مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

اخبار،پرسش و پاسخ،مقاله، گزارش تصویری فعالیت های مسجد،کانون فرهنگی والفجر
مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

مسجد بلال حبشی کوی مولوی گرگان

اخبار،پرسش و پاسخ،مقاله، گزارش تصویری فعالیت های مسجد،کانون فرهنگی والفجر

زندگانی امام هفتم (ع)

چهار گروه از مردم از نگاه امام کاظم (ع(

به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید آن حضرت به کنیه هاى ابو ابراهیم و ابو على نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل مغرب ................

چهار گروه از مردم از نگاه امام کاظم (ع(

به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید آن حضرت به کنیه هاى ابو ابراهیم و ابو على نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربى (بربری) گفته اند ..... برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسى الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله مى پرسیدند و کسب علم میکردند. بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع( )148 ق) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را برعهده داشت

چگونگى به امامت رسیدن آن حضرت

در زمان حیات امام صادق (ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اى چون از حیات اسماعیل مایوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مى دانند و همین طور به ترتیب و به تفضیلى که در کتب اسماعیلیه مذکور است. - پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضى او را عبدالله افطحمى دانند. این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که فطحیه موسوم هستند.

برادر دیگر امام موسى کاظم (ع) اسحق که برادر تنى آن حضرت بود. به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسى کاظم (ع) را قبول داشت و حتى از پدرش روایت مى کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شان و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسى کاظم (ع) بقدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفى و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسى الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

شخصیت اخلاقى

بخشندگى ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت بیکران خویش تربیت مى فرمود.

شبها بطور ناشناس در کوچه هاى مدینه مى گشت و به مستمندان کمک مى کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها مى گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مى کرد. صرار (کیسه ها) موسى بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسى صره اى مى رسید بى نیاز مى گشت. معذلک در اطاقى که نماز مى گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود.

برخورد حاکمان سیاسى معاصر با امام

مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تاثیر شخصیت امام از او عذرخواهى کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان مى دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمى دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مى دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتى اصرار زیاد کرد فرمود مى پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مى کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریاى خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چیز باقى مى ماند؟ امام فرمود:

مى دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به مامسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است) از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من)مى گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

زندانى نمودن امام و چگونگى شهادت

درباره حبس امام موسى (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت مى کند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسى (ع) و یحیى این معنى را به هارون اعلام مى داشت. سرانجام یحیى پسر برادر امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند. گویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار مى خواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مى دهند تا آنجا که ملکى را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول الله از تو پوزش مى خواهم که مى خواهم موسى بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او مى خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالى آن عیسى بن جعفربن منصور بردند.

عیسى پس از مدتى نامه اى به هارون نوشت وگفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت، سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگى گفته اند.

فرزندان امام

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى کاظم (ع) سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند. یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

مناظره امام کاظم(علیه السلام) با هارون

هارون الرّشید (پنجمین خلیفه عبّاسی) در گفتگویی، با امام کاظم ـ علیه السّلام ـ سخن را چنین ادامه داد و به آن حضرت خطاب کرده و گفت:

شما در بین عام و خاص، روا دانسته‌اید تا شما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت دهند و می‌گویید ما پسر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستیم، با این‌که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسری نداشت، تا نسل او از ناحیه پسر ادامه یابد، و می‌دانید که ادامه نسل از ناحیه پسر است نه دختر و شما اولاد دختر او هستید، پس پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستید؟

امام کاظم: اگر پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ هم اکنون حاضر شود و از دختر تو خواستگاری کند، آیا جواب مثبت به او می‌دهی؟

هارون: عجبا! چرا جواب مثبت ندهم، بلکه بر این وصلت بر عرب و عجم افتخار می‌کنم.

امام کاظم: ولی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دختر من خواستگاری نمی‌کند و برای من روا نیست که دخترم را همسر او گردانم.

هارون: چرا؟

امام کاظم: زیرا، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باعث تولّد من شده است (و من نوه او هستم) ولی باعث تولّد تو نشده است.

هارون: احسن ای موسی! اکنون سؤال من این است که چرا شما می‌گوئید: «من از ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هستم؟ با این‌که پیامبر نسلی نداشت، زیرا نسل از ناحیه پسر است نه دختر، و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسر نداشت، شما از نسل دختر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ هستید، نسل حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ نسل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نخواهد بود.

امام کاظم: آیا در امانم، و اجازه می‌دهی جواب دهم؟

هارون: آری، جواب بده.

