجود مىآورند و نه تنها ضرورتى نمىبینند که از شهر خارج و از تماس با مردم پرهیز کنند،بلکه به کمک بیماران مىشتابند و آنان را نجات مىدهند.آنچه سعدى در گلستان آورده نمونه دسته اول است:
بدیدم عابدى در کوهسارى قناعت کرده از دنیا به غارى
چرا گفتم به شهر اندر نیایى که بارى بند از دل برگشایى؟
بگفت آنجا پریرویان نغزند چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
نهج البلاغه تقوا را به عنوان یک نیروى معنوى و روحى که بر اثر ممارست و تمرین پدید مىآید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجى دارد و از آن جمله پرهیز از گناه را سهل و آسان مىنماید،طرح و عنوان کرده است:
ذمتى بما اقول رهینة و انا به زعیم.ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات.
همانا درستى گفتار خویش را ضمانت مىکنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار مىدهم .اگر عبرتهاى گذشته براى یک شخص آینه قرار گیرد،تقوا جلو او را از فرو رفتن در کارهاى شبههناک مىگیرد. تا آنجا که مىفرماید:
الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار.الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة (2(
همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هواى نفس[قرار]دادن،مانند اسبهاى سرکش و چموشى است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهاى خود را در آتش افکنند.و مثل تقوا مثل مرکبهاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکبها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مىبرند.
در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است.این خطبه مىگوید لازمه بىتقوایى و مطیع هواى نفس بودن،ضعف و زبونى و بىشخصیت بودن در برابر محرکات شهوانى و هواهاى نفسانى است.انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است که از خود اراده و اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست مىرود .لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است،مانند سوار ماهرى که بر اسب تربیت شدهاى سوار است و با قدرت و تسلط کامل آن اسب را در جهتى که خود انتخاب کرده مىراند و اسب در کمال سهولت اطاعت مىکند.
ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لیالیهم و اظمأت هواجرهم (3(
تقواى الهى اولیاى خدا را در حمایت خود قرار داده،آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار داده است،تا آنجا که شبهایشان را بى خواب(به سبب عبادت)و روزهایشان را بى آب(به سبب روزه)گردانیده است.
در اینجا على علیه السلام تصریح مىکند که تقوا چیزى است که پرهیز از محرمات الهى و همچنین ترس از خدا،از لوازم و آثار آن است.پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا،بلکه نیرویى است روحى و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.
فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنة و فى غد الطریق الى الجنة (4(
همانا تقوا در امروز دنیا براى انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر است و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است.
در خطبه156 تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحکم تشبیه فرموده که دشمن قادر نیست در آن نفوذ کند.
در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى که بر روح مىگذارد،به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى و احساس تنفر از گناه و پلیدى در فرد به وجود مىآورد.
تقوا مصونیت است نه محدودیت
سخن در باره عناصر موعظهاى نهج البلاغه بود.از عنصر«تقوا»آغاز کردیم.دیدیم که از نظر نهج البلاغه تقوا نیرویى است روحى،نیرویى مقدس و متعالى که منشأ کششها و گریزهایى مىگردد،کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى،و گریز از پستیها و آلودگیهاى مادى.از نظر نهج البلاغه تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مىدهد و آدمى را مسلط به خویشتن و مالک«خود»مىنماید .
تقوا مصونیت است
در نهج البلاغه بر این معنى تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت.بسیارند کسانى که میان«مصونیت»و«محدودیت»فرق نمىنهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند،به خرابى حصار تقوا فتوا مىدهند.
قدر مشترک پناهگاه و زندان«مانعیت»است،اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهرهبردارى از موهبتها و استعدادها.این است که على علیه السلام مىفرماید:
اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزیز،و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله و لا یحرز من لجأ الیه.الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا (5(
بندگان خدا!بدانید که تقوا حصار و بارویى بلند و غیر قابل تسلط است،و بىتقوایى و هرزگى حصار و بارویى پست است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس را که به آن پناه ببرد حفظ نمىکند.همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاکاریها بریده مىشود.
على علیه السلام در این بیان عالى خود گناه و لغزش را که به جان آدمى آسیب مىزند،به گزندهاى از قبیل مار و عقرب تشبیه مىکند،مىفرماید نیروى تقوا نیش این گزندگان را قطع مىکند.
على علیه السلام در برخى از کلمات تصریح مىکند که تقوا مایه اصلى آزادیهاست،یعنى نه تنها خود قید و بند و مانع آزادى نیست،بلکه منبع و منشأ همه آزادیهاست.
در خطبه 221 مىفرماید:
فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة.
همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است.
مطلب روشن است،تقوا به انسان آزادى معنوى مىدهد،یعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مىکند،رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مىدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهاى اجتماعى را از بین مىبرد.مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند،هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمىروند.