امام کاظم: خداوند در قرآن (آیه 84 و 85 انعام) می‌فرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَتهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی هاروُنَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ ـ وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی و وَعِیسی وَ اِلْیاسَ کُلّ مِنَ الصّالِحینَ

: «و از دودمان ابراهیم ـ علیه السّلام ـ، داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون هستند، این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم ـ و هم‌چنین زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس، هر کدام از صالحان بودند» (سوره انعام، آیه 84 و 85(

اکنون از شما می‌پرسم: پدر عیسی چه کسی بود؟

هارون: عیسی ـ علیه السّلام ـ پدر نداشت.

امام کاظم: بنابراین خداوند در آیه مذکور، عیسی ـ علیه السّلام ـ را به ذریّه پیامبران از طریق مادرش مریم ملحق نموده است، هم‌چنین ما از طریق مادرمان فاطمه ـ علیها السّلام ـ به ذریّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیوسته‌ایم.

آن‌گاه فرمود: آیا بر دلیلم بیفزایم؟

هارون گفت: بیفزا.

امام کاظم: خداوند (در مورد ماجرای مباهله) می‌فرماید:

فَمَنْ حاجّکَ فِیهِ مِنْ بَعدِ ماجائَکَ مِنَ الْعِلمْ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائکُم وَ اَنْفُسنَا وَ اَنْفُسَکُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ الله عَلی الْکاذِبینَ

: «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسید (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن‌ها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت می‌کنیم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود، آن‌گاه مباهله می‌کنیم، ولعنت خدا را بر درغگویان قرار می‌دهیم» (سوره آل‌عمران، آیه 61)

آن‌گاه فرمود: هیچ‌کس ادّعا ننموده که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هنگام مباهله (یعنی نفرین کردن برای هلاکت آن کس که راه باطل را می‌پیماید) با گروه نصاری، کسانی را برای مباهله آورده باشد، جز علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه و حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ را، بنابراین از این ماجرا استفاده می‌شود که منظور از «اَنْفُسَنا» (از نفوس خود) علی ـ علیه السّلام ـ است، و منظور از «اَبْنائَنا» (پسران ما)، حسن و حسین ـ علیه السّلام ـ می‌باشند، که خداوند آن‌ها را پسران رسول خدا خوانده است.

هارون: دلیل روشن امام کاظم ـ علیه السّلام ـ را پذیرفت و گفت: احسن بر تو ای موسی! ...

چهار گروه از مردم از نگاه امام کاظم (ع)

امام کاظم علیه‏السلام : اَلنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: جاهِلٌ مُتَرَدّى مُعانِقٌ لِهَواهُ وَ عابِدٌ مُتَقَوّىکُلَّما اَزْدادَ عِبادَةً اَزْدادَ کِبْرا وَ عالِمٌ یُریدُ اَنْ یوطَاَ عُقْباهُ وَ یُحِبُّ مَحْمِدَةَ النّاسِ وَعارِفٌ عَلى طَریقِ الحَقِّ یُحِبُّ القیامَ بِهِ فَهُوَ عاجِزٌ اَوْ مَغْلوبٌ فَهذا اَمْثَلُ اَهْلِ زَمانِکَ وَاَرْجَحُهُمْ عَقْلاً؛

مردم چهار گروهند : جاهلى که غرق در هوا و هوس و در معرض هلاکت است، عابدى که تظاهر به تقوا مى‏کند و هر چه بیشتر عبادت مى‏ نماید، تکبرش بیشتر مى‏شود،عالمى که مى‏خواهد پشت سرش حرکت کنند و دوست دارد از او تعریف نمایند، و حق‏ شناسِ حق ‏پویى که دوست دارد حق را به پادارد، اما یا ناتوان است و یا زیر سلطه.چنین فردى بهترین نمونه روزگار و عاقل‏ ترین مردم دوران است.

نجمه همسر امام موسی کاظم (ع)

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید که به او فرمودند: اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد. پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع) فرمود: پسرم! نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیکى کن. ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند کرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش راز و نیازمى کرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک، ارزشى فراتر یافت.

فرزندان امام

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

چند سخن برگزیده از حضرت امام موسی کاظم (ع)

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.

* روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َ‏علیه السلام) کانَ یَبِکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام کاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان که محاسنش از اشک تر مى‏شد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

* امام کاظم ‏علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

* امام کاظم‏ علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏کرد.

* امام کاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛

 کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

* امام کاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چیزى که چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى‏کند.

* امام کاظم‏ علیه السلام: إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.

* امام کاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛

خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر کس مباش.

*امام کاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دو تا.

* امام کاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شکیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شکیبایى در بلا.

رسالتی عظیم در زندان

بیست و پنجم رجب المرجب، سالروز شهادت موسی بن جعفر علیه السلام بهانه ای است تا به نقش بی بدیل امامت پرداخته و بیان شود که امامت را نمی شود در بند کشید، اگرچه جسم امام را بشود، لکن مقام امامت و ولایت به بند کشیدنی نیست.

«عنقا شکار کس نشود دام بازگیر»

امام بهشت، امام دوزخ

از آیات قرآن برمی آید که کار اصلی امام، هدایت و دعوت الی الله می باشد: «و جعلنا هم ائمّه یهدون بأمرنا»(1)، «و جعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون»(2)

در این دو آیه مشاهده می نماییم که ویژگی بارز امام، هدایت به امر الهی می باشد و اساساً امام کسی است که جامعه را به سمتی سوق دهد و بکشاند، حال به سمت بهشت و یا به سمت جهنم. اگر به سمت بهشت بود می شود : «إمامٌ إلی الجنة» وگرنه می شود «إمامٌ إلی النار». به همین دلیل کلمه ی «امام» در قرآن برای سران کفر و شرک که جامعه را به سمت هلاکت و نکبت سوق دادند نیز، بکار رفته است.

مثل: «فقاتلوا ائمة الکفر...»(3)، «و جعلنا هم أئمة یدعون إلی النار»(4) که این آیه در مورد فرعون است و در مورد دیگری در رابطه با فرعون می فرماید: «یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النار»(5) یعنی فرعون روز قیامت پیشاپیش قوم خود، به سمت آتش حرکت می کند و همانطور که در دنیا آنها را به سمت کفر و شرک سوق داد، در قیامت نیز سایق آنها به سمت آتش خواهد بود و باز به همین دلیل است که در قرآن می خوانیم: «یوم ندعو کلّ أناس بإمامهم»(6) یعنی هر دمتی را با امام خود محشور می نماییم.

هر کس فردایش از امروزش بدتر باشد، مورد لعنت خداوند است و از رحمت او بدور! و هر کس که پیشرفت را در درون خود نبیند، پس رو به نقصان است و هر کس که رو به کمی و نقصان باشد مرگ برای او از زندگانی بهتر است!

از این آیات قصد داریم که این استفاده را بنماییم:

وقتی خداوند مقام امامت را چه ظاهری و چه باطنی به شخصی عطا کرد یا به اصطلاح قرآنی برای او جعل نمود و یا به عبارت دقیق تر او را امام قرار داد، دیگر ویژگی دعوت و هدایت و سوق دادن جامعه، ویژگی لاینفک و جدا ناشدنی او خواهد بود. حال چه آن امام، امام إلی النار باشد مثل فرعون، و چه امام إلی الجنة باشد مثل موسی بن جعفر علیه السلام!

به همین دلیل است که جناب عیسی بن مریم علی نبینا و آله و علیه السلام می فرمایند: «إنّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً و جعلنی مبارکاً أین ماکنت ...»(7) یعنی چون من عبدم و صاحب کتاب و صاحب نبوت پس هر جا باشم، برکت به همراه من است. دلیل این مطلب علاوه بر تأخر ذکر برکت در آیه از ذکر نبوت و عبودیت، این است که مبارک بودن به جعل مستقلی از جعل نبوت نیاز ندارد بلکه لازمه ی دائمی جعل نبوت است و نبوت بدون برکت وجود ندارد ، حال چه رسد به مقام امامت که از نبوت - طبق آیه ی 124 بقره - بالاتر است!

به دلیل همین نکات است که در شرح احوال موسی بن جعفر علیه السلام در زندان مطالعه می نماییم.

بنده ای هدایتگر

برخی از جاسوسانی که عیسی بن جعفر بر آن حضرت گماشته بود به او گزارش دادند که بسیار شنیده شد که آن حضرت در دعای خود می گوید:

«بارخدایا تو می دانی که من جای خلوتی برای عبادت از تو خواسته بودم و تو چنین جایی را برای من آماده کردی، پس سپاس از آن تو است .»

 تا اینکه نوشته اند: آن بزرگوار شب و روز مشغول عبادت بود و همه شب را به نماز و تلاوت قرآن و دعا و کوشش در عبادت می گذراند و بیشتر روزها را روزه بود و روی خویش را از محراب عبادت به جانب دیگر نمی گرداند ... . (8)

و در آیه سوره ی انبیاء دیدیم که خداوند فرمود: «و جعلناهم ائمّه یهدون بأمرنا ... و کانوا لنا عابدین»(9) یعنی امام این گونه است که در عین هادی بودن و داعی الی الحق بودن عبدی است عابد!