در میان آثار تقوا که بدان اشاره شده است،از همه مهمتر دو اثر است:یکى روشنبینى و بصیرت،و دیگر توانایى بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شداید.و چون در جاى دیگر به تفصیل در این باره بحث کردهایم (6) و بعلاوه از هدف این بحث که روشن کردن مفهوم حقیقى تقواست بیرون است،از بحث درباره آنها خوددارى مىکنیم.
ولى در پایان بحث«تقوا»دریغ است که از بیان اشارات لطیف نهج البلاغه در باره تعهد متقابل«انسان»و«تقوا»خوددارى کنیم.
تعهد متقابل
در نهج البلاغه با اینکه اصرار شده که تقوا نوعى ضامن و وثیقه است در برابر گناه و لغزش،به این نکته توجه داده مىشود که در عین حال انسان از حراست و نگهبانى تقوا نباید آنى غفلت ورزد.تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا،و این دور محال نیست بلکه دور جایز است.
این نگهبانى متقابل از نوع نگهبانى انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرماست،و چنانکه مىدانیم قرآن کریم از تقوا به«جامه»تعبیر کرده است:«و لباس التقوى ذلک خیر» (7(
على علیه السلام در باره نگهبانى متقابل انسان و تقوا مىفرماید:
ایقظوا بها نومکم و اقطعوا بها یومکم و اشعروها قلوبکم و ارحضوا بها ذنوبکم...الا فصونوها و تصونوا بها (8(
خواب خویش را به وسیله تقوا تبدیل به بیدارى کنید و وقت خود را با آن به پایان رسانید و احساس آن را در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید...همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید.
و هم مىفرماید:
اوصیکم عباد الله بتقوى الله فانها حق الله علیکم و الموجبة على الله حقکم و ان تستعینوا علیها بالله و تستعینوا بها على الله (9(
بندگان خدا!شما را سفارش مىکنم به تقوا.همانا تقوا حق الهى است بر عهده شما و پدید آورنده حقى است از شما بر خداوند.سفارش مىکنم که با مدد از خدا به تقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید.
پىنوشتها:
1ـ بقره/ .256 2ـ نهج البلاغه،خطبه .16 3ـ نهج البلاغه،خطبه .113 4ـ نهج البلاغه،خطبه .233
5ـ نهج البلاغه،خطبه .157 6ـ رجوع شود به کتاب گفتار ماه،جلد اول،سخنرانى دوم،[یا به کتاب ده گفتار.]
7ـاعراف/ .26 8ـ خطبه .233 9ـ همان.
مجموعه آثار جلد 16 صفحه 502 استاد شهید مرتضى مطهرى
مقدمه از تقوا :
هر چیزی آثار و کارکردهایی از خود به جای می گذارد و نشانه هایی دارد. برخی از امور را نمی توان جز از راه آثار و نشانه های آن شناخت. به ویژه در امور معنوی می توان گفت که تنها راه شناخت وجود پدیده ای معنوی در این دنیای مادی، آثار و نشانه های آن است. از این رو برای شناخت امر معنوی تقوا در انسانها می توان به آثار و نشانه های آن مراجعه کرد. لازمه این کار این است که نشانه های تقوا در آموزه های وحیانی شناخته شود و برپایه آن به وجود و یا فقدان پدیده تقوا در خود و یا دیگران حکم کنیم. بخصوص آنکه داوری در باره این موضوع امری لازم است که در بسیاری از موارد به حکم شریعت، تقوا به عنوان شرط ضروری برای واگذاری مسئولیت های دینی و اجتماعی است. از آن میان می توان به شرطیت تقوا در امام جماعت، قاضی و مرجع دینی و حاکم شرعی اشاره کرد. واگذاری این مسئولیت ها، مشروط به احراز وجود تقوا در شخص است تا مسئولیت به وی واگذار شود و نمی توان تنها به حکم اصالت برائت و اصل صحت، به وجود این شرط حکم و مسئولیتی را واگذار کرد. از این روست که در کتب فقهی همانند کتاب قضاوت و شهادت درباره چگونگی احراز تقوا در دیگران روش هائی بیان شده است که از آن جمله می توان به حضور دایم و همیشگی در نماز جماعت و جمعه و رفتار پسندیده بر پایه شرع و عرف اشاره کرد. در این مقاله تلاش می شود تا نشانه های تقوا در قرآن تبیین و شناسایی گردد.
تقوا عبارت است از اینکه بین خودت و بین آنچه خدا آن را حرام کرده است، مانع و پردهای قرار دهی. یعنی نفس را از وقوع در گناه حفظ کنی.
التقوی هی: امتثال الأوامر و اجتناب النواهی.
تقوا عبارت است از فرمانبرداری و اجرای دستورات و خودداری و پرهیز از انجام آنچه نهی شده است. یعنی تربیت نفس بهگونهای که بتواند برخلاف آنچه مطلوب آن است رفتار کند.
تقوا عبارت است از ترس از خداوند باعظمت و عمل به قرآن و راضی و قانعبودن به اندک از روزی و رزق حلالِ و خود را آمادهکردن برای سفر آخرت.
در این زمینه ابنقیّم «رحمه الله» تعریفی جامع ارائه دادهاند که با ذکر آن به تعاریف خاتمه میدهیم.
التقوی: حقیقتها العمل بطاعة الله ایماناً و احتساباً أمراً و نهیاً فیفعل ما أمر الله به ایماناً بالآمر و تصدیقاً بوعده و یترک ما نهی الله عنه ایماناً بالناهی و خوفاً من وعیده.
حقیقت تقوا عبارت است از اجرای دستورات خدا و اطاعت از او در اجرای دستورات و پرهیز از نواهی، اطاعتی که ریشه در قبول و پذیرش و اخلاص دارد. بنابراین انسان با تقوا، آنچه خداوند به آن امر کرده است را به اجرا میگذارد در حالی که به آمر (الله) ایمان دارد و وعدههای خداوند را قبول دارد، و رها میکند و انجام نمیدهد آنچه خداوند آن را نهی کرده است، در حالی که به نهیکننده (الله) ایمان دارد و از وعید خداوند در مورد عِقاب و عذاب میترسد.
)) از دیدگاه استاد مطهری ((
معنای دقیق تقوا :
تقوا، از مهم ترین شاخص های تربیت دینی است که در معارف ناب اسلامی بسیار به آن سفارش شده است. بنا بر همین ارزش و جایگاه، بزرگان اخلاقی و پیشروان تعلیم و تربیت اسلامی نیز به مسئله تقوا بیش از هر چیز توجه می کنند. در این میان، هرکدام تعریف های گوناگونی از تقوا ارائه داده اند که «پرهیزکاری» وجه مشترک همه آنهاست. حال آنکه شهید فرزانه، استاد مرتضی مطهری که در تبیین و آشکار ساختن معارف الهی، نگرشی ژرف و دقیق داشت، با دید تیزبین و تحلیل موشکافانه خویش، این معنا را برای واژه تقوا، نارسا می داند. ایشان ضمن اینکه زبان فارسی را از داشتن واژه ای هم سنگ در برابر کلمه تقوا ناتوان معرفی می کند، در یک تعریف توضیحی، کلمه «خود نگه داری» را معادل تقوا می داند و می گوید:
تقوای از معاصی، در واقع معنایش خود نگه داری است. متقی باش؛ یعنی خود نگه دار باش. خود این، یک حالت روحی و معنوی است که از آن، تعبیر به «تسلط بر نفس» می کنند. اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع، اراده و عقل و ایمانش بر خواهش ها و هوس هایش تسلط داشته باشند، به طوری که بتواند خودش را نگه دارد، این نیروی خود نگه داری، اسمش تقواست... خود را نگه داری کردن از معصیت، لازمه اش اجتناب از معصیت است و لازمه اجتناب از معصیت، خود را از لازمه معصیت ـ یعنی خشم الهی ـ نگه داری کردن است... اگر بگویند «اِتَّقِ اللّه َ» معنایش این است که خود را نگه دار از اینکه گرفتار گناه شوی و بر اثر گناه کردن، در معرض خشم الهی قرار بگیری.
تقوا، مهار مرکب نفس :
شهید مطهری، با بیان و تحلیلی دقیق از موارد کاربرد واژه تقوا در خطبه های نهج البلاغه، به شرح و توضیح ظرافت های موجود در کلام حضرت اشاره می کند و برداشتی حقیقی از معنای تقوا در نهج البلاغه را ارائه می دهد. از جمله، با ذکر بخشی از سخنان مولا علی علیه السلام از این کتاب انسان ساز درباره تقوا، این گونه توضیح می دهد:
}امام علی علیه السلام می فرماید:] همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هوای نفس قرار دادن، مانند اسب های سرکش و چموشی است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت، اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند. و مَثل تقوا، مثل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش، سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.
در این خطبه، تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش ضبط و مالکیت نفس است، ذکر شده. این خطبه می گوید: لازمه بی تقوایی و مطیع هوای نفس بودن، ضعف و زبونی و بی شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است. انسان در آن حالت، مانند سوار زبونی است که از خود، اراده و اختیاری ندارد و این مرکب است که به هرجا که دلخواهش است، می رود. لازمه تقوا، قدرت اراده و شخصیت معنوی داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است؛ مانند سوار ماهری که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت و تسلط کامل، آن اسب را در جهتی که خود انتخاب کرده، می راند و اسب در کمال سهولت، اطاعت می کند.
اهمیت تقوا:
انسانِ حیران و سردرگم، منهای وحی و هدایت ربّانی در بیبضاعتی عمیق قرار گرفته و در فرسنگهای دور از سعادت و خوشبختی واقع میشود. چرا که انسان با ترکیب دوگانهی زمینی (وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طینٍ) سجده 7 و آسمانی (وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی) حجر29 به رشد و تقویت و اشباع هر دو بُعد نیازمند است. هرگاه انسان به یکی از این دو جانب اهتمام داده و در حق دیگری امهال ورزد، تصویری خندهآور از خود میسازد. سامانبخشی امور انسان جز از طریق وحی ممکن نیست. علت آن است که انسان در مسیر رشد و شکوفائی و رسیدن به سعادت و خوشبختی نیاز به ایمان دارد. ایمان به خدا و قیامت و سایر باورهای ایمانی نقش اساسی در ضبط و کنترل انسان، جهتدهی استعدادها و تصحیح رفتار دارند. دسترسی به باورها و ارکان ایمان از میدان بُرد حواس، عقل و قدرت ادراک انسان خارج هستند. اسبابی که انسان را به شناخت دقیق این باورها بدون راهنمایی وحی رهنمون شود در اختیار انسان قرار داده نشده است. و از اینجاست که خداوند در بخش هدایت تشریعی و ابتلائی انسان را رها ننموده و خود عهدهدار این هدایت گشتهاند (إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى) لیل12.
خداوندگارِ حکیم، به تناسب رشد انسانی و نیازمندیهای وی در مراحل مختلف تاریخی، انسان را مخاطب مقداری مناسب از وحی و هدایت قرار داده و چون بشریت به حدی از استعداد و رشد رسید که بتواند مخاطبِ آخرین وحی ربّانی باشد، خداوند قرآن را به عنوان آخرین نسخهی شفابخش در اختیار او قرار داد. قرآن آخرین کتاب آسمانی بر محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و سلمـ آخرینِ رسولان نازل گردید.
هدف اساسی از نزول بخشهای فرود آمده از هدایت ربانی که در اختیار سایر پیامبران و امتهایشان قرار گرفته و همچنین آخرین بخش از این هدایت که در کاملترین وجه خود بر پیامبر اسلام نازل گشته است، این بوده است که مخاطبین آنرا تلقی نموده و به آن عمل کنند و زندگی خود را بر اساس آن تنظیم کنند.
طبیعت انسان، مُلهم بودن روان او به فجور و تقوی و مختار بودن او در انتخاب یکی از دو راه و وجود هواهای نفسانی و حضور شیطان در زندگی انسانها سبب گشته تا همهی مخاطبین کتابهای آسمانی منقاد و تسلیم نباشند، بلکه فقط گروهی که زمینهی ترس و خشیت مؤمنانه در آنها ریشه دارد عاملین به این خطاب میگردند.
)فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى * سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى).9/10 أعلی
چنین آمادگی، اهلیت و لیاقتی که لازمهی تلقی، فهم و عمل به اوامر خداوندی است تقوی نام دارد و به همین دلیل توصیهی ثابت و اصیل خداوندی به انسانیت در طول تاریخ انسانهایی دارای کتاب و امت اسلامی ـ "تقوا" میباشد.
)وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللّهَ). نساء131
و شعار محوری دعوت رسولان در طول تاریخ رسالت نیز دعوت اقوامشان به این امر بوده است.
)وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظّالِمینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ). 10/11شعراء
)کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 105/106 شعراء
)کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 123/124 شعراء
)کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ * ِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 160/161 شعراء
)کَذَّبَ أَصْحابُ اْلأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ). 176/177 شعراء
)وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ). 123/124 صافات
)وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).179 بقرة
چیستی تقوا :
تقوا به معنای حفظ و نگهداشت خویشتن از چیزی است که از آن می هراسد؛ از این رو بیش ترین کاربرد این واژه در زمان جاهلیت در حوزه جنگ و مباحث پیرامونی آن است. وقایه از جنگ و آسیب های احتمالی آن هدف اصلی مردمانی بود که هر آن در معرض خطر و هجوم اقوام و قبایل پیرامونی بوده اند.
آمادگی نظامی برای حفظ خود و جامعه از یورش های پیاپی، دغدغه اصلی مردمان جاهلی بود. این گونه است که پیامبر(ص) در نخستین هشدار باش های خویش از روش هشدارهای جنگی استفاده می کند. آن حضرت بر کوهی بر می آید و به عنوان اطمینان، از آنان می پرسد که اگر خبری از هجوم و یورش دشمن دهد آنان او را باور می کنند و برای دفاع و آمادگی نظامی، خود را مهیا می سازند که جواب مثبت آنها، پیامبر را بر آن می دارد که اعلام کند هشدار باش وی نسبت به آخرت و خشم الهی همانند هشدارباش جنگی و یورش دشمنان به خاک و مرز آنان است. در حقیقت همان گونه که انسان خود را در برابر دشمن ظاهری و دنیوی، آماده می کند و در برابر آن وقایه می گیرد، می بایست در برابر دشمن باطنی و خشم الهی نیز خود را در وقایه قرار دهد و با این گونه آمادگی، از یورش و آسیب های احتمالی آن در امان بماند.
بدین ترتیب واژه وقایه و تقوا که در حوزه مسایل دنیوی و نگه داشت از دشمن و یورش و آسیب های احتمالی آن بود، به حوزه مسایل فرامادی و امور معنوی کشیده می شود و تقوا به مفهوم تازه ای خود را نشان می دهد.
تقوا در فرآیندی پیچیده از یک معنای مادی به معنای فرامادی سوق داده می شود و در شریعت اسلام و کاربرد قرآنی آن به معنای نگهداری نفس از هر چیزی می شود که موجب قرار گرفتن آدمی در برابر خشم الهی می گردد، برای رسیدن به تقوا و سپری در برابر آتش خشم الهی و دوزخ، می بایست شخص خود را به هر چیزی که خدایش فرمان می دهد و یا باز می دارد و عمل کند و در رفتار و کردار خویش آموزه های قرآنی را به دقت انجام دهد.
بنابراین تقوای الهی در مفهوم قرآنی افزون بر پرهیزگاری از گناه و امور باطل و نابهنجار، عمل به همه آموزه هایی است که قرآن و خداوند و پیامبرش(ص) بدان فرمان داده اند.
نشانه های تقوا :
قرآن برای تقوا نشانه هایی در حوزه های روحی و روانی و مادی و معنوی بیان می کند که می توان از راه این نشانه ها به وجود پدیده ای معنوی در شخص به نام پدیده تقوا دست یافت و او را به تقوا و متقی متصف کرد.
از جمله نشانه های تقوا در شخص، وجود آرامش و طمانینه در هنگام مصیبت ها و سختی هاست. کسی که اهل تقواست، در هنگام بلایا و مصیبت ها که همه را به آشوب می اندازد و آرامش را از آنان سلب می کند، چنان رفتار آرام از خود نشان می دهد که اشخاص دیگر نیز تحت تاثیر رفتار آرام او به آرامش دست می یابند. چنین انسان هائی خوف و ترسی ندارند و همواره به آسانی از کنار رخدادها می گذرند؛ زیرا منشأ همه امور را خداوند می دانند و به حکمت و فرزانگی خدا ایمان داشته و کارهایش را برپایه حکمت و خرد ارزیابی می کنند. این گونه است که هرگز آرامش از ایشان دور نمی شود و آشوب و ترس به دل هایشان راه نمی یابد. (آل عمران آیه 125و 126و نیز اعراف آیه 35(
از دیگر نشانه های وجود تقوا در شخص می توان به دوری از انواع گناهان بزرگ و کوچک و یا اصرار نکردن به حتی اشتباهات و گناهان کوچک اشاره کرد. از این رو شخص متقی در زندگی اجتماعی خویش همواره از هتک و آبروریزی ساحت دیگران پرهیز دارد (هود آیه 78 و حجر آیه 67 تا 69) و به هیچ عنوان راضی نمی شود که دیگری را به زبان و عمل خویش بیازارد و به اذیت و آزار دیگری رضایت دهد. (احزاب آیه 69و 70(
از تمسخر و استهزای دیگری اجتناب می ورزد (حجرات آیه 11و 12) از به کاربردن القاب زشت و یادکرد دیگران به نام های ناپسند خودداری می ورزد (همان) و نسبت به دیگران تکبر نمی کند و خود را برتر از ایشان نمی شمارد. (آل عمران آیه 75و 76(
فواید تقوا:
تأمل در آیاتی که در بخش اهمیت تقوا ذکر شد، جایگاه تقوا را مشخص میگرداند، دقت در مجموعهای دیگر از آیات که در آن مدح و ستایش تقوا آمده است و اشاره به فوائد تقوا دارد، نیز میتواند اهمیت تقوا را برای ما صدچندان کند. پس با هم در این آیات تأمل کنیم.
· تقوا مقیاس و میزان تفاضل و برتری انسانهاست. (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ) 13 حجرات
· بهترین توشهی این دنیا تقوا میباشد. (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی اْلأَلْبابِ) 197 بقره
· متقین دوستان حقیقی خداوند هستند. (إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ) 34 انفال
· خداوند عمل متقین را قبول میکند. (إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ) 27 مائده
· باتقوایان اهلیت و شایستگی عمل به قرآن را دارند. (هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ) 138 آل عمران
· کسی میتواند در مقابل شیطان مقاومت کرده و از مکر شیطان در امان بماند که اهل تقوا باشد. (إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ) 201 اعراف
· هر بنیان و تأسیسی که بر تقوا استوار نباشد، نابودشدنی است. (أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ) 109 توبه
· رفاه مادی و نزول برکات بر امتها نیز به تقوای آنها ارتباط دارد. (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعیمِ * وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ) 65/66 مائده
· خداوند با اهل تقوا همراهی میکند، آنها را دوست دارد و آنها را نصرت میدهد. (أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ) 36 توبه ـ (إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ) 128 نحل ـ (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ) 7 توبه
· رزق و روزی پاک و رهایی از تنگناها و سختیها نصیب متقین میشود. (وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا) 2/3 طلاق
· برخورداری از تقوا به انسان قدرت میدهد حق را از باطل تشخیص دهد. (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ) 29 انفال
· در آخرت نیز اهل تقوا هستند که از نعمتهای خداوندی برخوردار میشوند، در باغهای بهشت وارد میشوند و به رضوان خداوندی میرسند.
(إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ * آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ) 15/16 ذاریات
)إِنَّ الْمُتَّقینَ فی مَقامٍ أَمینٍ) 51 دخان
)إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ) 54 قمر
)إِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفازًا * حَدائِقَ وَ أَعْنابًا) 31/32 نبأ
ارزش تقوا :
در متون دینی ارزش فراوانی برای تقوا برشمرده تا حدی که کمتر موضوعی از موضوعات در حد اهمیت، به پایه آن می رسد و دلیل آن نیز روشن است چراکه هدف خلقت آدمی که همان سعادت و رشد و کمال دنیوی و اخروی است به وسیله «تقوا» به دست می آید.
تقوا رئیس و سرسلسله اخلاق انسانی و اخلاق انبیاء شمرده شده است. در دو حدیث از امام علی(ع) این حقیقت منعکس شده است. ایشان می فرمایند: «التقی رئیس الاخلاق» و در جای دیگر آمده است: «علیک بالتقی فأنه خلق الانبیاء»
در زمینه فضایل معنوی، «تقوا» و «خویشتن داری» موفق به کسب مدال های زرین و درخشانی گردیده و گوی سبقت را از دیگر مؤلفه های اخلاقی ربوده است علاوه بر آنچه گفته شد در احادیث دیگری از معصومین شاهد بیان گوشه ای دیگر از این گوهر ارزشمند اخلاقی هستیم.
پیامبر اکرم(ص) تقوا را «رزق و روزی» می دانند که هرکسی که از آن بهره مند گردد خیر دنیا و آخرت نصیبش گشته است: «من رزق فقد رزق خیر الدنیا و الآخره))
آن حضرت در توصیه به جناب ابوذر تقوا را در رأس همه امور و سرآمد همه کارها معرفی می کنند و می فرمایند: «علیک بتقوی الله فأنه الأمر کله))
و هنگامی که از امام علی(ع) از با فضیلت ترین کارها سؤال می شود امام انگشت تأکید خود را بر همین مسأله می گذارند: در تمثیلات و تشبیهات حدیثی نیز می توان زوایای دقیقی از مسأله تقوا و ارزش آن را جستجو کرد.
ساختمان باشکوهی را تصور کنید که با نقشه ای دقیق، مصالح فراوان و تلاشی گسترده بنا شده است اما چون بر سرزمینی با خاک سست و بی استحکام قرار گرفته دیری نمی پاید که فرو می ریزد و نیز زراعتی را درنظر بگیرید که در شوره زار کشت شده که چون خاک مناسبی ندارد و آب درست به آن نمی رسد به بار نمی نشیند، اعمال آدمی نیز چنین اند. بنیان کار خیر اگر بر سرزمین تقوا که محکم ترین سرزمین است بنا شود مستحکمترین ساختمان خواهد بود که طوفان های کبر و ریا، غفلت و هواپرستی و گناه آن را ویران نخواهد کرد.
ریشه درخت عمل آدمی اگر در کشتزار تقوا زرع شود هیچگاه بی آب نخواهد شد و بی ثمر نخواهد ماند بلکه سرزمین تقوا سرزمینی با آب فراوان و خاک حاصلخیز است. آنچه گفته شد تفسیر کوتاه حدیثی پرمغز از مولاعلی(ع) است که نقش تقوا را در رشد عمل آدمی ذکر کرده اند: «لا یهلک علی التقوی سنخ اصل ولا یظما علیها زرع قوم»
سخن در باب ارزش و اهمیت تقوا بسیار است که با توجه به مجال اندک این نوشتار که رسالت اصلی آن تبیین مفصل تر آثار و ثمرات تقوا است به همین کوتاه سخن بسنده می کنیم.
قرآن و مسأله دوری از گناه :
در قرآن بسیار از تقوا و دوری از گناه، سخن به میان آمده، و گاهی با بیان مجازات سخت مجرمان و اهل گناه، و زمانی با بیان آثار درخشان دوری از گناه، با تعبیرهای گوناگون که به بعضی از آن ها قبلاً اشاره شد انسان ها را به سوی تنفّر از گناه فراخوانده است، از جمله در سوره شمس نود و یکمین سوره قرآن، یازده سوگند یاد نموده برای این مطلب که: «قد افلح من زکّاها ـ و قد خاب من دسّاها؛(14)که قطعاً هر کس روح و روانش را با دوری از گناه، پاک نموده رستگار شده است، و آن کس که روح و روانش را با گناه آلوده نموده، نومید و محروم و تیره بخت گشته است.»
قابل توجه این که واژه معصیت که در دعای مورد بحث آمده(و بعد المعصیة) در اصل به معنی عصیان و سرپیچی و خروج از فرمان خدا است که انسان را از مرز بندگی خدا خارج می سازد، و تحت سیطره شیطان قرار داده و عامل گناهان می شود، این واژه با تعبیرات گوناگون 33 بار در قرآن آمده است. از جمله می فرماید: «و من یعص اللّه و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً؛و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، دچار گمراهی آشکاری شده است.» و در مورد دیگر می فرماید: «و من یعض اللّه و رسوله فانّ له نار جهنّم خالدین فیها؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن او است و جاودانه در آن می ماند.» و در مورد کیفر در بدری و ذلّت و خواری یهودیان می فرماید: «ذلک بما عصوا و کانو یعتدون ؛ این کیفرهای شدید برای یهودیان از آن جهت است که معصیت خدا نموده و به حدود قوانین الهی تجاوز نمودند))
این تعبیرات بیانگر آن است که قرآن با هشدارهای مکرر، پیروان خود را به دوری از گناه و پرهیز از سرپیچی از فرمان خدا، و نجات از بازتاب شوم و سخت گناه فرا می خواند، و گناه را آفت ویرانگر و عامل بلاها و عذاب های دنیا و آخرت می داند.
پرهیز از کوچک شمردن گناه :
یکی از عواملی که انسان را به سوی گناه سوق می دهد، کوچک شمردن گناه است، و گاهی با تقسیم گناه به صغیره و کبیره، بعضی را فریب می دهد که پس ارتکاب گناهان صغیره چندان مهم نیست، غافل از آن که گناه به معنی فرمان خدا را زیر پا گذاشتن و فرمان شیطان را روی چشم نهادن است، و چنین کاری بسیار بزرگ و خطرناک است، و مسأله صغیره و کبیره امری نسبی است، یعنی بعضی از گناهان نسبت به بعضی دیگر کوچک ترند، و گرنه هر گناهی ذاتاً بزرگ و خطیر است و حتماً باید از آن دوری جست. وانگهی کوچک شمردن گناه موجب تبدیل آن به گناه بزرگ می شود. چرا که به عنوان مثال اگر کسی سنگی به سوی ما پرتاب کرد، ولی بعداً پشیمان شد و عذرخواهی کرد، شایسته است که او را ببخشیم، ولی اگر سنگ ریزه ای به ما بزند، و در مقابل اعتراض بگوید این که چیزی نیست، بی خیالش. او را نمی بخشیم، زیرا این کار از روح استکباری او پرده بر می دارد، و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک می شمرد، از این رو امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «اشدّ الذّنوب ما استهان به صاحبه ؛ بدترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک و سبک بشمرد.» و امام سجاد(ع) از خطرناک بودن کوچک شمردن گناه به خدا پناه می برد، و در ضمن دعا عرض می کند: «اللّهم اعوذ بک...من الاصرار علی المأثم و استصغار المعصیة ؛ پروردگارا! به تو پناه می برم از اصرار بر گناهان، و کوچک شمردن گناه.»
و به طور کلی از گفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) فهمیده می شود که گناهان صغیره در چندین مورد به گناه بزرگ تبدیل می گردد، مانند:
1ـ اصرار بر صغیره 2ـ کوچک شمردن گناه. 3ـ اظهار خوشحالی هنگام گناه 4ـ گناه از روی طغیان
5 ـ مغرور شدن به مهلت الهی هنگام گناه 6ـ تظاهر به گناه 7 ـ گناه افراد با شخصیّت 8 ـ عزم بر تکرار گناه صغیره
9ـ رضایت به گناه دیگران. و باید توجه داشت که همین گناهانی که ما آنها را کوچک می پنداریم، انباشته شدن آنها می تواند بزرگترین خطرها را بیافریند.
مانند آن که قطره هایی از بنزین را در ظرفی جمع کنیم و آن را با خود حمل نماییم، که جرقّه ای کافی است تا فاجعه ای ایجاد کند، برای تجسّم این مطلب، امام صادق(ع) از مثال عملی پیامبر(ص) بهره گرفت، فرمود: روزی پیامبر(ص) با همراهان خود در سرزمین بی آب و علفی فرود آمد، در آنجا به آنها فرمود: «بروید هیزم جمع آوری کنید، تا با آن آتش روشن کنیم و غذا بپزیم.» یاران عرض کردند: اینجا سرزمین خشکی است و هیچ گونه هیزم در آن نیست، پیامبر(ص) فرمود: بروید هر مقدار که می توانید جمع کنید. آنها رفتند و هر کدام مختصری هیزم یافته و آوردند و روی هم ریختند، و هیزم زیادی انباشته شد، پیامبر(ص) با نگاه به آن هیزم به همراهان فرمود: «هکذا تجتمع الذّنوب؛ گناهان این گونه روی هم انباشته می گردند.» آنگاه فرمود: «ایّاکم و المحقّرات من الذّنوب... ؛ از گناهان حقیر و ریز بپرهیزید که همه آنها ثبت و جمع می گردد))
امام کاظم(ع) در ضمن گفتاری فرمود: «لاتستقلوا قلیل الذّنوب، فانّ قلیل الذّنوب تجتمع حتّی یکون کثیراً ؛ گناهان کوچک و اندک را کم نشمرید، زیرا همان ها انباشته شده و بسیار می شوند.» و امام حسن عسکری (ع) فرمود: «از گناهان نابخشودنی این است که انسان بگوید: کاش مرا به غیر از این گناه مجازات نکند.» چرا که این تعبیر بیانگر کوچک شمردن گناه است.
تقوا دارای مراتب و مراحلی است:
مرحله اول تقوا ترک محرمات و عمل به واجبات است.حضرت امیرمومنان علی(علیه السلام) فرمودند: المتّقی مَنِ اتّقی الذُّنوب: با تقوا کسی است که از گناه پرهیز کند
وحضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: إعمِل بِفَرائِضِ اللهِ تَکُن أتقی النّاس : به واجبات الهی عمل کن تا با تقواترین مردم باشی که این مرتبه اول که مرحله عمل می باشد
حضرت آیت الله مجتهدی(رحمه الله) می فرمودند: وقتی که ما در قم طلبه بودیم هر شب موقع خواب از رساله مراجع تقلید مسأله می خواندیم و با احکام فقهی و نظرات مراجع و دستورات اسلام آشنا می شدیم بعد می خوابیدیم اما الان مردم یا توضیح المسائل در منزل ندارند یا اگر دارند حال مراجعه کردن ندارند و اگر به مشکلی و یا مسأله ای برخورد کردند از یکی از روحانیون می پرسند و چون همه روحانیون مجتهد نیستند لذا هرکدام از آن بزرگواران نظر مرجع تقلید خودش را بیان می کند و کمتر روحانی یافت می شود که نظرات همه مراجع تقلید را بداند و در مسأله مورد نظر فتوای همان مرجع را بگوید و حتی بعضی پا فراتر گذاشته اند یعنی مرجع مشخص نکرده اند، یا می گویند باقی هستیم، اگر باقی بر تقلید از مرجع میت هستند باید به اجازه یکی از مراجع زنده فعلی باشد.
مرحله دوم تقوا به جا آوردن مستحبات و ترک مکروهات است.
حضرت آیت الله مجتهدی(رحمه الله) در این زمینه می فرمودند: علماء باید مستحبات را برای خود واجب بدانند و مکروهات را حرام. شما طلاب به مستحبات خیلی اهمیت بدهید.
همچنین ایشان می فرمودند: استاد ما حاج شیخ علی اکبر برهان خیلی در مستحبات و مکروهات دقیق بودند لذا ما جرأت نداشتیم نزد ایشان این موارد را رعایت نکنیم، استاد ما حتی نسبت به بعضی موارد هم مخالف بودند، مثل آجیل و تخمه و چای و غیره و ما نزد ایشان جرأت چای خوردن هم نداشتیم.
مطلبی که در مستحبات مهم است این است که حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: إذا أضَرَّتِ النَّوافِلِ بِالفَرائِض فَارفُضوها اگر مستحبات به واجبات ضرر زد مستحبات را رها کنید
و مطلب دیگر اینکه حضرت فرمودند: إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدبارا فَإذا أقبَلَت فَاحمِلوها عَلی النَّوافِلِ و إذا أدبَرَت فَاقتَصِرُوا بِها عَلَی الفَرائِض برای قلبها روی کردن(حالت میل و رغبت) و پشت کردن(بی میلی و بی رغبتی) است هنگامی که این قلبها میل داشت آنها را به انجام مستحبات وادارید و هرگاه قلبتان میل و رغبت نداشت به واجبات اکتفا کنید
مطلب مهم دیگر دائمی بودن است، حضرت علی(ع) فرمودند: قلیلٌ یَدُومُ خیرٌ مِن کثیرٍ مُنقطع کار کم و همیشگی بهتر از کار زیادی است که انسان را خسته کند و پیوستگی و دوام نداشته باشدواین حدیث فقط درباره مستحبات نیست بلکه در تمام امور به کار می آید.
مرحله سوم تقوا این است که انسان مباح هم انجام ندهد. یعنی در هنگام خوردن و آشامیدن و خوابیدن و غیره که از افعال مباح هستند ، صرفاً جهت سیرشدن غذا نخورد بلکه نیت کند با سیرشدن می توانمنیرو کافی به دست بیاورم و واجبات و عبادات را انجام دهم و بتوانم بهتر درس بخوانم و بهتر به اجتماع و اسلام خدمت کنم، اینجاست که ضمن برطرف شدن گرسنگی یا تشنگی، خداوند برای او عبادت هم می نویسد چرا که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: إنّما الأعمالُ بِالنّیات و همچنین فرمودند: یُبعَثُ النّاسُ عَلی نیّاتِهِم یعنی مردم در روز قیامت بر طبق نیت هایشان مبعوث می شوند.
نتیجه گیری :
))به نظرمن: با مبحثی که در مورد تقوا از استاد مطهری که میگوید نوعی خود نگهداری است موافقم،چون همه با غلبه به نفس خودشان میتوانند حداقل یک قدم کوچک به سوی تقویت تقوا بردارند و برای شروع تقویت تقوا امر مهمی تلقی میشود((