داستان کنیزکی که هارون وی را برای وسوسه ی حضرت به زندان فرستاد معروف است. چگونه حضرت کنیزک صاحب جمال و زیرک را به حال توبه و انابه واداشت! وقتی کنیزک را به نزد هارون بردند، مشاهده کردند که از خوف خدا بر خود می لرزد و چشم به آسمان دوخته و مشغول به نماز شد، از او پرسیدند: این چه حالتی است که تو را فرا گرفته است؟ می گفت: عبد صالح را دیدم که این گونه بود!(10)

و داستان بُشر حافی نیز معروف است که چگونه کلام حضرت او را از سرکشی به عبودیت کشاند، در آن هنگام که فرمود (خطاب به کنیز بُشر): ای کنیزک صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟! گفت: آزاد است. فرمود: راست گفتی، اگر بنده بود از مولای خود شرم می کرد!(11)

تا کسی خود «عبد صالح» نباشد نمی تواند بنده ای سرکش را این گونه که در اوج گناه و نافرمانی است به خشوع عبادت و عبودیت بکشاند و او را پابرهنه و حافی خود کند!

وقتی خداوند مقام امامت را چه ظاهری و چه باطنی به شخصی عطا کرد یا به اصطلاح قرآنی برای او جعل نمود و یا به عبارت دقیق تر او را امام قرار داد، دیگر ویژگی دعوت و هدایت و سوق دادن جامعه، ویژگی لاینفک و جدا ناشدنی او خواهد بود. حال چه آن امام، امام إلی النار باشد مثل فرعون، و چه امام إلی الجنة باشد مثل موسی بن جعفر علیه السلام!

یوسف حسن و صد چو یعقوب                     در کمند فراقش مسخّر

کاظم الغیظ ، باب الحوائج                           صائم الدهر فی البرد و الحرّ (12)

 دو درس گرانبها

در پایان مناسب است که کلام را مزیّن نماییم به حدیثی اخلاقی از حضرتش که در کتاب کافی شریف با سند صحیح روایت شده است:

«عن أبی الحسن الماضی علیه السلام، قال: لیس مِنّا مَن لم یُحاسِب نفسَه فی کل یومٍ فإن عمل حسناً استزاد اللهَ منه و إن عمل سیئاً استغفر اللهَ منه و تابَ إلیه»؛(13) کسی که هر روز نفس خود را به محاسبه و مراقبه نکشد از ما نیست! (شیعه واقعی و کامل نیست)

باید خود را مراقبه کند و ببیند که[ اگر عمل نیک انجام داده،] شکر آن را بجا آورد و [ از خدا زیادتی آن را طلب نماید (چرا که شکر باعث افزونی نعمت می گردد) و اگر عمل بدی مرتکب شده از خدا طلب آمرزش نماید و بسوی او برگردد!

به همین مناسبت در حدیث دیگری از پدر بزرگوار ایشان امام صادق علیه السلام می خوانیم:

«هر کس دو روز او با یکدیگر مساوی باشند، ضرر کرده و هر کس فردای او از دیروزش بهتر باشد بهره برده و مورد غبطه دیگران است و هر کس فردایش از امروزش بدتر باشد، مورد لعنت خداوند است و از رحمت او بدور! و هر کس که پیشرفت را در درون خود نبیند، پس رو به نقصان است و هر کس که رو به کمی و نقصان باشد مرگ برای او از زندگانی بهتر است!

خدایا ما را از شیعیان واقعی آن حضرات قرار بده!

پی نوشت ها:

1)  سوره ی انبیاء، آیه 73.

2)  سوره ی سجده، آیه 24.

3) پس با امامان کفر مقاتله کنید». سوره توبه، آیه 12.

4) و آنها را امامانی قرار دادیم که به جهنم دعوت می نمودند» سوره قصص، آیه 41 .

5) سوره ی هود، آیه 98.

6) سوره ی اسراء، آیه 71.

7) سوره ی مریم، آیه ی 30 و 31

8) ارشاد مفید، جلد 2، صفحه 232.

9) سوره انبیاء، آیه 73.

10)                  منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، طبع قدیم، ج 2، ص 186.

11)                  همان، ص 186.

12)                  دیوان مفتقر، ص 140.

13)                  اصول کافی، کتاب کفر و ایمان، باب محاسبه العمل، حدیث 2.

14)                  وسائل الشیعه، ابواب جهاد با نقش، باب 95، حدیث 5.

چگونگی به امامت رسیدن آن حضرت

  در زمان حیات امام صادق (ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطح می دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق(ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستند.

ـ برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

ـ برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

شخصیت اخلاقی

او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود.

شبها به طور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند. گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند. این روایت نشان می دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.

ـ زمخشری در «ربیع الابرار» آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت. وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود:

می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست). از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من) می گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

زندان نمودن امام و چگونگی شهادت

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود «امین» را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره  نزد والی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

 عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را  به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد